۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

تأثیرات اسلامی بر علوم و آموزش در غرب

تاريخ علوم و تمدن طبق نوشته و روايت سنتي غربي به طور غالب به اين شکل قابل خلاصه است: همه تمدن غرب و به اين ترتيب تمدن مدرن ما از ميراث يوناني (حدوداً ششم قبل از ميلاد تا قرون اول و دوم پس از ميلاد) اشتقاق يافته است. اين ميراث طي اعصار تاريک (قرون پنجم تا پانزدهم ميلادي) مفقود شد و طي رنسانس (قرون شانزدهم و هفدهم) کشف و غبارروبي شد و براي دنياي مدرن ما احيا گشت.

براي توضيح اين مشکل که چگونه ممکن است تعاليمي که پانزده قرن مفقود شده بودند دوباره احيا شدند تاريخ نگاران غربي اين نقش را به مسلمانان داده اند: ايشان بودند که به طور اتفاقي آن را حفظ کردند و قبل از آن که نبوغ غربي دوباره آن را به دست گيرد و توسعه دهد تا ظهور دوباره اين نبوغ آن را نگه داشتند. يکي از تاريخ نگاران متوهم مردي فرانسوي به نام دوهم، در دفاع از اين مطلب اظهارنظري مي کند که بعداً از سوي دسته هاي انبوه تاريخ نگاران مدرن که امروز دپارتمانهاي تاريخ را به اشغال خود در آورده اند مورد تقليد قرار مي گيرد: بروز انديشه يوناني درباره طبيعت جهان خارج با آلماگست (بطلميوس) که در حدود 145 بعد از ميلاد بوجود آمد به پايان رسيد و سپس انحطاط تعاليم باستاني آغاز شد. آن عده از آثاري که از شعله هاي آتش مسلمانان در امان ماندند تبديل به موضوعي براي تفاسيري بي ثمر از سوي مفسران مسلمان شدند و همچون بذر کاشته شده اي در انتظار زماني بودند که مسيحيت لاتين زميني مناسب فراهم آورد تا بذر دانش دوباره جوانه زند و ميوه دهد.

برخي تاريخ نگاران مدرن از دوهم فراتر رفته و حتي مسلمانان را از جايگاه محقر و پست محافظت تعاليم يونان هم محروم کرده اند؛ يکي از اين تاريخ نگاران در يک کنفرانس اخير درباره اين موضوع با قدرتي که در تفسير نادانسته ها داشت، با اعتماد به نفس اعلام کرد مسلمانان چنين ميراثي را حفظ نکرده اند بلکه احياي آن با دانشمندان غربي بوده است.

يک کتاب کامل درباره اين موارد و تناقضات مشابه و اشکالات فراواني که تاريخ غرب را پر کرده اند مي توان نگاشت. با اين حال جاي اين کار اينجا نيست. ولي به طور خلاصه در اينجا قبل از ادامه بحث چند نظر درباره اظهارات گفته شده درباره نقش يونان مي آيد تا نشان دهد چنين مواضعي چقدر مي تواند مضحک باشد.

اول و مهمتر، تعاليم کشف شده، يا يافت شده، يا در دسترس در به اصطلاح رنسانس قرنهاي شانزدهم و هفدهم (بخش غيرمنطقي ديگري از تاريخ غرب) هيچ شباهتي به آنچه که از يونانيان برجاي مانده بود نداشت. رياضيات، پزشکي، نورشناسي، شيمي، نجوم، جغرافي، مکانيک و بقيه موارد در قرن شانزدهم قرنها جلوتر از آن چيزي بود که از يونانيان برجاي مانده بود. هرکس با کمترين اطلاعات درباره هرکدام از اين موضوعات مي تواند اين نکته را با مرور آنچه از يونانيان باقي مانده و مقايسه آن با آنچه در قرن شانزدهم و حتي تا قرن چهاردهم در دسترس بود چک کند. به اين ترتيب هرکس مي تواند اين نکته را که تعاليم يونان طي رنسانس کشف شد مورد پرسش قرار دهد.

علاوه بر اين حتي اگر فرض کنيم يونانيان مشارکتهايي در برخي علوم گفته شده داشته اند، مشارکت يونانيان در ابداع کاغذ، رنگ آميزي، روشهاي کشاورزي، آبياري، آسيابهاي بادي، قطب نما، توليد صنعتي، شيشه سازي، توليد پنبه، نظام اعداد، فرآيندهاي تجارت، پول کاغذي و چک چه بوده است؟ در سيستم کلي مالي مدرن، باغها، گلها، هنر زندگي، طراحي شهري، بهداشت فردي و بسياري ديگر از شرايطي که تمدن مدرن ما را شکل داده اند چطور؟

اين نکته که تعاليم يوناني مفقود شدند مطلب غيرواقعي ديگري است که از سوي تاريخ نگاران غربي تکرار مي شود. تعاليم يوناني در سراسر آنچه اعصار تاريک خوانده مي شود در بيزانس و حتي غرب در دسترس بود. تاريخ نگاران غربي هيچ وقت از يادآوري اين که مسلمانان در جستجوي تعاليم يوناني از منابع بيزانسي بودند غافل نشده اند اما با اين وجود مي گويند که اين تعاليم از بين رفته بوده اند. اين دو نکته قابل جمع کردن نيست. اکنون اگر چنين تعاليمي در تمام اين مدت در دسترس بودند چرا دانشمندان غربي بايستي تا فتح سرزمينهاي اسلامي در سيسيلي (يازدهم)، تولدو اسپانيا (در يازدهم) و در شرق طي دوران صليبي (يازدهم و دوازدهم) صبر کنند قبل از اين که شروع به اخذ چنين تعاليم يوناني کنند؟ چرا صبر؟ و بالاتر از همه، چرا مترجمان غربي قرن دوازدهم که بعداً دوباره به آنها بازخواهيم گشت، در صدد ترجمه اين تعاليم از عربي به لاتين برآمدند به جاي آن که به منابع يوناني و حتي لاتين مراجعه کنند؟ اين مطلب هيچ گاه بوسيله تاريخ نگاراني که بخشهايي جزئي از شواهد را برمي گزينند تا به نتايج دلخواه برسند و نظريات مطول ارائه دهند (از قبيل نظريه پيرن، سوختن کتابخانه اسکندريه و از اين قبيل) توضيح داده نشده است.

