۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

المقدسی و جغرافیای انسانی

بذرهاي دانشهاي اجتماعي

علاقه تحقيقاتي اخير نسبت به ارزيابي توليد علوم اجتماعي در فرهنگ اسلامي يک تحول قابل توجه است. تا دوران اخير توسعه اين حوزه ها به طور اختصاصي به سنت جديد غربي نسبت داده مي شد، به خصوص تولد علوم انساني از قبيل جامعه شناسي، روانشناسي و بعداً نژادشناسي و انسان شناسي در قرن نوزدهم دانسته مي شد.

اما مفسران جديد نشان داده اند در بين عناصري که در زير عنوان انديشه اجتماعي قرار مي گيرند بايستي مشارکتهاي اوليه دانشمندان جهان اسلام را شامل دانست. استاد اين رشته البته ابن خلدون است. در واقع در طول تاريخ هيچ چيز بر کيفيت کار او پيشي نمي گيرد. او کليت موضوع را سامان داد و پايه هايي ايجاد کرد که اسلافش بر روي آنها کار خود را بنا ساختند. و اين تنها در روش و محتوا نبود بلکه در ساختار و رويکرد هم بود. با اين حال قبل از ابن خلدون دانشمندان ديگري موضوع علائق اجتماعي را مطرح کردند که ابن خلدون آن را تصحيح، تقويت و توسعه داد.

اين مقاله يکي از اولين مشارکتهاي اعراب را در اين حوزه بوسيله المقدسي مورد نظر قرار مي دهد. وي جغرافيدان فلسطيني قرن دهم بود که موضوعات متنوعي را مورد کنکاش قرار داد که بعداً در حوزه علوم اجتماعي قرار مي گرفت.

پژوهشها درباره ريشه هاي علوم اجتماعي در فرهنگ اسلامي به جنبه هاي زندگي روزانه که زندگي اسلامي را شکل مي داد و فعاليتهاي روزمره به جاي اصول ايمان اسلامي مي پردازد. اين حوزه اي بسيار غني با فصولي درباره زندگي روزانه، سنن، ساختارهاي اجتماعي، مؤسسات، سياست، اقتصاد، نقش زنان، بعد فرهنگي و ارتباط آن با ساختارهاي اجتماعي و نقش فرد در جامعه مسلمان مي باشد. فقه اسلامي در تلاش براي رسيدن به اهداف منطقي بودن، عمومي بودن و تساوي که در قرآن پايه ريزي شده بود مورد مطالعه قرار گرفته است. تکاپوي جامعه اسلامي در صدد انعکاس اين آرمانها بود. افراد مي کوشيدند دستورات ديني را با پا فراتر نهادن از عبادت و شعائر به اجرا در آورند. مطالعات اخير تطابق پذيري اسلام و توانايي آن براي وارد نمودن سنتهاي محلي که اجازه مي داد اين مذهب در محيطهاي دور دست و بخشهاي بزرگي از آسيا، آفريقا و اروپا گسترش يابد. مطالعات اخير همچنين نشان مي دهد چگونه تعليم شروع به ايفاي نقش فزاينده اي در هدايت مسلمانان و اطمينان بخشي در مورد ارزشها و تأثير پذيري فراوان از مذهب شده است.

در ميان علوم اجتماعي انسانشناسي يک حوزه جديد است. اين رشته انسانها را در زندگي خود و از جنبه هاي گوناگون مطالعه مي کند؛ فيزيکي( آناتومي، فيزيولوژي، پاتولوژي، تکامل) و فرهنگي( اجتماعي، روانشناسي و جغرافيايي). يکي از ابزارهاي روش شناسانه مورد علاقه در اين رشته مقايسه فرهنگها و جوامع که بوسيله مرزهاي جغرافيايي بزرگ از هم جدا شده اند مي باشد تا تفاوتها و گرايشهاي قابل افتراق در سازمان اجتماعي، جنبه ها و ارزشهاي فرهنگي، ريشه هاي تاريخي و غيره را درک کند.

ماروين هريس در تاريخ انسانشناسي خود دو چارچوب اصلي را مشخص مي سازد که درون آنها انسانشناسي تجربي ظهور کرده است: علاقه به مقايسه مردم در مکانهاي مختلف يا علاقه به روندهاي طولاني مدت انساني يا بررسي بشر در طول زمان. هريس هر دوي اين حوزه ها را به يونان و روم کلاسيک مرتبط مي کند و به طور ويژه به هرودوتوس که اغلب پدر تاريخ خوانده شده و اولين بار برخي از مسائل پايدار انسانشناسي را طرح کرد و تاريخ نگار رومي تاکيتوس که بسياري از تنها گزارشات بازمانده معاصر با مردم سلتي و ژرمن باستان را نگاشته است اشاره مي کند.

دانشمندان قرون وسطي هم ممکن است به عنوان پيشگامان انسانشناسي مدرن تلقي شوند تا جايي که مطالعات مشروحي درباره سنتهاي مردماني که آنها را از لحاظ جغرافيايي با خود متفاوت مي انگاشتند انجام دادند. سياح ايتاليايي جيواني داپيان دل کارپين (وفات 1252) يکي از اولين اروپاييهايي بود که به دربار خان بزرگ امپراطوري مغول وارد شد و نويسنده اولين گزارش غربي مهم درباره آسياي شمالي و مرکزي بود که آن را به عنوان گزارشي از اقامت خود در ميان مغولان نگاشت. گزارش او از نظر جزئيات فرهنگ مردم غيراروپايي نامعمول بود.

مشاهدات هدفمند مارکو پولو از طبيعت، انسانشناسي و جغرافي نمونه ديگري از مطالعه تنوع انساني در مکانهاي مختلف مي باشد. مسافرتهاي پولو او را در تماس با مناظر انساني متنوع قرار داد و گزارشهاي او از مردماني که در طول سفر ملاقات نمود چنان مشروح است که او را به عنوان پيشگام انسانشناسي مدرن به شهرت رسانده است.

چندين دانشمند اسلامي بينشهاي انسانشناسي صريح در آثار خود بروز داده اند. يکي از اولين کساني که مطالعات نژادشناسانه مقايسه اي انجام داد دانشمندي به نام ابوريحان بيروني در قرن يازدهم بود که درباره مردم، سنتها و اديان شبه قاره هند نوشت. او همچون انسانشناسان مدرن در مشاهدات مشارکتي گسترده اي با گروههاي مختلفي از مردم حضور داشت، زبان آنان را آموخت، متون اوليه آنان را مطالعه نمود و يافته هاي خود را به صورت عيني و با حفظ بيطرفي با استفاده از مقايسه هاي بين فرهنگي بيان نمود. او مطالعات مقايسه اي مشروحي درباره اديان و فرهنگهاي خاورميانه، مديترانه و به خصوص جنوب آسيا نوشت. سنت مطالعه مقايسه اي بين فرهنگي بيروني در جهان اسلام تا آثار ابن خلدون در قرن چهاردهم ادامه يافت.

پژوهش درباره موضوع انسانشناسي در متون فرهنگ اسلامي مشارکت ارزشمند دانشمندان عرب و مسلمان را در تاريخ پيشامدرن روشن مي سازد. از طريق بازيابي اين ميراث کهن انسانشناسي که به عربي نگاسته شده است پيوندي بين گذشته و حال ايجاد مي گردد. در اين پيوند تأکيد مي شود بر جنبه انسانشناسانه نوشته هاي ابن خلدون به خصوص در المقدمه، بر پيوندهاي بين الجاهز و علوم انسانشناسي، و جايگاهي که براي علوم انساني در دو کتاب کليدي الراغب الاصفهاني، الضريعه الي مکارم الشريعه و کتاب التفصيل النشئتين و التحصيل السعادتين در نظر گرفته شده است.

ابوالقاسم الحسين ابن محمد ابن المفضل الراغب الاصفهاني دانشمندي در حوزه دين و ادبيات بود. اطلاعات درباره زندگي او بسيار ناچيز است اما طبق اظهارات السيوطي در بقعه، او اوائل قرن يازدهم ميلادي درگذشت. آثار او که از آنها حداقل يک دوجين باقي مانده است از محبوبيت قابل توجهي برخوردار بود و تأثير قابل توجهي بر الغزالي و ديگر چهره هاي بعدي برجاي نهاد.

شناخته شده ترين آثار الراغب در حوزه ادبيات قرار دارند مانند المحضرات الادبا و المحاورات الشعرا و البلغا و مجمع البلاغه. تمايل الراغب براي تحليل معنايي دقيق در آثارش درباره معاني و تفسير قرآن مشهود است؛ مفردات الفاظ القرآن، دورة التأويل في متشابه التنزيل و تفسير او.

ديدگاه انسانشناسانه آثار الراغب در شناخته شده ترين اثر اخلاقي او الضريعه الي مکارم الشريعه آشکار است که در آن تحقيق ديني را با فلسفه در مي آميزد. اين اثر بر مبناي روانشناسي افلاطوني ارسطويي تشکيل يافته است که شامل فصلهاي جداگانه درباره توانايي هاي عمومي انسان، هوش، غرائز شهواني و غضب، عدالت، کار و پول، و اعمال انسان است. تأثير فلسفي نافذ اين اثر تا حدود زيادي به ياد آورنده مسکويه (وفات 1030) مي باشد. با اين حال ديدگاه عمومي الراغب به طور قابل توجهي نسبت به مسکويه اسلامي تر مي باشد به طوري که در واقع هر ادعاي او با يک نقل متناسب از قرآن و حديث همراهي و حمايت مي شود. تأثير نهايي اين اثر قابل توجه است چنان که منبع مستقيم الغزالي براي حدود نيمي از ميزان العمل و همچنين براي بخشهاي قابل توجهي از احيا علوم الدين و معارج القدس بود. الراغب همچنين اثر ديگري در همراهي با الضريعه نگاشت که تفصيل النشئتين و تحصيل السعادتين نام داشت. اين کتاب انديشه هايي بسيار مشابه ارائه مي کند اما باز هم صريحتر بر مکمل بودن عقل و دين تأکيد مي کند.

آثار ديگر الراغب الاصفهاني به شکل رساله هاي مختصر اخيراً در يک دست نوشته استانبول يافت شده اند. آنها در ارتباط با تعليم، طبقه بندي علوم و ارتباطات در جامعه مي باشند. عناوين آنها رساله في ان فضيلت الانسان بالعلوم، رساله في ذکر الوحيد و الاحد، رساله في ادب المخالطات الناس و رساله في مراتب العلوم مي باشد.

المقدسي: زندگينامه

نام کامل اين دانشمند شمس الدين ابوعبدالله محمد بن احمد ابن ابي بکر البنا الشامي المقدسي است. او بهترين ارائه دهنده جغرافي عربي در نيمه دوم قرن دهم مي باشد.

اتفاقات داستان زندگي او که به خوبي دانسته نيست براي ما تنها براساس کتاب مشهور اصلي او، احسن التقاسيم في معرفت الاقاليم در دسترس قرار گرفته است. او در قرن دهم، حدود 930-935 تا 1000 ميلادي زيسته است. او وابستگي زيادي به زادگاه خود، فلسطين و شهري که نامش از آن گرفته شده است، القدس يا بيت المقدس داشت. او احتمالاً متعلق به يک خانواده طبقه متوسط بود. پدربزرگ پدريش، ابوبکر يک معمار بود که به گفته خودش به خاطر ساختن استحکامات دريايي آکر به دستور ابن تولون شهرت داشت. خانواده مادرش اصالتاً از بيار، شهر کوچکي در خراسان بودند. پدربزرگ مادري اين نويسنده که خود در هنر ساختمان تبحر داشت به بيت المقدس مهاجرت کرده بود.

براساس اتفاقات مشخصي که در کتاب خود گزارش کرده است مي توان استنباط کرد که حداقل تا حدود سال 990 زيسته است. تاريخهاي اندکي در طول زندگي او ثبت شده است: دو سفر حج در 967 و 978، سفري به حلب احتمالاً حدود سالهاي 965 تا 975، ديداري از خراسان در 984 و تصميم براي تأليف کتاب در شيراز در 985 که المقدسي مي گويد در آن زمان سن چهل سالگي را پشت سر نهاده بود.