شواهد واقعي از تاريخ نشان مي دهد آنجا که يونانيان رها کردند، مسلمانان ادامه دادند و ينيانهاي علوم و تمدن مدرن را ريختند. پيش از آنکه، البته به طور خلاصه به برخي جنبه هاي تأثيرات قطعي مسلمانان بپردازيم، اين نويسنده همچون تاريخ نگاران ديگر مسلمان، اول و مهمتر، هيچ وقت از يادآوري اين موضوع سر باز نمي زند که هرچند مسلمانان چنين مشارکتهايي داشته اند اما ذهن و روح اسلامي بر اين نکته تأکيد دارد که علوم و تمدن هدايايي الهي هستند که به همه مردم با تواناييهاي مساوي اعطا شده است. اين که مسلمانان در زمان موفقيتهاي خود نقش خود را به خوبي بازي کردند ناشي از هرگونه موقعيت ويژه اي براي آنان نيست (چنان که ديگران گويا چنين موقعيتي براي خود قائل هستند)، بلکه به سادگي به خاطر شرايط جاري چنين بوده است و اين شامل مواردي چون انگيزه ناشي از ارزشهاي اسلامي مي باشد که بسيار قوي بود. چنان که تاريخ نشان مي دهد مسلمانان تحت تأثير ايمان قادر به موفقيتهايي شدند که هيچ گاه تحت شرايط ديگري قادر به آن نبودند. علاوه بر اين مسلمانان که دستاوردهاي خاص خود را داشتند هرگز ميراثي که از تمدنهاي ديگر به دست آورده بودند انکار نکردند. به خصوص از چين که هميشه با يکديگر روابطي عالي داشتند. در تمدن مسلمانان فرصتها هميشه در دسترس ديگران بود. تاريخ مسلمانان آکنده از مواردي از بردگان و اسلاف آنان مي باشد که از هر ترکيب نژادي تبديل به دانشمنداني بزرگ، مقامات بلندپايه، رهبران و حتي قدرتهاي حکومتي شدند. طبيعت چندمذهبي و مساوات طلب تمدن اسلامي حتي در قياس با به اصطلاح بازترين جوامع چند فرهنگي امروز بي همتاست. حتي زماني که تمامي سرزمينهاي اسلامي مورد تهديد انقراض از سوي صليبيون و مغولها بودند (اواسط قرن سيزدهم) و در سرزمينهاي اسلامي صدها هزار نفر کشتار مي شدند (تلفات هشتصد هزار نفر تنها در بغداد 1258) اقليتهايي چون يهوديان و مسيحيان (حتي زماني که متحد صليبيون بودند) هنوز در قوانين و حقوق اسلامي داراي حقوق، قدرت وامتيازات خود بودند و اموالشان دست نخورده باقي ماند. اين موارد خصائص حقيقي تمدن اسلامي را نشان مي دهد، خصائصي که براي جانشينانشان کاملاً بيگانه بود. بنابراين طبق آنچه اينجا به آن پرداختيم، عجيب نيست چنين جانشيناني در حالي که از تعاليم اسلامي بهره مي بردند هنوز بدهي و وامداري خود را ناديده بگيرند و تاريخ را چنان بازنويسي کنند که در بالا آمد.
اين موارد از سوي نويسنده حاضر جمع نشده اند تا نظر خود را پيگير کند بلکه مي توان آن را در ميان برخي از بهترين تاريخ نگاران يا مردان مشهور غربي که با اين حال دور از دسترس و مبهم باقي مانده اند يافت. چنان که گلوب مي گويد: بدهي مسيحيت غربي نسبت به تمدن عرب به طور نظام مند دستکم گرفته مي شود، اگر هم کاملاً مورد انکار قرار نگيرد. در سنتي که با سانسور و تبليغات بنا شده است اينطور القا مي شود که امپراطوري مسلمانان وحشيگري بيش نبوده و تولد مجدد آموزش در غرب به طور مستقيم از منابع رومي و يوناني به تنهايي و بدون هرگونه مشارکتي از اعراب شکل گرفته است.

دراپر نيز مي گويد: رفتار سازماندهي شده در متون اروپايي براي از ديد خارج کردن بدهي علمي نسبت به مسلمانان رفتاري ناعادلانه مبتني بر تعصبات ديني و افتخارات ملي است که نمي تواند براي هميشه باقي بماند... اعراب ميراث فکري براي اروپا بر جاي نهاده اند که مسيحيت قبل از آن که زياد طول بکشد بايد به آن اعتراف کند.

بخشهايي از تأثيرات اسلامي در اينجا به طور چکيده ذکر مي شود.

جنبه هايي عمومي از تأثيرات اسلامي

تصويري عمومي از ميراث شرق قبل و طي دوران اسلامي بوسيله ويکنز شرح شده است: در عمومي ترين شکل، قرضهاي غرب از خاورميانه به طور ويژه بافت بنياني تمدن را شکل مي دهد. او اضافه مي کند بدون چنين قرضهاي بنيادي از خاورميانه ما در بين بقيه فقدانها، اين موارد را هم کم داشتيم (هرچند البته ما به اندازه کافي در تصاحب آنها براي خود سريع و مبتکر بوده ايم): کشاورزي، اهلي کردن جانوران، براي غذا، پوشاک و حمل و نقل، نخريسي و بافندگي، ساختمان سازي، زهکشي و آبياري، جاده سازي و چرخ، آهنگري، و ابزارها و اسلحه هاي اصلي در انواع مختلف، کشتيهاي مسافرتي، مشاهدات نجومي و تقويم، نوشتن و نگهداري حسابها، قانون و زندگي شهري، سکه سازي، تفکر انتزاعي و رياضيات، بيشتر انديشه ها و نمادهاي مذهبي. او چنين سخن را پايان مي دهد که در واقع شاهدي وجود ندارد که هيچ کدام از اين مواد، فرآيندها و انديشه هاي اساسي در واقع در غرب ابداع شده اند.

براي پرداختن به جزئيات تأثير اسلامي بر علوم و تمدن مدرن نياز به چنان کتاب گسترده اي است که هيچ کس تاکنون ننوشته است و بسيار فراتر از تواناييهاي اين نويسنده است تا چنان که خود مي خواهد بتواند آن را بيان کند. با اين حال تنها برخي شواهد و موارد عمومي در اينجا مورد تأکيد قرار مي گيرد. در راستاي نمايان کردن مقياس حقيقي تأثير اسلامي حياتي است که هرچند به طور خلاصه به شرايط مسيحيت غربي طي آنچه اعصار تاريک خوانده مي شود نظري افکنده شود. به اين ترتيب تمايزات و تقليد مسيحيان غربي از زندگي در جهان اسلام روشن خواهد شد چنان که منوکال مي گويد در دوراني به نظر مي رسيد براي اروپائيان ثروت و رفاه همراه هميشگي توانايي خواندن عربي بود.

در حالي که جهانشمولي آموزش عنصري اساسي در تمدن اسلامي بود، علم تفريح توده ها بود و امرا و شاهان براي به دست آوردن دانش رقابت مي کردند، در مسيحيت غربي چنان که هاسکينز مي گويد تعداد نسبتاً اندکي قادر به خواندن و نوشتن بودند و اين عده به طور عمده روحانياني بودند که تحصيلات متوسط شخصي را در قالب کشيشي به دست آورده بودند. مردان تحصيلکرده در گروههاي مشخصي متمرکز بودند و از يکديگر با فاصله هاي زياد جدا افتاده و در نظر روستائيان ناديده گرفته مي شدند.

چنان که دراپر مي گويد در دوراني که اروپا به زحمت نسبت به کافارياي امروز پيشرفت بيشتري داشت مسلمانان در حال پرورش و توليد علم بودند. بعدها مشخص شد دستاوردهاي آنان در فلسفه، رياضيات، نجوم، شيمي و پزشکي شکوهمندتر، بادوامتر و بنابراين مهمتر از فعاليتهاي نظامي ايشان بود. دراپر با اين گفته ادامه مي دهد که رعيت مسيحي زماني که تب مي کرد يا حادثه اي برايش اتفاق مي افتاد به نزديکترين مزار قديس مي رفت و منتظر معجزه مي ماند در حالي که مسلمانان اسپانيا به نسخه و تيغ جراحي پزشکان يا پانسمان و چاقوي جراحان خود تکيه داشتند.

اسکات اضافه مي کند پزشکي تقلبي اين دوران با اين عنوان که تحت الطاف عنايات غيبي است دسته اي از سودجويان روحاني را که بيسواد و مزدور بودند پرورش داده بود. ايشان از طريق اذکار و طلسمها کار مي کردند و سود فراوان ايشان يکي از منابع اصلي درآمد کليسا و صومعه بود و به همين ميزان باري را بر دوش مردم تحميل مي نمود.

در آن دوران شهرنشيني و ثروت هم متعلق به مسلمانان بود. در کوردوباي قرن دهم دويست هزار خانه، ششصد مسجد و نهصد حمام عمومي وجود داشت و خيابانها با سنگ فرش شده بودند و نظافت و امنيت در آنها برقرار مي شد و در طول شب روشنايي آنها تأمين مي شد. آب با مجاري به ميادين عمومي و بسياري از خانه ها برده مي شد. به طور کلي شهرهاي اسلامي با مساجد و مدارس، کليساها و صوامع، مکتبها و حمامها و ديگر امکانات شهري، داراي تمام آن چيزي بودند که براي داشتن يک زندگي مذهبي و فرهنگي مورد نياز بود. چنين شهرهاي اسلامي باعث شکل گيري محدوده هاي وسيعي از باغها شده بودند. بصره در عراق از سوي جغرافيدانان اوليه به عنوان يک ونيز سرسبز و پوشيده از گياه توصيف شده است، جايي که مجاري طولاني در ميان باغها و بوستانها يکديگر را قطع کرده بودند.دمشق يکصد و ده هزار باغ داشت و اتينگهاوزن مي گويد در ترکيه گلها به طرز سرسام آوري فراوان بودند. در حالي که در شهرهاي اسلامي تجارت در جنبه هاي گوناگون شکوفا شده بود و ثروت سرزمينهاي آن هدف آمال و تهاجم دزدان دريايي اروپايي قرار گرفته بود، منظره مسيحيت غربي به سختي در لرزش و تزلزل بود. چنان که اسکات مي گويد تمايز چنان زياد بود که آثار معماري شکوهمند نبوغ اعراب به تشکيلاتي جهنمي و شيطاني نسبت داده مي شد زيرا فراتر از توان انساني تلقي مي شدند. اين انديشه در بين رعيت اسپانيايي که قاطعانه اعتقاد دارد قصرهاي مسلمانان بوسيله ارواح شيطاني ساخته شده است هنوز وجود دارد.

دراپر چنين گزارش مي کند: در انگليس حتي طي قرن شانزدهم در مسيرهاي رفت و آمد راهزنان و در رودخانه ها دزدان دريايي و در پوشاک و رختخوابها انواع حشرات موذي فراوان بودند. جمعيت پراکنده آن به خاطر انواع آفات و قحطي مورد تهديد بود.

شرايط مشابهي از بدبختي در هر منطقه ديگري غلبه داشت. اسکات مي گويد: در پاريس تا قرن سيزدهم سنگفرشي وجود نداشت. در لندن نشاني از آن تا قرن چهاردهم نبود. خيابانهاي هر دو پايتخت جايگاه آشغال و آلودگي بود و اغلب غيرقابل تردد بود. شبها در تاريکي فرو مي رفت و هميشه تحت سيطره ياغيان بود. خيابانها محل دزدي آذوقه، رشد حشرات موذي، منبع انواع بيماري و صحنه انواع جرائم بود.

اسکات مي گويد در زمان ورود مسلمانان (اوائل قرن هشتم) سکونتگاههاي مردم کلبه هايي محقر بودند که از سنگ و الوار نتراشيده ساخته شده، با ني پوشيده شده و کفپوشي از حصير داشتند. در سقف سوراخي باقي مي گذاشتند تا دود از آن خارج شود. ديوارها و سقفها با آلودگي و چربي اندود شده بود و هرگوشه اي از خانه آشغال و کثيفي وجود داشت و حشرات موذي زندگي مي کردند. صاحبان اين خانه ها در ظاهر و تفکر خود به زحمت از شرايط توحش قابل افتراق بودند. ايشان پوست گوسفند يا جانوراني وحشي به تن مي کردند که در يک خانواده براي نسلها بدون تغييري استفاده مي شد. عادت استحمام هيچ وقت بوسيله ايشان عمل نمي شد. لباسهايشان هيچ گاه شستشو نمي شد و تا زماني که قسمتهاي مختلف از هم دريده آن برجاي بود پوشيده مي شد.

تنها بر اين اساس، بسيار عجيب به نظر مي رسد چگونه تاريخنگاران غربي شامل آلبورنوز و تاريخنگاران اسپانيايي همرديف او به جاي سپاسگزاري، تأثيرات اسلامي را رد مي کنند. اين که چگونه بسياري جنبه هاي تمدن اسلامي به غرب منتقل شده است امروز آشکار شده است.

خيزش علمي غرب و برآمدن از حالتي بربري به طور عمده طي قرن دوازدهم رخ داد. اغلب تاريخ نگاران جدي اکنون اين موضوع را پذيرفته اند. نظريه رنسانس قرنهاي شانزدهم و هفدهم اکنون متعلق به تاريخ گذشته است يا بيشتر در رسانه هاي عمومي که تاريخنگاران تازه کار براي بي بي سي و ساير کانالهاي مشابه گاه و بيگاه به تاريخ چنان مي پردازند که براي تفريح به کاري لذتبخش به صورت غيرحرفه اي و ناوارد بپردازند.

هاسکينز مي گويد دانشگاهها همچون کليساهاي اعظم و پارلمان محصولاتي از اعصار ميانه هستند. وي مي افزايد يونانيان و روميها چنانکه ممکن است عجيب به نظر برسد دانشگاهي به معناي چيزي که طي هفت يا هشت قرن گذشته مطرح بوده است نداشته اند.
همچنين سبکهاي جديد معماري، آسيابهاي بادي، بيمارستانها، بسياري علوم و آثار علمي و غيره متعلق به قرن دوازدهم هستند. در قرن دوازدهم دو عنصر اساسي وارد بازي شدند که هر دو مرتبط با جهان مسلمانان بودند:

اول: مسيحيان غربي جايگاه خود را در سرزمينهايي که پيش از اين متعلق به مسلمانان بودند محکم ساختند. همچون سيسيلي که طي دهه آخر قرن يازدهم از مسلمانان بازپس گرفته شد. در اسپانيا مسلمانان شهر مهم شمالي خود با نام تولدو را از دست دادند. و البته قرن دوازدهم دوره مهمي بود که صليبيون قتل عام خود را که در 1097 آغاز کرده بودند ادامه داده و تمامي فلسطين و تقريباً تمام سوريه امروز را فتح کردند (تا زمان ظهور عماد الدين زنگي در دهه 1140 که اولين شکست بزرگ را به صليبيون تحميل کرد). از اين سه منطقه چنانکه خواهيم ديد غربيها بسياري از آنچه يا به عبارت بهتر عناصر اساسي آنچه که تمدن مدرن را ساخت اخذ کردند.