به نحو منطقي مي توان چنين تصور نمود که او تحصيلاتي در خور پايگاه اجتماعي خانواده دريافت نموده است. استفاده گاه گاه او در کتابش از نثر ادبي و حتي شعر نشاندهنده استظهار او به تعليمات کلاسيک او در گرامر و ادبيات است، در حالي که مباحث او در ارتباط با فقه اسلامي و مطالبي درباره مکاتب گوناگون کلامي و فقهي شواهدي از علاقه مشخص او به اين رشته هاي بنيادي نشان مي دهد. علاقه اي که مطمئناً در يک مرحله اوليه در روند تعليمي به دست آمده است. اما اينها نشانه هايي از تعليماتي هستند که مي توان آن را کلاسيک خواند در حالي که نشانه هايي از حوزه هاي تعليمي متفاوت ديگري همچون تاريخ، فلسفه و کلام در پس زمينه و در خدمت مباحث کتاب وجود دارند به شکلي که در قالب اين پروژه منحصر به فرد در کنار هم قرار گرفته اند.

زندگي فکري المقدسي به زودي در حدود بيست سالگي آغاز شد، زماني که سفر حج را به انجام رسانيد. در آن زمان او تصميم گرفت زندگي خود را صرف مطالعه جغرافي نمايد. در راستاي هدف به دست آوردن اطلاعات مورد نياز دست به انجام مجموعه اي از سفرها زد که در طول چند سال او را به تمامي کشورهاي اسلامي برد. در سال 1985 او تصميم گرفت کتاب خود احسن التقاسيم في معرفت الاقاليم را بنويسد که گزارش سامانمندي از همه اماکن و مناطقي که او بازديد نمود ارائه مي دهد. کتاب به چندين زبان ترجمه شده است. يک خلاصه خوب از آن بوسيله کرامرز ارائه شده و بريده هايي از آن در کتاب کلاسيک دانلوپ يافت مي شود.

احسن التقاسيم في معرفت الاقاليم نتيجه سفرهاي نويسنده است که در طول دو دهه انجام شده است و در عوض پاي او را به همه کشورهاي اسلامي رسانيده است. کتاب به صورت گزارشي مبسوط و منظم از تمامي اماکن و مناطق مورد بازديد او بيرون آمده است. المقدسي با عازم شدن از اورشليم تقريباً تمامي بخشهاي جهان اسلام را ديدار کرده است.

اين کتاب يک روايت طولاني جغرافيايي از شرح وقايع قهرمان خود و يک اثر بزرگ ادبي مبتني بر بيست سال تجربه شخصي و مشاهداتي در ارزيابي جهان اسلام از آتلانتيک تا اقيانوس هند است. در اوائل نيمه دوم قرن نوزدهم، شرق شناس آلماني آلويز اسپرنگر دست نوشته اي از اثر المقدسي را مورد توجه غرب قرار داد. شيفتگي اسپرنگر نسبت به محتواي اين دست نوشته در اين قضاوت او که نويسنده اش بزرگترين جغرافيدان تمامي زمانهاست انعکاس يافته است. اين ديدگاه بوسيله بسياري محققان تکرار شده است.

توصيف خوبي از رساله المقدسي بوسيله جي اچ کرامرز ارائه شده است که مي گويد هيچ موضوع مورد علاقه اي در جغرافي مدرن نيت که از سوي المقدسي به آن پرداخته نشده باشد. آندره ميکل، متخصص فرانسوي جغرافياي اسلامي، به نوبه خود اين کتاب را يکي از مجموعه هاي کامل علم جغرافي معرفي مي کند.

لوسترانژ درباره کار المقدسي مي گويد: توصيف او درباره فلسطين و به خصوص اورشليم، شهر مادريش يکي از بهترين قسمتهاي کار است. همه آنچه او نوشته است محصول مشاهده خود او بوده و توصيف او درباره رفتارها و سنتهاي کشورهاي مختلف نشانگر ذهن زيرک و مشاهده گر اوست که بوسيله دانشي عميق از کتابها و افراد تقويت گشته است.

احسن التقاسيم و منظر آن

المقدسي در احسن التقاسيم منظري کلي درباره سرزمينهايي که از آنها ديدار کرده است ارائه مي کند و فاصله تقريبي آنها را از يک مرز تا ديگري ارائه مي دهد. المقدسي جهان اسلام را به چهارده اقليم تقسيم مي کند و سپس هر کدام را جداگانه مورد بررسي قرار مي دهد. کتاب به دو بخش تقسيم شده است. بخش اول اماکن را مورد شمارش قرار داده و توصيف کافي درباره هرکدام به خصوص مراکز شهري عمده ارائه مي کند. سپس در بخش دوم به موضوعات ديگر مي پردازد: جمعيت، تنوع قومي، گروههاي اجتماعي، بازرگاني، منابع طبيعي و معدني، ميراث باستاني، پول در گردش، بازارها و اوزان، موقعيت سياسي. اين رويکرد در تعارض با پيشينيان او قرار دارد که حوزه مورد تمرکز بسيار تنگتري داشتند. در حالي که المقدسي در صدد بود تمامي جنبه هاي مورد علاقه بازرگانان، سياحان و مردم اهل فرهنگ را مورد پوشش قرار دهد. به اين ترتيب رويکرد المقدسي با پشت سر گذاشتن جغرافياي سنتي معمول به دنبال درک و توضيح پايه هاي جامعه اسلامي و کارکردهاي آن بود. از اين ميان مي توان اطلاعاتي عالي درباره بسياري موضوعات از قبيل مديريت آب، موضوعات مالي و تجاري، اوزان و اندازه ها، شهر و توسعه شهري خوشه چيني کرد.