دوم: در قرن دوازدهم بزرگترين تلاشي که براي ترجمه علوم تاکنون ديده شده است اتفاق افتاد و اين رخداد به طور عمده مربوط به علوم اسلامي و در شهر تولدو در شمال اسپانيا بود.

پيش از پرداختن به نقش سيسيلي و دوره صليبي بسيار مهم است که اشاره شود بي هيچ استثنا هر منطقه اي که شاهد احياي علمي در مسيحيت غربي بود و بتدريج به حالتي مدرن تغيير يافت، به طرق مختلف نواحي مرتبط با تعاليم اسلامي بوده است. به طور مشخص اکثريت فراگيري از تاريخنگاران غربي هميشه اين حقيقت را به رسميت مي شناسند که اين اماکن اولين محلهاي آموزش در غرب مسيحي بوده اند، اما ايشان به استثناي برخي، از قبيل تاريخنگاراني که در اينجا نام برده شدند هيچ وقت پيوند اسلامي بين اين مناطق را به رسميت نمي شناسند. اين تاريخنگاران غربي منظر بنيادي اصول علمي را از دست داده اند؛ اين که اتفاقات مشابه علل مشابه دارند: اين که در حضور پديده هاي مشابه بايستي در جستجوي ارتباطات مشابهي بود. با اين حال ايشان چنين نمي کنند و از اين رو غيرعلمي بودن روش شناسي ايشان ثابت مي شود.

به طور خلاصه درباره چنين مناطقي مي توان به اين موارد اشاره کرد: مورد اول در غرب مسيحي که خيزش علمي در اصل در حوزه نجوم و رياضيات در آن رخ داد و به نوبه خود اين علوم را انتشار داد لوتارينژيا است که امروز با نام لورين در شمال شرقي فرانسه قرار دارد. اين اولين مکاني بود که پيوندهايي با اسپانياي مسلمان از طريق سفير خود جان از گرزه داشت، وي همزمان با اين که سفير بود دانشمند هم بود.

منطقه ديگري که در جنوب از تاريکي بيرون آمد کاتالونيا بود. کاتالونيا در مجاورت اسپانياي مسلمان بود. مرکز اصلي علوم اروپايي صومعه ريپول بود که مقصد اغلب دست نوشته هاي علمي بود که از کوردوبا مي آمد. حتي دانشمندان لاتين براي بررسي و حتي جمع آوري اين دست نوشته ها به آنجا مراجعه مي کردند.

شهرهايي که اولين بار علوم از آنها گسترش يافت شامل سالرنو پايگاه اولين دانشکده طب بود که درباره آن بيشتر گفته خواهد شد. کونستانتين وقتي از تونس با کتابخانه پزشکي خود سررسيد به سالرنو رفت.

به همين ترتيب مونت پليه براي توسعه آموزش در غرب مسيحي حياتي بود. مونت پليه مرکزي بود که همه انواع آموزشها از جهان اسلام و به خصوص تعاليم پزشکي را يا مستقيماً از مسلمانان يا از طريق يهوديان که به عنوان انتشار دهندگان اصلي علوم اسلامي فعاليت مي کردند دريافت مي داشت. برخي از اولين مردان دانشمند غربي همچون آرنو دويلانوا از مونت پليه برآمدند.

مدرسه چاترس که يکي از نقاط عطف آغاز حرکت فکري در اروپا بود محصول فعاليت و انديشه افرادي چون فولبرت (از چاترس) بود که خود يکي از دانشجويان گربرت از اوريلاک (وفات 1003) بود. گربرت خود اولين عربگراي واقعي در بين تمامي دانشمندان غربي بود.

دربار نورمن در انگليس مرکز پررونقي بود که تعاليم اسلامي، از همه مهمتر نجوم، بزرگترين پايگاه خود را يافت و اين در نتيجه فعاليتهاي اولين دانشمندان انگليسي با انديشه هاي اسلامي از قبيل پتروس آلفونسي، والچر از مالون و آدرالد از باث بود. تولد رياضيات غربي با ليبر آباچي (1202) از فيبوناچي اتفاق افتاد که اولين مطالعات وي در شهر بجايا در الجزاير امروزي انجام شد. البته نيازي نيست اين مرور را بيش از اين گسترده ساخت زيرا اين حوزه براي هر محقق کنجکاو که مکان يا شخصي در ارتباط با آموزش علوم طي قرنهاي يازدهم تا پانزدهم انتخاب کند باز است تا بتواند پيوندهاي اسلامي آن را که اغلب مخفي اما موجود هستند مشخص نمايد.

نقش سيسيلي

نقش سيسيلي به خوبي بوسيله ميشل آماري مطالعه شده است اما متأسفانه اثر وي اگرچه بسيار کهن است اما چون تنها به زبان ايتاليايي موجود است چندان در دسترس نيست. هاسکينز به طور مختصر به نقش سيسيلي پرداخته است اما تاريخنگاران مدرن ديگر به طور کلي به سختي کوشيده اند تا بسياري از نتايج حاصل از آثار هاسکينز و آماري را بازترکيب کنند تا اشاره به تأثيرات اسلامي را به حداقل ممکن برسانند. تا زماني که اثر آماري ترجمه نشود جايگاه واقعي تأثير مسلمانان از طريق سيسيلي به درستي درک نخواهد شد به خصوص که روند بازبيني تاريخ به نحوي غيرمنقطع ادامه دارد. با اين حال بايستي هرچند به صورت مختصر به برخي جنبه هاي تأثيرگذاري سيسيلي اشاره کرد که عمدتاً از طريق نقش فردريک دوم (1194-1250) به انجام رسيده است.

فردريک از کودکي با عربي بزرگ شده بود و اين زبان دربار وي بود. او هم از نظر فرهنگي تغيير گرايش داده بود و هم حامي مشتاقي براي فرهنگ جاري اسلامي آن دوران بود. فردريک دوم بود که افلاطون از تيولي و فيبوناچي، بنيانگذاران رياضيات اروپا را تشويق کرد، دانشمندان مسلمان و مسيحي را براي انجام ترجمه هر کتاب عربي در دسترس گرد آورد و خود مايکل اسکات را به کوردوبا فرستاد تا آثار ابن سينا را به دست آورده و نسخه هايي از آن را به مدارس موجود بفرستد. فردريک خود ارتباطات و نشستهاي گسترده اي با مسلمانان و يهوديان تحصيلکرده از اندلس و مراکز فرهنگي خاورميانه داشت. دربار او پايتخت فکري جهاني بود که پيش از اين در نتيجه ترجمه هاي علوم اسلامي که از اسپانيا در حال گسترش به تمامي شمال بود در حال تحول بود. سارتون مي گويد از جايي که وي ترجيح مي داد به جاي تأثيرات مسيحي، خود را در حلقه مسلمانان قرار دهد، بايستي او را نيمه مسلماني با روش خاص خود دانست. بريفولت توضيح مي دهد تحت حاکميت وي بود که فرهنگ مسلمانان در جزيره به اوج خود رسيد و تأثير تمدني بزرگ و پرثمري بر اروپاي بربر نهاد. طي حکومت فردريک دانشگاه ناپل در 1224 تأسيس شد که اولين دانشگاه اروپا بود که در زمان مشخص و با برنامه مشخص بنيان شد. و براساس الگوي سنتي مسلمانان، دانشگاه براساس مجموعه قابل توجهي از کتب عربي تنظيم شد. فردريک همچنين دانشگاههايي در مسينا و پادوا تأسيس کرد و مدرسه پزشکي قديمي سالرنو را براساس پيشرفتهاي پزشکي عربي نوسازي کرد. فردريک خود به طور گسترده اي در حلقه خواص مورد احترام، تحسين و حتي غبطه بود. اما کليسا نگاهي دوگانه به وي داشت. همچون اندلس، وي با شگفتي، تحسين و غبطه در ترکيب با هراس و شک ديده مي شد. در گردهمايي ليون پاپ اينوسنت سوم روشن ساخت که همراهي او با کافران (براي فردريک ايشان به سادگي دانشمندان و مرداني تحصيلکرده بودند) باعث کفرکيشي خود فردريک شده است.

سيسيلي هم قبل و هم طي حکومت فردريک هيچ گاه در عملکرد خود به عنوان مغناطيس جذب کننده تحصيلکردگان و متفکران از بقيه مسيحيت غربي متوقف نشد. دانشمندان شمالي به تعداد انبوه از جزيره ديدار مي کردند و آرزو داشتند برخي نمونه ها از تعاليم شرقي که شهرتش به سرعت در سرزمينهاي ماوراي آلپ در گسترش بود با خود ببرند. نظام مالي انگليس از جزيره اخذ شد همانطور که نام آن امروز اين موضوع را نشان مي دهد: اين نظام بوسيله توماس براون (کايد برون) زماني که محل خدمت خود را از دربار راجر دوم در سيسيلي به دربار هنري دوم در انگليس منتقل ساخت معرفي شد. مشهورترين مترجم در سيسيلي مايکل اسکات بود که ترجمه اش در 1217 از البيتروجي درباره کره حقيقتاً مطالعه نجوم را به خصوص درباره کرات دچار انقلاب ساخت. در پايان به طور کوتاه به مشارکت جزيره در پيشرفتهاي جغرافي و نقشه کشي با توجه به فعاليتهاي الادريسي بايد اشاره کرد. دربارهاي راجر دوم در پالرمو به حضور وي مفتخر بود و براساس جغرافي وي بود که بعداً اطلاعات فراواني درباره جهان گسترش يافت.

دوران صليبي

بهترين اثر درباره تأثير انديشه شرقي اسلامي بر مسيحيت غربي طي دوران صليبي از يک آلماني به نام پروتز با نام کولتورژشيخت در کروزوگه است. دوباره تأسف برانگيزترين موضوع اين است که برخلاف بسياري کتب بي محتوا درباره تاريخ و تمدن اسلامي که با تلاش ساعيانه اي مطالعه و ترجمه مي شوند، اين اثر دست نخورده باقي مانده و هرگز به زبان ديگري ترجمه نشده است. با اين حال برگزيده هايي که در اينجا و آنجا ذکر شده اند تصوير نسبتاً خوبي از تأثير صليبي ارائه داده است. کوشرين برخي نظريات مختصر درباره تأثير صليبي از طريق مطالعه خود درباره فعاليتها و زندگي آدرالد از باث، اولين دانشمند انگليسي که طي دوران صليبي به شرق مسافرت کرد ارائه داده است. کوشرين به خصوص با تکيه بر آثاري از هاروي برخي تأثيرات مسلمانان بر روشهاي ساخت و ساز غربي طي دوران صليبي را نشان داده است. او توضيح مي دهد چگونه در کليساهاي قبل از دوران نورمن که در بسياري از آنها زوايا داراي اعوجاج هستند، سازندگان براي رسيدن به زاويه قائمه واقعي دچار مشکل بوده اند. در توسعه سبک به اصطلاح گوتيک او استفاده از قوسهاي سر تيز را که از طريق برخورد با مسلمانان طي دوره صليبي ممکن شده بود تحسين کرده است. هاروي که کوشرين به وي ارجاع داده است از کريستوفر ورن نقل مي کند اين معماري جديد بايستي به جاي گوتيک، اسلامي خوانده شود. در حالي که هندسه جديد که در آن زمان به غرب معرفي شده بود مي توانست در اين باره نقش داشته باشد، کوشرين اشاره مي کند که اين انتقال به دنبال جنگ صليبي اول سريع بوده است. معماران بومي که بوسيله صليبيون به کار گرفته شده بودند راه حلهايي براي مشکلات ساخت و ساز ايشان به صورت شفاهي يا با نشان دادن ارائه دادند. تالبوت رايس اشاره مي کند در منطقه تحت غلبه ترکهاي سلجوق طي دوران صليبي آثار معماري وجود داشت که شامل عمارات سنگي مرغوب، قوسهاي سرتيز، تزئينات و نمادهاي دفاعي بود و چنين عناصري در معماري رومانسک و گوتيک يک يا چند نسل بعد مورد تقليد قرار گرفت. براي حمايت بيشتر از اين نکته نسبتهاي قوسها در جهان اسلام اساساً شبيه گوتيک اوليه مي باشد. اين نظام اين منفعت را داشت که نسبتهاي خود را از مربع کامل اخذ کرده بود و اين شکل محبوبي بود که در ساختمانهاي اسلامي طي قرون متمادي استفاده مي شد. کوشرين همچنين اشاره مي کند تنها از طريق دوران صليبي نبوده که اين تأثيرگذاري اتفاق افتاده است بلکه در سرزمينهاي سابق آنان، اولين انگيزشها در جهت سبکهاي جديد با شکست مسلمانان در اسپانيا و سيسيلي پديد آمد.