از لحاظ فني مهمترين نقطه افتراق احسن التقاسيم اين است که اولين اثر عربي درباره جغرافيا است که نقشه هايي به رنگهاي طبيعي ارائه مي کند که امروز روشي معمول است. احسن التقاسيم همچون يک متن قوميت شناسانه مدرن با روشي روايت گونه سازمان يافته است. به اين شکل اين کتاب يک گزارش اجتماعي، شهري و جغرافيايي از دنياي اسلام در اواخر قرن دهم مي باشد. نويسنده طي سفرهايش مشاهداتش را درباره مکان نگاري منطقه، آب و هوا، آب شناسي، پوشش گياهي، توسعه، معماري، زبان، مذهب و فرهنگ آن گزارش مي کند. اين کتاب درباره يک مرد مشتاق و جالب توجه سخن مي گويد که جهان خود را از دريچه اي مبتني بر باور مذهبي عميق خود مي نگرد و با وسواس مي کوشد تا به عنوان يک دانشمند واقعي به حقيقت موضوع دست پيدا کند.

او با پيروي از روش سخت گيرانه اي از مشاهدات، تجربيات حقيقي مردم نگارانه خود را از حضور در حداقل اغلب مکانهايي که توصيف مي کند وارد جغرافي مي نمايد. به اين روش او مي کوشد در روش و دسته بنديهايي که ارائه مي نمايد بسيار علمي تر و سامانمندتر باشد. اين علاقه وافر او براي دسته بندي است که او را به منبع مورد علاقه تاريخ نگاران اقتصاد، باستانشناسان و ديگر پژوهشگران حوزه مطالعات اسلامي تبديل کرده است.

المقدسي در احسن التقاسيم خود را به عنوان مردي سختکوش، باهوش، توانا، کاردان و مطلع نشان مي دهد. او کتاب خود را به گونه اي طراحي مي کند که پاسخگوي تنوعي از علائق بوده و حتي سرگرم کننده باشد. با اين حال حيرت انگيز است که ديدگاه او به ابعاد گوناگون روش جغرافيايي به مسائلي مي پردازد که تنها در دوران اخير توجه بيشتري را جلب نموده است. به عنوان نمونه درجه بندي او از سکونتگاهها براساس کارکرد آنها امروزي است، استفاده او از نقشه مطابق روش جديد است و تلاش او براي تعيين وجه تسميه نقاط مختلف حداقل نامعمول بوده است.

ارزش رويکرد المقدسي

بخشهاي بزرگي از کتاب المقدسي احسن التقاسيم را امروزه در قالب رويکردي انسانشناسانه مي توان ارزيابي نمود. جغرافياي انساني او که با حساسيت نسبت به موضوعات اقتصادي و اجتماعي، مشاهدات دقيق از عادات و سنتها، برقراري ارتباط بين فرهنگ و پديده هاي اجتماعي مشخص مي شود در حقيقت در حوزه کاري علوم اجتماعي قرار مي گيرد.

او ممکن است چنان که خود در مقدمه کتابش مي آورد اولين کسي باشد که تحت تأثير پيشينيان خود علاقه مند به علمي نوين شده و آن را درک نموده است اما از همگي آنها در راستاي آن چه که در واقع بايد جغرافياي حقيقي ناميد پيشي گرفته است. او بسيار فراتر از علم البلدان که بوسيله الجاهز آغاز شد و بوسيله ابن الفقيه سامان يافت، همچنين فراتر از گيتي شناسي توصيفي و روش پيشينيانش در تشريح صرف راهها و ممالک اقدام نمود. المقدسي متعلق به مکتبي است که اطلس اسلام خوانده مي شود و بوسيله البلخي تأسيس شده و بوسيله الاستخري تداوم يافته و خود بوسيله ابن حوقل که معاصر اوست تقويت شده است.

در اين راستا المقدسي به عنوان يک پيشگام برجسته مي شود. بدون شک او از ميراث و ابتکاري که به وسيله البلخي انجام گرفت و شامل توصيف جهان اسلام و دادن اولويت و اختصاصيت به آن مي باشد استفاده کرده است. اما سامانمند کردن موضوع و روش المقدسي را تبديل به بهترين نماينده جغرافياي انساني اسلام در قرن دهم کرده است. اتخاذ يک رويکرد سازمان يافته در ترتيب و محتوا منجر به توليد علمي مفيد به خصوص براي بازرگانان و مردان اهل فرهنگ شده است. اين نکته اخير اهميت ويژه اي دارد؛ با درخواست کمک از حاکمان يا به عبارت بهتر با به چالش کشيدن آنان، و در مواقع لزوم با استفاده از لحني فاخر در قالب نثر ادبي و شعر، اين رشته جديد حضور فاخرانه خود را در حوزه ادبيات و همچنين تعليم صرف آغاز مي کند. از نظر آرماني در محتوا، برنامه اي که نويسنده طرح مي کند، از آغاز در مقدمه تا علمي که او در صدد است بنيان نهد، در برگيرنده تمامي حوزه هايي است که امروزه براي نامگذاري به عنوان جغرافي مورد توافق مي باشد؛ فيزيکي، اقتصادي، سياسي و انساني.

اين مطالعه تنها به جهان اسلام اختصاص داده شده و صرفنظر از آن مسافرتهاي بسيار نادري به سرزمينهاي بيگانه انجام گرفته که در آن اطلاعات مربوط به گيتي شناسي عمومي که در مقدمه اثر آمده است جمع آوري شده است. اين جهان که از دو بخش مملکت العرب و مملکت العجم تشکيل شده است المقدسي آنها را در يک مفهوم منحصر به فرد به عنوان مملکت الاسلام به هم پيوند مي زند. درون اين کليت همين که اتحاد در اصول شکل گرفته و تثبيت مي شود، افتراق بين عرب و غيرعرب ظاهر مي گردد. از يک طرف شش ايالت عرب با نام مغرب، مصر، عربستان، شام، عراق و آغور(جزيره، بين النهرين شمالي) و از طرف ديگر هشت ايالت غيرعرب: رهاب (ارمنستان، آران، آذربايجان)، ديلم، جبال، خوزستان، فارس، کرمان، سند و مشرق، اين واژه اخير همه سرزمينهايي که کم و بيش به طور مستقيم تحت حکومت سامانيان بودند را شامل مي شود؛ سجستان، افغانستان، خراسان و ماورا النهر. براي داشتن اتحاد کلي اين دو به طور موازي در هرکدام از آنها يک دريا؛ درياي مديترانه براي سرزمين عرب و درياي شرق براي سرزمين عجم، يک بيابان؛ بادية العرب و مفازات خراسان، دو ايالت با دو پايتخت؛ آندلوس با پايتخت کوردوبا، مغرب با پايتخت قيروان، ايالت جنوبي سيحون با پايتخت نيشابور و ايالت شمالي با پايتخت سمرقند وجود دارد. راه ديگر احراز اين وحدت مفهوم قلب اسلام يا عربستان است که خود ايالتي با دو پايتخت است؛ مکه و زبيد.