آموزش عالي به شکلي که امروز سازمان يافته است به طور عمده از طريق دوران صليبي راه خود را به غرب باز کرده است، هرچند چنان که قبلاً نشان داده شد اسپانيا نيز تأثيرگذار بوده است. مکديسي اثر عالي ديگري که تا حدود زيادي در دسترس نمي باشد درباره تاريخ تعليم و تربيت نگاشته که براساس اثر عالي ريبرا تأليف شده است. در اين اثر ريبرا ديدگاههاي خود را درباره منابع اسلامي براي آموزش دانشگاهي مدرن ارائه مي دهد. ريبرا مي گويد ظهور دانشگاههاي اروپايي به دنبال دانشگاههاي شرقي بوده است و اين که مجاري ارتباط با دوره صليبي باز شد. در توجيه اين وضعيت ريبرا سه پديده را ذکر مي کند:

يک: سرعت ظهور و شيوع دانشگاهها بدون فاز اوليه کند و تدريجي در تحول سازماندهي مطالعات

دو: خطوط تمايز غالب در سنتها و سازماندهي اين دانشگاهها که برملاکننده همجوشي گرايشات متعارض از دو تمدن متمايز مي باشد

سه: سنت اعطاي گواهينامه يا درجه تحصيلي که هيچ سابقه اي در مسيحيت قرون وسطي يا در روم يا در يونان نداشت اما در جهان اسلام شايع بود. در آنجا اساتيد براي سه يا چهار قرن بود که به اين روش عمل مي کردند و در آغاز بوسيله اساتيد در دانشگاهها مورد استفاده قرار گرفت و سپس در اروپا به روشي انحصارگرايانه تبديل شد و تا امروز تداوم يافت.

دوران صليبي بسيار بيش از اين فراهم آورد که در اينجا براي ذکر کردن طولاني خواهد بود و اميدواريم در آثار بعدي به آن پرداخته شود. مواردي از اين قبيل قابل بررسي است: استحمام، توليد شکر و شيشه، بسياري شاخه هاي توليد منسوجات، هنر استحکام سازي براي قصرها، روحيه جوانمردي و شواليه گري و موارد فراوان ديگر.

ترجمه هاي علوم اسلامي

هرچند ترجمه هاي علوم اسلامي در بارسلونا، تارازون، سگوويا، ليون، پامپلونا، تولوز، بزيرز، ناربون و مارسي مورد اقدام بوده است مرکز اصلي ترجمه در تولدو باقي ماند. تولدو که براي حدود چهار قرن (702-1085) در دست مسلمانان بود در 1085 بوسيله مسيحيان بازپس گرفته شد. اين شهر پايتخت باستاني ويزيگوت بود به زودي به مکاني آرماني براي انتقال علوم مسلمانان به شمال تبديل شد. در تولدو بود که شايد بزرگترين تلاش براي ترجمه در طول تاريخ علم رخ داد. در تمامي مراحل اوليه قرن دوازدهم تولدو منطقه اي بود که هر دانشمند و مترجم مستعدي را از مسيحيت غرب جذب مي کرد. دالورني اين فرآيند را توضيح مي دهد: به دنبال گامهاي ارتشهاي مسيحي، دانشجوياني از تمامي کشورها به اسپانيا هجوم آوردند تا دست خود را به گنجينه علومي که کافران فراهم آورده بودند برسانند.

دانشمندان از تمامي سرزمينهاي مسيحي به اين مکان هجوم آوردند تا علوم مسلمانان را ترجمه کنند و به اين ترتيب بيداري علمي اروپا آغاز شد. بسياري از ايشان البته اسپانيايي بودند: جان از سويل، هوگ از سانتالا و آنان که تحت حمايت شاه آلفونسو کار مي کردند؛ مترجم ديگر هرمان از دالماتيا بود. دو نفر از فلاندر آمدند؛ رودولف از بورگرز و هنري بيت. بسياري از جنوب فرانسه بودند؛ آرمنگود پسر بليز، ژاکوب اناتولي، موسي ابن تيبون، ژاکوب بن ماهر و از ايتاليا؛ افلاطون از تيولي، جرارد از سرمونا، آريستيپوس از کاتانيا، ساليو از پادوا، جان از برشيا. از جزاير بريتانيايي روبرت از چستر، دانيل از مورلي، ام اسکات و احتمالاً آدرالد از باث فرا مي رسند. و بسياري واسطه هاي ديگر که به انتقال علوم اسلامي از عربي به لاتين يا زبانهاي محلي کمک رساندند.

در ميان اين مترجمان پرکارترين آنها يک ايتاليايي به نام جرارد از سرمونا بود که در حدود هشتاد و هفت اثر ترجمه نمود. نيازي به ليست کردن تمامي ترجمه هاي انجام شده نيست زيرا با جزئيات بيشتر همراه با ويرايشهاي بعدي آنها و کتابشناسي گسترده مرتبط با آنها در مقدمه جي سارتون يافت مي شوند.

تمامي علوم تحت تأثير جنبش ترجمه قرار گرفتند. فهرست و تنوع آثار پزشکي فرهنگنامه گونه مسلمانان که در تولدو ترجمه شدند و الهام بخش واقع شدند بي پايان است. کمپبل و تاکنون بهترين اثر درباره اين موضوع از لکلرک بهترين منابع براي ارجاع براي هر ذهن کنجکاو در اين حوزه باقي مانده اند. تنها براي اشاره اي کوتاه در اينجا بايد گفت فردي متولد تونس به نام کونستانتين بود که پزشکي مدرن را از طريق سالرنو، شهر جنوبي ايتاليا به اروپا معرفي کرد و اين شهر را تبديل به اولين مرکز پزشکي اروپا نمود که از طريق آن آموزشهاي پزشکي به سمت شمال و شهرهاي پادوا، مونت پليه و بقيه شهرها اشعه کشيد. کونستانتين در واقع با خود دانش گسترده اي از قيروان به سمت شمال و اروپا همراه برد و به اين ترتيب از آن پس نسلي از اساتيد پزشکي برجسته ظهور کردند. مشهورترين ترجمه کونستانتين کتابي از علي عباس المجوسطي به نام کتاب الملکي است که با نام لاتين پانتگني شناخته مي شود.

نيازي نيست در اينجا درباره ترجمه ها و ويرايشهاي پرشمار تا قرن هيجدهم از آثار ابن سينا و رازي و آثار پزشکي ديگر از ابن ظهر، ابن رشد و ديگران تأمل کنيم. با اين حال بايستي تأکيد کرد مسلمانان در حوزه سلامتي رواني پيشتاز بوده و تأثيراتي اوليه در اين حوزه داشته اند. اين در واقع دستاورد مستقيم رازي بود که بخشي اختصاصي براي بيماران رواني در بغداد راه اندازي کرد. چنان که سيد شرح مي دهد اين مسلمانان بودند که روحي تازه از شفافيت و روشني در حوزه روانپزشکي دميدند. از جايي که ايشان از نظريات شيطان شناسانه که جهان مسيحي را در نورديده بود آزاد بودند، قادر بودند مشاهدات باليني روشن و مشخص درباره اين بيماريها داشته باشند.