تعريف ايالت هم قابل توجه است: اقليم به عنوان يک واحد جغرافيايي تلقي مي گردد که از طريق مشخصات فيزيکي خود به شکلي قوي شخصيت داشته و در نتيجه اين شرايط در هر لحظه از تاريخ آماده انتقال اين شخصيت به يک خودمختاري کم و بيش احراز شده مي باشد. در رأس ايالت مادرشهر قرار دارد که چندين منطقه مجاور را تحت امر دارد. هرکدام از اين مناطق نيز داراي شهرهايي اصلي در اطراف يک قلعه مي باشند. به اين ترتيب در دقيقترين جزئيات المقدسي اين ارائه منظم از مملکت الاسلام را جغرافي نويني مي داند که نام جديدي بر روي آن مي نهد: احسن التقاسيم في معرفت الاقاليم.

اين دانش نيازمند دايره لغات اختصاصي است. صرفنظر از واژگاني که پيش از اين ذکر شد نويسنده لغات مشخص ناحيه و روستا را به کار مي برد. روستا براي شکل دادن يک منطقه خيلي کوچک است اما ناحيه از يک موقعيت مستقل درون يک منطقه برخوردار است و موقعيت همسطحي با آن دارد اما در ارتباط با به خصوص اقليم موقعيت آن نسبت به روستا برتر در نظر گرفته مي شود. واژگان اختصاصي ديگر قابل مقايسه با واژگان جاري امروز هستند که لغات اختصاصي مشخص آنها به عنوان نمونه در ارتباط با مقياس ارزشها براي توليدات مي باشد. در نهايت لغاتي ديگر در شکل جداول يا طرحها ظاهر مي شوند که متناسب با کشورهاي مختلفند. مثلاً واژگاني براي صنايع، انتقال آب، ابزارها، اوزان و اندازه ها، و پول.

ارائه عمومي نيز به همين نحو منضبط انجام شده است. توصيف هر ايالت پس از ارائه اي عمومي که با توصيفات مشخصتري توأم است مي آيد. و پس از آن تقسيم بندي منطقه و شهرهاي آن و توصيف آنها مي آيد. پس از آن يک فصل عمومي درباره ايالت مي آيد که ممکن است متفاوت بوده و هميشه کامل نباشد: آب و هوا، توليدات و استعدادها، آبها، معادن، کوهها، اماکن مقدس، پول، ماليات، اوزان و اندازه ها، سنتها، عجايب، تقويم، قدرت سياسي، فرقه ها، مکاتب و تعاليم قرآني، و هميشه در نهايت ليست راهها.

اين اثر همچنين در کليت خود ارزشمند است که شايد کمتر به خاطر اطلاعات کلي آن نسبت به طرح آن باشد. اين پروژه در مقياس خود بيشتر يک رؤيا تا يک واقعيت است. ساختار عالي مملکت الاسلام پيش از اين در طول تاريخ تضعيف شده بود. قرنهاي بعد شاهد اين واقعيت سياسي است که مفهوم و حتي واژه آن از بين مي رود. هرچند نويسنده همچنان به ستايش بغداد ادامه مي دهد که به عنوان نماد زنده و وحدت بخش اين جهان ارائه مي گردد، اما نمي تواند از تأکيد بر پسرفت آن در برابر دو قدرت متخاصم کوردوبا و به خصوص مصر فاطمي صرفنظر کند. طبق نظر او فاطميان در شرف غلبه بر رقيب بودند. اين کتاب خود حتي در مرحله تأليف شاهد اين کشمکشها بوده است: دو دستنوشته برلين و استانبول نه تنها در گوناگوني تاريخ و محتوا و عنوان متفاوتند بلکه همچنين در ارجاعاتي که به دو قدرت اسلامي شرق در پايان قرن دهم فاطميان و سامانيان مي دهند فرق دارند.

آب به عنوان يک شاخص اجتماعي

درباره مديريت آب و تکنولوژي آبي از رساله المقدسي بسيار مي توان آموخت. در مصر و توصيف او از نيلومتر توجه فراواني جلب شده است. المقدسي مي نويسد:

حوضچه اي وجود دارد که ستون بلندي در ميانه آن قرار دارد و بر روي ستون علائمي که مشخص کننده ارتفاع آن مي باشد نقش شده است. مباشري مسؤول قرائت ارتفاع آب بوده و اطراف آن درهايي قرار دارد که تنگ بسته مي شود. گزارشي درباره مقدار بالا آمدن آب در هر روز به حاکم ارائه مي شود که پيشاپيش آن جارچي اعلام مي کند: خداوند نيل مبارک را امروز فراوان افزوده است؛ افزايش آن در سال قبل در اين روز فراوان بود، اميد است خداوند آن را کامل نمايد! افزايش ارتفاع تا زماني که به دوزاده ذرع نمي رسيد اعلام نمي شد و تنها به اطلاع حاکم رسانده مي شد زيرا در ارتفاع دوازده ذرع آب براي زمينهاي کشاورزي روستاهاي اطراف جريان نمي يافت. اما هنگامي که ارتفاع آب به چهارده ذرع مي رسيد بخشهاي پاييني منطقه آبياري مي شد و اگر به شانزده ذرع مي رسيد آبياري عمومي انجام مي شد و سال خوبي در پيش بود.

او در بيار در منطقه الديلم به کميابي آب اشاره مي کند و مي گويد آب با استفاده از يک ساعت آبي توزيع مي شد. سنگهاي آسياب در زير زمين قرار داشته و آب به سمت پايين جريان مي يافت. او مي گويد در بيابان چاره ديگري وجود نداشت. در اهواز در خوزستان او اشاره مي کند:

در طول جريان آب چرخهاي مخصوصي قرار دارد که آب آنها را مي چرخاند. در اينجا آب به داخل مجاري مرتفعي جريان يافته و به مخازني در شهر وارد مي شود. برخي مجاري به داخل باغها مي روند. جريان اصلي بر روي جزيره جريان يافته و سپس به مخزني که از صخره ساخته شده است و تشکيل حوضچه اي مي دهد وارد مي شود. در مخزن دريچه هايي وجود دارد که با افزايش ارتفاع آب گشوده مي شوند. در بخش پاييني در محلي که کارشانان خوانده مي شودقايقها به سوي البصره حرکت مي کنند. آسيابهاي مهمي بر روي رودخانه قرار دارند.

المقدسي درباره آب با روشي روايتي مشاهده زير را بيان مي کند:

اگر مي خواهيد آب يک منطقه را ارزيابي کنيد خياطها و داروسازهاي آنجا را ببينيد و صورتهاي آنها را دقيق ارزيابي نماييد. اگر در آن آب ديديد خواهيد دانست آب آنقدر فراوان است که چهره ها بشاش باشد اما اگر چهره ها همچون مرده ها باشد و سرها به پيش افتاده باشد شتابان از آنجا دور شويد!

مسائل مالي

وجه نقد، استفاده هاي آن و استفاده کنندگان آن و همچنين کارکردهاي آن جنبه بزرگي از علائق المقدسي را شکل مي دهد. دينار و درهم، مضارب و خورده هاي آنها، همچنين وجه نقد محلي، نسبتهاي پيچيده آنها به دقت مورد بررسي قرار گرفته است. المقدسي درباره منطقه مغرب مي گويد:

مسکوکات: در تمامي ايالتهاي اين منطقه تا حدود مرزهاي ايالت دمشق دينار استاندارد است که از يک مثقال يک حبه معادل يک دانه جو سبکتر است. سکه نقوشي در اطراف خود دارد.

همچنين ربع کوچک وجود دارد؛ تبادل اين سکه ها براساس تعداد و نه وزن مي باشد. وزن درهم نيز از نظر قانوني سبک است. نيم درهم قيراط خوانده مي شود. همچنين ربع، يک هشتم و سکه يک شانزدهم وجود دارد که خرنوبا خوانده مي شود. همه اينها براساس تعداد و نه وزن تبادل مي شوند. استفاده مکرر از آنها باعث افت قيمت آنها نمي شود. سنجات که وزنه متعادل کننده است از شيشه ساخته شده است و همانگونه که در مورد رطل گفته شده مهر خورده است.

رطل شهر تونس دوزاده اوقيه (اونس) است و اين خود دوزاده درهم (واحد وزن) است.

همچنين تبديل از يک پول رايج به ديگري توجه نويسنده را به خود جلب کرده است. مسائل ديگري همچون انتشار، کنترل، قوانين و بسياري مسائل مرتبط ديگر نيز مورد توجه اوست. ثروت صرافان نيز ذکر شده است.

قيمتها و نوسانات آن که براساس بزرگي و ثروت هر بازار متفاوت است مورد توجه است. المقدسي مي گويد قيمتهاي پاييني دارد که او را شديداً متعجب مي کند.

المقدسي که خود يک تاجر استبه زحمت مي تواند مسأله ماليات را ناديده بگيرد. در برخي مناطق ماليات سبک و قابل تحمل و در برخي مناطق ديگر ناخوشايند و فاجعه آميز است. به اين ترتيب در بخشهايي از شبه جزيره عرب مي توانيم ببينيم:

در عدن مال التجاره از طريق دينارهاي ذکاوي ارزيابي مي گردد و سپس يک دهم آن براساس دينارهاي عصاري اخذ مي گردد. تخمين زده مي شود يک سوم ثروت بازرگانان به خزانه حاکم مي رسد زيرا اين جا بازرسيها دقيق انجام مي شود. ماليات در مناطقي از ساحل سبک است و اين به استثناي قالافيقاست. ماليات در خشکي در مسير کاروان بين جده و مکه اخذ مي شود. در القارين و بطن مرات هرکدام نصف دينار ماليات گرفته مي شود. حاکم سعده بر هيچ کس ماليات نمي بندد و تنها از بازرگانان يک چهارم عشريه را مي طلبد.
در عمان هر درخت خرما يک درهم ماليات دارد. من در کتاب ابن خردادبه ديدم درآمد يمن ششصد هزار دينار است. نمي دانم منظور او چه بوده است زيرا اين موضوع را در کتاب الخرج نديدم. در واقع به خوبي دانسته است که شبه جزيره عرب يک سيستم مالياتي مشخص دارد. ايالت يمن سابقاً به سه دستگاه تقسيم شده بود، يک حاکم براي الجناد و مناطق آن، يکي براي صنعا و مناطق آن، و ديگري براي حضرموت و مناطق آن. قودم ابن جعفر الکاتب اشاره کرده است که درآمد الحرمين يکصد هزار دينار، يمن ششصد هزار دينار، يمن و البيرين پانصد هزار دينار و عمان سيصد هزار دينار است.

درباره اوزان و اندازه ها المقدسي توجه مشابهي را نسبت به جزئيات نشان مي دهد. براي هر ايالت او از اندازه ها نام برده آنها را مقايسه و ميزان آنها را توصيف کرده و متغيري که هر اندازه و وزن به آن نسبت داده مي شود را بيان کرده است. او همچنين درباره تاريخچه هرکدام تأمل کرده و در هر جزئياتي چنان دقيق شده است که کار او شبيه صفحه اقتصادي روزنامه شده است. چنان که براي خواننده عمومي خسته کننده و براي خواننده حرفه اي جذاب مي باشد.

شهر و توسعه شهري

وضعيت شهر اسلامي، تحولات، تنوع، پيچيدگي، اقتصاد و سياست آن بيش از هر چيز ديگري توجه المقدسي را به خود جلب کرده است. در هر فصل هر منطقه و مکاني که او از آن ديدار مي کند اين جلب توجه تکرار مي شود. اي ميکل خلاصه اي عالي از علاقه المقدسي به اين موضوع ارائه مي دهد.

المقدسي بين شهر بزرگ و کوچک براساس وجود مسجد جامع و منبر آن که نماد حاکم مسلمان است افتراق قائل مي شود. در اين ارتباط او مي گويد:

اکنون اگر کسي از من بپرسد چرا حلب پايتخت منطقه محسوب مي شود در حالي که شهر کوچکي همين نام را دارد من به او جواب مي دهم که قبلاً گفته ام پايتختها با افسران و شهرهاي کوچک با سربازان مقايسه مي شوند. به اين ترتيب درست نيست که ما حلب را با همه برجستگي، و اين که جايگاه حکومت و محل ادارات دولتي است، يا انطاکيه را با همه عظمت يا باليس را با همه جمعيت فراوانش را در موقعيت شهر کوچکي بدانيم که تحت حکومت يک شهر حقير و متروک باشند.

المقدسي به طور ويژه اي بر روي استحکامات دفاعي هر شهر بررسي انجام مي دهد. به خصوص ديوارها، ارتفاع آنها، ضخامت، فاصله بين هرکدام، استحکامات، راههاي ورود و خروج، موقعيت آنها نسبت به شکل شناسي زمين منطقه و بقيه شهر، موانع مصنوعي توجه او را جلب مي کنند. همچنين دلمشغوليهاي روزانه همچون تجارت و مبادله، بازارها و اقتصاد شهري به طور کل براي او جالب هستند. المقدسي بازارها، توسعه و پسرفت آنها، گواهي سلامت آنها، درآمدهاي ناشي از آنها به طور روزانه و ماهانه، و چگونگي توزيع اين درآمد را مورد مطالعه قرار مي دهد. او همچنين به دقت نحوه اداره يک محل، نحوه رفتار شهروندان، و به خصوص درباره عواملي همچون نظم، پاکيزگي، اخلاق و سطح تعليمات تأمل مي کند. براي هر مکاني که او ديدار مي کند اين مسائل بررسي مي شوند.
با توجه به پيوندهاي بين شکل شناسي زمين و توسعه شهري، او در مناطقي همچون عربستان اشاره مي کند که تنها درياست که توجيه کننده حضور شهرها و مردم مي باشد زيرا از طريق آن تجارت و مبادله انجام مي شود. به اين ترتيب او در عدن، يمن، مي گويد:
در مسير تجاري السين، بندر دريايي اليمن، انبار غله المغرب انواع کالاها جابجا مي شوند. خانه هاي اعياني فراواني در آن وجود دارند. اين شانس خوبي براي آنهاست که از اين شهر ديدن مي کنند و منبعي از رشد و پيشرفت براي کساني که در آن سکونت مي گزينند مي باشد. پيامبر که رحمت خدا بر او باد الطاف خود را بر بازارهاي منا و عدن ارزاني داشته است.

همچنين تأثير مکان و آب و هوا بر خصوصيات فيزيکي مورد مشاهده قرار مي گيرد. نويسنده اشاره مي کند در مکانهاي سردتر همچون فرغانه و خوارزم ريشها انبوه تر و چربي بدن بيشتر است. با اين حال برخي سنتهاي محلي بخش مهمي از علاقه او را شکل مي دهد. يک نمونه از مصر پيش از اسلام و تازه مسلمان شده مورد توجه فراوان المقدسي قرار مي گيرد.

رژيم غذايي، البسه، لهجه ها و تفاوتهاي گوناگون اجزاي ديگر مطالعه بسياري گروههاي قومي سرزمين وسيع اسلامي را شکل مي دهد. چنانکه ميکل در سخن پاياني خود مي گويد اين تنوع در وحدت به طور کامل بوسيله هجوم مغول از هم مي پاشد.
زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است.

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

تأملات رنگارنگ 11

من چندان اهل کتاب خوندن نيستم. ولي فعاليتهاي اينترنتي اخير به خصوص علاقه مندي به تاريخ کم و بيش تأثير گذاشته و باعث شده گرايشم به کتاب بيشتر بشه. هرچند يادم مياد قبل از سربازي و در سالهاي آخر دانشجويي که مشهد بودم کتاب مي خونده ام و از کتابهاي تاريخي براي استفاده بعدي خلاصه برداري هم مي کرده ام اما در دوران سربازي و اشتغالم به عنوان پزشک خانواده کتاب خوندنم شرايط جالبي پيدا کرد. قبل از اينها و در دوراني که تبريز بودم در کنار کتابهاي درسي، به صورت تک گير کتابهاي ديگه اي که به نوعي برام جلب توجه مي کردند مي گرفتم ولي ميزان کتابخوانيم خيلي کمتر بود و هنوز مثل اغلب کتابهاي درسيم خيلي از کتابهاي اون دوران رو نخونده ام. در دوران سربازي کتاب خوندن روشي براي گذران وقت و از ياد بردن درد دوري و انزوا بود. شبها يادمه حدود سه چهار ساعت رو به اين روش کتابهاي مختلفي مي خوندم و اين روال منظمي پيدا کرده بود. از خودم تعجب مي کردم اينقدر منظم کتابخون شده ام. از جمله کتابهاي اصلي انجمن معتادان گمنام بود که از دست معتادي به دستم رسيده بود ولي در کنار اينها هفت هشت تا کتاب خوب ديگه هم خوندم. در دوران اخير و تو درمانگاه هم پديده مشابهي باعث شده کتاب بخونم. وقتي مريض نيست و بيکارم و حوصله ام سر رفته کتابي با خودم به درمانگاه ميارم و مي خونم. به اين روش چند تا کتاب رو که تا الان تو نوبت خوندن بودند تموم کردم. عليرغم اينها نمي دونم چي باعث مي شه در غير اين موارد و زماني که تو خونه هستم شرايط مناسبي براي کتابخوني نداشته باشم. بايد درگيري جدي و فعالي با يه موضوع مشخص داشته باشم که تو وقت آزادم، زماني براي مطالعه اختصاص بدم. مطالعه سبک هم زياد تو عاداتم راه پيدا نکرده. به طور مداوم و فعال کمتر موقعي بوده روزنامه مجله وبلاگ يا سايتي رو دنبال کنم.

در دوران نوجواني تا مدتها اين انديشه در ذهنم بود که خداشناس و موحد واقعي کسيه که از اسبابهاي مختلف دنيوي حتي الامکان دور باشه. يا هميشه آماده کنار گذاشتن اونها باشه. علاقه و درگيري و نسبت جدي و قوي با اينها نبايد داشته باشه. در غير اينصورت مشرکه و از خدا و حقيقت زندگي دور افتاده. به نسبتي که ضرورت داشته باشه و اينها سر راهش قرار بگيرند با اونها اصطکاک و برخورد پيدا مي کنه اما خودش دنبال اينها نمي ره. تمرين واقعي خداشناسي اينه که سعي کنه حتي الامکان از کنار اينها بگذره. بعداً که بزرگتر شدم احساس کردم اين باور يه جورايي تو ذهنم تبديل به يه جور سؤال و تشکيک شده. اوقاتي که اين مسأله به ذهنم مي رسيد دچار هراس و نگراني مي شدم که جواب چيه. اصل اون ايده به نظرم درست نمي آمد ولي جواب و جايگزين مناسبي هم براش نداشتم. چند سالي بود که جوابهايي از ذهنم رد مي شد. آخرين بار وقتي بيوتن کتاب رضا اميرخاني رو مي خوندم اين سؤال دوباره در ذهنم روشن شد. و هم يعبدون الاصنام و کل درهم عندهم صنم. وقتي شما کاري رو برا درآمدش انجام مي ديد يا در انجام هر کاري به بازده اقتصاديش نظر داريد گويا جزو اين گروه خواهيد بود. در هر حال اين که در انجام کاري به حساب کتابهاي مالي توجه داشته باشيد شما رو تبديل به پرستشگران خدايان درهم مي کنه. حداقل نويسنده گويا اينطور القا مي کنه. به نظرم مي رسه مهم اين نيست که چطور و چقدر با اسبابهاي مادي و اجتماعي درگير هستيد مهم اينه که چه ديدگاهي به اونها داريد. اگر هدف روشن بينانه و آگاهانه اي داشته باشيد، وابستگي رواني و عاطفي به چيزي پيدا نکنيد و تعادل و تناسب رو در نظر داشته باشيد اتفاقاً استفاده هرچه بيشتر و درست تر از ابزارهاي گوناگون مادي نتيجه اي جز شناخت و درک بهتر خدا و خلقتش نخواهد داشت. گاهي تو فرهنگ ما داشتن يک زندگي خوب و متنوع تقبيح مي شه يا افراد از اين که به خودشون و زندگيشون رسيدگي مناسبي بکنند معذب شده و احساس گناه مي کنند. استفاده از نعمتهاي خدا و برکات زندگي در مسيري انساني معنايي جز شکرگزاري الهي و قدر دانستن نعمت حيات نداره.

بعضي ديدگاههاي غلط به زندگي هستند که در بين افراد به اشکال مختلف وجود دارند و زمينه ساز نگاههاي نادرست به بهره مندي مادي انسان در زندگي هستند. اغلب اينها در هر حال نگاهي منفي به سازوکارهاي اين جهان و زندگي بشري دارند. شايد کمتر اتفاق بيفته در جاي ديگه اي اين طور توافق نظري بين طيفهاي مختلف افراد از عامي و فرهيخته، مذهبي و سکولار، پولدار و فقير، در اعصار و فرهنگهاي مختلف وجود داشته باشه که به طرز حيرت انگيزي همگي متفقاً نهاد دنيا رو عملاً در ذهن خودشون منفي تصوير کرده اند. دنيا رو عرصه رقابت تلخي مي بينند که افراد موفقتر به هزينه ناکامي و شکست افراد ناموفق به بهره مندي بيشتر رسيده اند بنابراين اونها مسؤول فقر ديگرانند. منابع بهره مندي اين دنيا رو محدود تلقي مي کنند. سازوکارهاي اونو ناعادلانه و هستي رو نافرجام مي دونند. افراد سختي و تنگدستي رو در دنيا مي پذيرند و اونو مثل يک امتحان الهي يا جبر سرنوشت تلقي مي کنند يا برخورداريهاي مادي رو اشتغال به امري حيواني و پست مي شمرند. شايد از نظر مادي ديدگاه محدودانگارانه درست باشه اما بيگمان منابع بهره مندي معنوي هستي پايان ناپذير بوده و بهره مندي کسي متضمن محروميت ديگري نيست. در مقياس بهره مندي مادي ممکنه گروههايي به روشهاي نادرست و ناعادلانه به سهم بيشتري برسند اما در زمينه بهره مندي معنوي عوائد هرکس به ميزان استعداد و همت اوست. هيچ انساني براي ناکامي زاده نشده و اساساً هستي محتوي همه منابع مورد نياز براي کاميابي بشر هست. ديگه اين که اين بستگي به خود افراد داره که از ابزارهاي مادي با چه نگاهي و در چه مسيري استفاده کنند. اقدامات عملي و مفيد هم در هر حال نياز به بهره مندي و ابزارهاي مادي داره. به ميزاني که براساس صلاحيتهاي معنوي و در مسير هدفهاي مطلوب، کاميابي مادي محقق و صرف شده و در جهت توسعه اش تلاش بشه اين امري شايسته و قابل ستايش خواهد بود. در آويختن جدي و سرسختانه با انواع و اقسامي از فعاليتهاي گوناگون بشري و دنيوي و پيدا کردن زمينه هاي هرچه بيشتري براي به کار گرفتن پتانسيلهاي نهفته هستي بخشي از مسير تکاملي انسان در اين جهانه و توفيق در اون جاي افتخار و مباهات داره. عناصر گوناگون هستي اگر از زوايه درستي ديده شوند به مثابه جزئي از فرکتال بزرگ کائنات، منعکس کننده خصوصيات کلي هستي بوده و درگيري و دلبستگي به اونها مصداق حقيقي پرستش خدا و تعالي انسان خواهد بود. همه چيز در زاويه نگاه ختم مي شود.