جراحي مدرن تقريباً همه چيز را وامدار الزاهراوي (وفات 1013) بود. فصل الزهراوي درباره جراحي از کتاب التصريف به خاطر تصاوير متعدد از ابزارهاي جراحي و حس فراگيري از تجربه شخصي به طور ويژه اي برجسته است. اغلب ابزارها بوسيله خود الزهراوي طراحي و ساخته شده بود و معرفي و استفاده از آنها تحولي بزرگ در آن دوران بود که تأثيري ديرپا داشت. روشهاي جراحي وي نيز انقلابي بودند و اسميت تصاوير بسياري خوبي درباره آنها ارائه نموده است. به عنوان نمونه براي سنگ پيشابراه الزهراوي روش استفاده از مته اي ظريف که از طريق مجاري ادراري وارد مي شد معرفي نمود. در مورد عمل خارج کردن لوزه، در حالي که وي زبان را با يک پايين کشنده زبان نگه مي داشت لوزه متورم را با يک قلاب نگه داشته و سپس آن را با يک ابزار شبيه قيچي که لبه هاي متقاطع براي بريدن غده داشت، از حلق خارج مي ساخت. الزهراوي همچنين توضيح داد چگونه مي توان با سيم طلا يا نقره براساس صداي دندان موارد شل شده را پيدا نمود. در حوزه زنان، اثر او در امتداد با ديگر جراحان مسلمان پيشتاز، شامل دستوراتي براي آموزش ماماها براي انجام زايمانهاي غيرطبيعي، روشهايي براي خارج کردن جنينهاي مرده، خارج کردن تشکيلات پس از زايمان، طراحي و معرفي گشادکننده هاي مهبل، توصيف فورسپسها و استفاده از روشهاي سزارين بود. بخش جراحي التصريف بوسيله جرارد از سرمونا به لاتين ترجمه شد و ويرايشهاي گوناگوني از آن در ونيز در 1497، در باسل در 1541، در آکسفورد در 1778 منتشر شد و براي قرنها به عنوان راهنماي جراحي در تمامي دانشگاههاي پزشکي اوليه مانند سالرنو و مونت پليه باقي ماند. تصاوير ابزارهاي او بنياني براي جراحي در اروپا فراهم آورد. چنان که اسميت مي گويد جراحان مسلمان احساساتي عاطفي و انساني براي اعمال جراحي پرخطر و دردناک نشان داده و از ناراحتي که براي بيماران بوجود مي آمد اطلاع داشتند. اين موضوع را بابيستي تحولي مسلم در رابطه بين جراح و بيمار دانست.

تأثير مسلمانان بر داروسازي به طور مشابه قابل توجه است. لوي گزارش بسيار خوبي درباره اين تأثير پيش نهاده است. طبق نظر وي بسياري آثار تأثيرگذار لاتين دوران رنسانس و پس از آن تنها تأليفاتي با تغييرات اندک از رساله هاي پيشين مسلمانان بودند. در اين دسته، کتاب اکسپوزيتيو سوپرا نيکولاي آنتيدوتاريوم از يوهانس از سنت آواند قرار دارد که در 1250 نوشته شده و در ونيز در سالهاي 1495، 1599 و 1602 منتشر شده است. کونسيلياتور و دوننوروم رمديز از آلبانو (استاد پادوا در فاصله 1306 تا 1316) که گزيده هايي گسترده از ابن رشد و المراديني بود در طي سالها، مکرراً چاپ شد. لوي اشاره مي کند اثري مهم در داروسازي در مفهوم مدرن آن به نام کامپنديوم آروماتاريوروم، از سالادين از آسکولو که پزشکي مشهور در قرن پانزدهم بود، در شکل و محتوا تا حدود زيادي تحت تأثير آثار ابن سينا، ابن سرابيون (در لاتين با عنوان سراپيون شناخته مي شود)، الزهراوي و ابن مسويه (المراديني) بود. اين اثر که در هفت بخش تقسيم شده است دقيقاً دسته بندي مسلمانان را درباره موضوعات دنبال کرده است: مطالعه و بررسي داروساز، تواناييهاي مطلوب داروساز، داروهاي جايگزين، درباره داروهاي ساده و ترکيبي و از اين قبيل. اثري ديگر که بر تنوع دارويي اروپا تأثير فراوان نهاد و از مواد رساله هاي مسلمانان درباره جايگزينهاي دارويي ساده، نگهداري داروها، فهرستهايي از داروهاي کمتر شناخته شده و موارد ديگر سود جست کتابي از لودويکو دال پوزو توسکانلي پزشکي از فلورانس بود که با اعتبارنامه دانشکده طب فلورانس کار مي کرد. از فرهنگنامه دارويي وي ويرايشهاي گوناگون توليد شد. همچنين تنوع دارويي در آلمان، فرانسه، انگليس و اسپانيا تأثير مسلمانان را نشان مي دهد به شکلي که ويرايشي بعدي از داروسازي لندن در اواخر قرن هفدهم در فهرست خود براي گياهشناسي، مواد معدني، داروهاي ساده و ترکيبي براي استفاده خارجي و داخلي، روغنها، قرصها و ساير موارد انعکاس دهنده دامنه تأثير مسلمانان است. بسياري از مواد مسلمانان در واقع تا اواخر قرن نوزدهم استفاده مي شدند و لوي سخن خود را چنين پايان مي دهد که هنوز موارد زيادي است که بايد از رساله هاي دارويي اوليه آنان آموخت.

در شيمي آثار جابر و رازي پايه علم مدرن را ريخت. جابر آماده کردن بسياري از مواد شيميايي را شرح داده است: سولفيد جيوه، اکسيدها، آرسنيکها و ساير موارد. او کاربردهايي براي مواد شيميايي معرفي کرد که منجر به تحولات صنعتي بزرگي شد. اينها شامل خالص سازي فلزات، رنگ آميزي پارچه (که براي صنعت منسوجات طي چند قرن بعد اهميت حياتي داشت)، استفاده از منگنز در ساخت شيشه (تا به صنعت پايه اي ديگري در اروپا تبديل شود)، استفاده از پيريتها و ارائه توصيفي دقيق از روندهايي مانند آهکي شدن، بلوري شدن، حل شدن، تصعيد و احيا مي شد. اثر رازي متفاوت از استفاده از عناصر جادويي و رازآلودي بود که تا حدود زيادي آثار جابر و اسلاف او را تحت تأثير قرار داده بود. اثر او با عنوان راز رازها، در لاتين ليبر سکرتوروم بوباکاريس، روندهاي شيميايي و تجربياتي که خود انجام داد را شرح مي دهد. اين توصيفات را اصولاً مي توان قابل قياس با فرآيندهاي مدرن مانند تقطير، آهکي شدن، بلوري شدن و غيره دانست. رازي همچنين مواد را به انواع جانوري، گياهي و معدني تقسيم نمود. مواد معدني شامل جيوه، طلا، نقره، پيريتها، شيشه و غيره است. مواد گياهي به طور عمده بوسيله پزشکان مورد استفاده قرار مي گيرند. مواد جانوري به مو، خون، شير، تخمها، صفرا و غيره تقسيم مي شود. رازي همچنين يک شيميدان عملگرا بود و در وراي مشاهدات نظري، فعاليتهاي آزمايشگاهي برجسته اي ارائه داد. هيل اشاره مي کند کتاب رازهاي رازي همچون يک راهنماي آزمايشگاه عمل کرده و به مواد گوناگون، ابزارها و فرآيندها مي پردازد. در آزمايشگاه رازي ابزارهاي متعددي وجود داشت که هنوز امروز هم مورد استفاده هستند از جمله قعر و انبيق، انواع کوره و اجاق. برخي از تجربيات انقلابي رازي براساس راز رازهاي او شامل روشهاي ذوب فلزات، تصعيد جيوه، تهيه سود سوزآور، استفاده از محلول کلريد آمونيوم جيوه به عنوان عامل حلال و تهيه گليسرين از روغن زيتون است. چنان که هولميارد مي گويد پيشتازي رازي در انجام تجربيات و مشاهدات دقيق نشان مي دهد يک محصول جانبي از کيمياگري افزايش پيوسته دانش قابل اعتماد شيمي بوده است چنان که اين گرايش با فعاليتهاي رازي تا حدود زيادي استقرار يافت و او از اين جهت شايسته تحسين نسلهاي بعدي بوده است.

هيل باز هم درباره شيمي ذکر مي کند آثار بسياري شيميدانان مسلمان شامل دستور تهيه محصولاتي براي استفاده صنعتي و تسليحاتي است. او اشاره مي کند کشف اسيدهاي غيرآلي اهميتي حياتي در تاريخ شيمي داشته است. اين اسيدها طي تجربيات شيميايي توليد شدند اما تبديل به عوامل ارزشمندي براي کاربردهاي صنعتي شدند.

در نورشناسي فعاليتهاي مسلمانان پايه اي براي تمام آنچه پس از آن پيش آمد بوجود آورد. گزيده هايي عالي در اين باره مي توان در مطالعه ليندبرگ درباره تأثير اسلامي بر نورشناسي لاتين در فرهنگ راشد يافت. نقش برجسته اسلامي در ويران کردن باور اشتباه يونانيان در نظريه نورشناسي بود. ابتدا حنين ابن اسحاق و سپس الکندي نظريه يوناني را نقد کردند. اين انتقاد بوسيله ليندبرگ تشريح شده است. با اين حال اين ابن الهيثم بود که اين علم را به طور کلي دچار انقلابي ساخت که با تجربه بسياري پديده هاي نوري بوجود آمد. دستاوردهاي ابن الهيثم چنانکه بوسيله ليندبرگ خلاصه شده است نشان مي دهد او تنها واقعيات اساسي درباره درک نور را توضيح نداده بلکه توانسته است نظريه همپوشاني بينايي را فراتر از هر شک و بحثي به خوبي اثبات نمايد. او به طور اساسي اهداف و ديدگاه نظريه نورشناسي را تغيير داد و همچنين توانست در نظريه خود ادعاهاي آناتوميک و فيزيولوژيک نظريه پزشکي را وارد نمايد. بنابراين چنانکه ليندبرگ نتيجه مي گيرد او قادر بود سنتهاي رياضياتي، فيزيکي و پزشکي را در قالب يک تئوري مفهومي واحد جمع کند... او سنت نورشناسي نويني پايه ريزي کرد و اهداف و معيارهاي نورشناسي که مطرح کرد تا زمان کپلر و پس از او بدون رقيب، به صورتي غالب باقي ماند. دستاوردهاي ديگر ابن الهيثم شامل توسعه اندازه گيري دقيق، مطرح کردن استفاده از اتاق تاريک براي اولين بار و نوشتن رسالاتي درباره رنگين کمان مي شود. هيل مي گويد بي هيچ پرسش مهمترين اثر درباره فيزيک که در قرون وسطي به غرب رسيد کتاب المناظر بود. اين کتاب با نظريه همپوشاني ديد و روش شناسي کاملاً نوين آن تأثيري عميق بر ديگران به خصوص راجر بيکن و ويتلو داشت.

آنچه در اينجا آمد مختصرترين طرح کلي از تأثيرات اسلامي بود که احياي علم و آموزش را در مسيحيت غربي پيش آورد و در نهايت تمدن مدرن ما مبتني بر چنين تعاليم غربي است.

نتيجه گيري

بسياري آثار عالي وجود دارند که آن دسته از پژوهشگران آينده که به اين موضوع علاقه مند هستند مي توانند از آن استفاده کنند. مقدمه سارتون براي تاريخ علم مي تواند براي هرکس آغازي براي تعمق در هزاران صفحه از اثر پرحجم او باشد. نه تنها مطالب تحت عنوان اسلامي بلکه همچنين مطالب تحت عنوان مسيحيت اروپايي/لاتين بايستي مرور شود تا اين موضوع درک شود که چگونه مسيحيان قرون وسطي علوم خود را از طريق منابع اسلامي به دست آوردند. دايرة المعارف راشد نيز يک جلد را به تأثير اسلامي بر علم و آموزش اروپايي اختصاص داده است که بسيار مفيد است. آثار ديگر شامل مواردي است که در بالا به آنها اشاره شد به خصوص آثار ريبرا، لکلرک، آماري و پروتز نقش تأثير اسلامي بر حوزه آموزش دانشگاهي، طب، تأثير سيسيلي و تأثير صليبي را بيان مي کنند. براي درک اين که چگونه مسلمانان بر تجارت غربي تأثير نهادند و چگونه قدرت اقتصادي اسلامي بوسيله دزدان دريايي اروپايي و سياستهاي پاپ در هم شکست هيچ اثري بهتر از تجارت لوانت از هيد نيست. براي درک نقش اسلامي در مکانيک و فيزيک بهترين منابع آلماني هستند به خصوص از ويدرمان. هرچند هيل تا زمان وفات خود در 1994 تا حدودي اين موضوع را در انگليسي قوت بخشيد. سوتر اشاراتي عالي درباره نقش اسلامي در نجوم و رياضيات داشته است. سزگين تاکنون يکي از کساني بوده است که امروزه فعاليت فراواني براي احياي علاقه مندي به علوم اسلامي و تأثيرات آن انجام داده است. و مجدداً تأسف آورترين واقيعت اين است که همچون همه آثار عالي در اين حوزه، آثار وي تنها به زبان آلماني در دسترس است. در ميان نويسندگاني که به انگليسي مي نويسند کساني که مي توانند خواننده را درباره تأثيرات اسلامي روشنتر نمايند يوجين ميرز، دي متلتزکي، ترنر و منوکال هستند. در فرانسوي مطالعه اثر آلدو ميلز درباره نقش علم اسلامي در بيداري علم مدرن چنان که از عنوان آن قابل درک است اجتناب ناپذير است. در اسپانيايي آثاري عالي از ورنت، ميلاس واليکروزا و البته کاسترو وجود دارد. و البته بسياري آثار و مقالات که اين نويسنده به آنها اشاره نکرده است يا با آن برخورد نکرده يا حتي دسترسي به هزاران مورد از آنها مشکل بوده است، بسياري آثار که در اعماق کتابخانه ها براي دهه ها يا بيش از يک قرن خاک مي خورند و محتوي بهترين اطلاعات ممکن درباره اين موضوع هستند. تا زماني که تاريخ علم و تمدن براساس دوره کلاسيک و انديشه هاي اروپامحور پيش برود آثار مدرني که قفسه هاي کتابخانه ها را پر کرده و جلدهاي در دسترس آنها درباره تاريخ علم وجود دارند در اکثريتي فراگير مطالب بسيار اندکي براي ارائه کردن درباره اين موضوع دارند.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن پي دي اف است.

هیچ نظری موجود نیست: