۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

ردیابی تأثیر ترجمه متون عربی بر اروپا

دوره اي از تاريخ را تصور کنيد که فرهنگهاي عربي و اسلامي در اوج خود قرار داشتند و در حوزه آموزش و پژوهش مشهور بودند. انگيزه بخش دانشمندان تمام جهان بودند. آنها به اين مراکز مي آمدند تا بهترين تعليمي که از طريق پرداخت هزينه ممکن بود به دست آورند. برخي از اين مراکز مدارس خصوصي ملحق به مساجد بودند که برنامه درسي وسيع شامل آموزش عالي مذهبي و عرفي داشتند. براي شرکت در دوره هاي آموزشي مدارس نيازي نبود که مسلمان باشيد. برعکس نامنويسي در يک دانشگاه اروپاي قرون وسطي اولين قدم براي اخذ مدارج مقدس و کشيش شدن بود. به اين ترتيب نه تنها مؤسسات آموزش عالي اروپايي در دسترس يهوديان و مسلمانان نبود بلکه آنها همچنين دانشمندان مسيحي را که خواستار ارضاي علائق آموزشي خود بدون طي کردن مدارج روحاني بودند نمي پذيرفتند. به اين ترتيب دانشمندان مسيحي و يهودي که در موقعيت مناسب قرار داشتند درصدد شرکت در اين مدارس بودند بدون آن که نياز باشد تحت امر اساتيد خود در اين مدارس جهان اسلام باشند. اين نه تنها شامل دوره علوم عرفي بلکه مطالعات انجيل و تورات را نيز شامل مي شد. به زبان ديگر اين مدارس مؤسسات فراگير آموزش بالغين بودند که از شهرت و مطلوبيت بين المللي برخوردار بوده و مرزهاي مذهبي و سياسي را قطع کرده بودند.

قرنهاي هشتم تا سيزدهم دوره اي از تاريخ اسلام بودند که دانشمندان عرب و جهان گسترده اسلامي تعاليم تمدنهاي پيشين را جستجو کرده و براساس آنها تمدني جهاني مبتني بر علم ساختند که پيش از آن بي همتا بود. عرب و عربي در اينجا نقش کليدي داشت. چنان که امروزه انگليسي زباني عمومي در دوره مدرن است و دستاوردهاي پيشرو به خصوص در حوزه علم و تکنولوژي به اين زبان بيان مي شود. بنابراين عربي زبان بين المللي در ارتباطات قرون وسطي به خصوص در حوزه علوم و فنون بود. دانشمندان اروپايي قرون وسطي چنانچه مايل به سهيم شدن اين دانش بودند بايستي در قدم اول در عربي تسلط مي يافتند.

امروز وضعيت تغيير کرده است و اين دانشمندان جهان اسلام هستند که چنانچه بتوانند به غرب رفته و نه تنها بهترين آموزشهاي مدرني را که بتوان با صرف هزينه به دست آورد فرامي گيرند بلکه در آنجا دوران طلايي آموزشهاي اسلامي را مجدداً کشف مي کنند. اکنون اين نقش برعهده دانشمندان غربي است که متون عربي قديمي را که محتوي جزئيات دانشي است که مسلمانان در طول قرون ميانه به اروپا بردند حفظ و بازگشايي کنند. زماني که جهان اسلام از خواب و نوميدي جمعي کنوني برخيزد دانشمندان مسلمان با نگاهي به گذشته تلاش دانشمندان غربي همقطار خود را در زنده نگه داشتن مطالعات مشارکت اسلام در علوم و فرهنگ خواهند ستود. آنان گذشته مشترک جريان فرهنگي اروپايي اسلامي را که دو تمدن عظيم را به يکديگر پيوند مي زند و باعث ظهور تمدن اروپايي شد به روشنايي خواهند کشيد.

چارلز برونت در ميان آن دسته از دانشمنداني است که کمک مي کنند تا مسأله حلقه گمشده اي که پايه هاي تمدن اروپايي را بنا نهاد بازيابي شود. اين دسته از دانشمندان از طريق پژوهشهاي خود اين تصور شايع و پذيرفته شده را که گريز اروپا از دوران تاريک خود منحصراً يک تلاش اروپايي بود و اين خيزش را نه تنها از گذشته خود بلکه از هرگونه تأثيرگذاري جهان غيراروپايي جدا مي داند به چالش بکشند. تمرکز مادام العمر برونت بر رديابي جابجايي دانش از جهان اسلام به اروپاي قرون ميانه بوده است که به طور اوليه از طريق مجراي فرهنگهاي لاتين اروپا که نزديکترين مجاورت را با اعراب و تمدنهاي خاورميانه داشتند به انجام رسيده است. اما چنانکه او تأکيد مي کند هنوز کار فراواني باقي مانده است تا انبوه متوني را که به عربي نگاشته و به لاتين ترجمه شده است مستندسازي کرد. پژوهش در حال انجام او همچنين متمرکز بر مستندسازي تأثيرات اين متون بر دانشمندان اروپايي آن دوران است. تأثيرات غيرمتني معماري، موسيقي، هنرهاي ديداري و فناوري نيز در اين حوزه قرار مي گيرد.

چنين برنامه عظيمي بسياري رشته ها را شامل مي شود که خوشبختانه او توانايي ارزيابي بسياري از آنها را دارد چنانکه خود مي گويد:

من يک متخصص نيستم، من تاريخنگار رياضيات نيستم، من تاريخ نگار نجوم و همچنين مورخ سياسي هم نيستم. اگر من نقشي دارم آن اين است که در موقعيتي قرار دارم که اين رشته هاي گوناگون را در کنار هم جمع کنم زيرا به عنوان يک استاد تاريخ تأثيرات عربي اسلامي بر غرب در قرون وسطي من مي توانم ديدگاه وسيعتري داشته باشم و به تصوير کلي و جنبه هاي متنوع و گوناگون تأثيرات عربي اسلامي که به غرب آمده است بنگرم. اين حوزه بسيار وسيع است.

حوزه کار واقعاً وسيع است چنان که نگاه کوتاه کنجکاوانه اي به ليست مشروح انتشارات او روشن مي سازد تأثيرات عربي اسلامي بر اروپاي قرون وسطي تنها مربوط به تاريخ رياضيات يا نجوم نمي شود. اينها خود گرچه اهميت دارند اما تنوع اين تأثيرات چنان دامنه هاي وسيع با پيامدهاي طولاني مدت دارند که انتقالي لرزاننده در پرتاب کردن اروپا به دوران مدرن داشته اند. در تمرکز بر ريشه هاي عربي اسلامي احياي علوم در اروپا آثار بورنت در متقاعد کردن تاريخ نگاران براي بررسي مجدد رنسانس تأثير گذار بوده است. برخي دانشمندان اکنون حتي در مورد اعتبار اين واژه و دوره تاريخي مربوط به آن بحث مي کنند. گفته شده است رنسانس که يک واژه فرانسوي است لغتي نيست که اروپاييان آن دوران براي نامگذاري تغييرات جامعه خود زماني که اروپا از خواب طولاني خود در دوران به اصطلاح تاريک برخاسته بود استفاده کرده باشند. براي مثال در ايتاليا دوره اي که امروز رنسانس ناميده مي شود به عنوان ريناسيتا به معني تولد دوباره خوانده مي شد. مقصود از اين واژه تولد دوباره فرهنگ کلاسيک و کشف مجدد دانش عتيق است. واژه رنسانس در واقع اولين بار در قرن نوزدهم استفاده شد که تا آن زمان نگرش افراد تثبيت شده بود. اروپائيان جاي مسلمانان را گرفته و نه تنها پيشرفتهايي نمايي در علوم و فنون به دست آورده بودند بلکه اين اطلاعات را براي بازسازي جهان استفاده کرده و اکنون خود را در روشنايي مسيحايي مي ديدند که متعلق به تمدني برتر بوده و بايستي اين هديه را به بقيه جهان نيز ارزاني داشت. گفته شده است اين زمان دوراني بوده است که قرون رنسانس به عنوان پديده اي منحصراً اروپايي که مبتني بر هيچ گونه داده هاي ورودي از تمدنهاي ديگر نبوده است تلقي مي شد. چنان که گويي فرهنگهاي عربي و اسلامي تنها کارگزاراني بوده اند که هيچ مشارکت اصولي در شکوفايي علوم و فنون در غرب نداشته اند.

اگرچه تنها نقش کارگزاري هم دستاورد اندکي نيست زيرا چنان که برونت مي گويد تنها براي حامل دانش بودن هم بسيار اهميت دارد که دانش و فرهنگ علمي را درک کرد و انتقال داد. متشکل کردن سياستي از بالا به پايين براي جستجو کردن نظام مند تمامي رگه هاي علمي موجود، افزودن و غنا بخشيدن به آن تلاشي بزرگ بوده است که انجام شده است اما مسلمانان دستاوردهاي بسيار بيشتر داشته اند و اين به طور فزاينده اي در پژوهشهاي اخير درک شده است. اين تصور که اعراب تنها کارگزاراني در حوزه علوم بوده اند در برابر نگاهي دقيق دوام نمي آورد و به گفته برونت در نتيجه گرايش اسفناک بسياري دانشمندان غربي ظهور کرده است که مطالعه علم و فلسفه عربي را تنها در بازه دوران کلاسيک تا قرن دوازدهم محدود کرده اند و به آنچه در جهان اسلام پس از قرن دوازدهم که پس از وفات ابن رشد در سال 1198 رخ داده است توجه نمي کنند. ابوالوليد محمد ابن رشد از کوردوبا در اسپانيا از ديد اروپاي قرون وسطي به عنوان بزرگترين دانشمند جهان اسلام نگريسته مي شود. به عنوان يک طبيب برجسته، يک فيلسوف و کسي که منصب قضا را در کوردوبا و مراکش برعهده داشته است وي در حقيقت بر مجموعه منحصر به فردي از دانش، فلسفه، مذهب و فقه تسلط داشته است. اما تکريم اين دانشمند و متفکر بزرگ يک جنبه منفي هم داشته است که منجر به رويکردي محدود کننده مبتني بر اين تصور شده است که فضيلت و علم در جهان اسلام در طول زندگي او به اوج رسيده و با وفات او پايان گرفته است. به اين ترتيب دانشمندان عرب پس از قرن دوازدهم مهم تلقي نمي شوند. برونت مي گويد اين انديشه که جهان اسلام پس از وفات مشهورترين دانشمند و فيلسوف خود دچار رکود شد قطعاً درست نيست و ادامه مي دهد اکنون دانسته شده است که پژوهش و علم در جهان اسلام تداوم يافته است و برخي از بزرگترين دانشمندان جهان اسلام پس از اين دوره ظهور کرده اند. به اين ترتيب در حالي که تاريخ دستاوردهاي دانشمندان بزرگي مانند گاليله نيوتن و کوپرنيک را ثبت مي نمايد غيبت دانشمندان مسلمان قابل توجه است و حتي اگر به آنها اشاره اي مي شود کسي علت اهميت آن را نمي داند. بورنت مخالف اين جريان بوده و دانشمنداني را چون نصيرالدين طوسي که پس از وفات ابن رشد ظهور کردند از هر لحاظ بسيار تأثيرگذار مي داند. امروزه در هر حال بسياري از مردم به سختي مي توانند اهميت گاليله را شرح دهند حتي اگر او را به عنوان يک دانشمند بزرگ بشناسند.

بورنت چنان که ممکن است تصور شود زندگي دانشگاهي خود را به عنوان پژوهشگر عربي آغاز ننمود بلکه در حوزه لاتين و يوناني کار مي کرد. او استاد خود را در مدرسه گرامر منجستر به عنوان کسي که او را علاقه مند به ارتباطات نزديک بين دانش لاتين، يوناني و عربي در قرون وسطي نمود معرفي مي نمايد. او سخن استاد خود را که به او گفت به ياد مي آورد: رنسانس اروپايي محصول به هم پيوستن دو رودخانه بزرگ دانش بود. يکي مستقيماً از يوناني از طريق فراريان يوناني که از کونستانتينوپل مي آمدند و دومي از تمدنهاي باستاني يوناني و لاتين از طريق جهان اسلام و ترجمه هاي از يوناني به عربي که سپس وارد اروپا شدند مي آمد. الحاق اين دو رودخانه بود که باعث رنسانس و ظهور دوران جديد و علوم جديد در اروپا شد.

انگيزه بيشتر براي کاوش اتصال و الحاق اين دو رودخانه زماني پيش آمد که او به کالج سنت جان در کمبريج رفت و لاتين خواند و سپس درباره موضوع تحقيق دکتراي خود انديشيد. استاد راهنماي او در لاتين قرون وسطي، پيتر درونکه کتابي به او داد که مطالعات تاريخ علوم قرون وسطي نام داشت و از تاريخ نگار آمريکايي چارلز هاسکينز بود. هاسکينز نيز اهميت زيادي به منابع عربي علوم قرون وسطي داده بود و کتاب او برونت را برانگيخت تا کتابي درباره گيتي شناسي از هرمان از کارينتيا را به عنوان موضوع تحقيق خود برگزيند. اين کتاب در اصل درباره هستي و دربرگيرنده جهان معنوي و جهان دنيوي و نيز ماهيت انسان به عنوان جهان کوچک مي باشد که از منابع عربي و لاتين استفاده کرده است. هرمان از کارينتيا يک دانشمند قرن دوازدهم و اصالتاً از کرواسي امروز بود. او در چاترس تحصيل نمود و به خاطر ترجمه کردن بسياري دست نوشته هاي عربي به لاتين در اسپانيا و جنوب فرانسه شهرت دارد. در واقع چنان که برونت بعداً دريافت تمامي ساير آثار هرمان ترجمه هاي مستقيم از متون عربي بودند. ارتباط بين لاتين و عربي در قرون وسطي در حال روشن شدن بود و لازم بود عربي بياموزد تا حوزه برگزيده تحقيقاتي خود را بهتر مديريت نمايد. او مي گويد من اين کار را به روشي غيررسمي از طريق خواندن متون عربي همراه ديگران در کمبريج انجام دادم و همين که شروع به آموختن عربي کردم دريافتم که قبلاً قدري عربي مي دانسته ام. آموختن عربي خاطراتي از کودکي او در شرق آفريقا در ذهنش روشن نمود، جايي که پدرش در يک مدرسه ميسيونري تدريس مي کرد و او با تکلم زبان سواحيلي که تا حدودي از عربي اشتقاق يافته بزرگ شد. اتصال دوباره به گذشته، واژگان عربي را که قبلاً آنها را در کودکي مي دانست و تلفظ مي نمود به ذهنش آورد. به اين ترتيب تعهد او براي چيزي شروع شد که خود آن را يک تلاش مادام العمر مي خواند و مي گويد آموزش عربي تنها ارتباط و علاقه اي دانشگاهي نبود بلکه يک يادآوري شخصي هم بود. من دريافتم کار بسيار زيادي براي انجام دادن وجود دارد.

به طور اوليه و تا حدودي از طريق خواندن منابع دست دوم که در آن زمان در دسترس بودند برونت تحت تأثير اين موضوع قرار گرفت که تولدو در اسپانيا نقطه اصلي تماس دانشمندان عرب، مسيحي و يهودي و مکاني بود که اغلب ترجمه هاي عربي به لاتين در قرن دوازدهم و سيزدهم در آن انجام شد. اما با مشاهدات دقيقتر او مراکز مهمي در سيسيلي، جنوب ايتاليا و به خصوص در خاورميانه کشف نمود. او مي گويد شواهد پيشنهاد مي کند که ترجمه آثار علمي عربي از اواخر قرن دهم آغاز شده بوده است. او به اين حقيقت اشاره مي کند که پس از اين که صليبيون وارد خاورميانه شدند و مأموريت خونين خود را به انجام رسانيدند بسياري در خاورميانه سکونت گزيدند. در ميان ساکنان دانشمنداني بودند که هوشمندانه درباره تمدن اعراب کنجکاو بودند و تماسهاي نزديک و دوستانه با دانشمندان عرب برقرار ساختند. به اين ترتيب چندين اثر مهم عربي درباره پزشکي و فلسفه براي اولين بار در اواخر قرن يازدهم و اوائل قرن دوازدهم ترجمه شده و در اروپا در دسترس قرار گرفت. تا قرن سيزدهم اين تعاملات دوستانه در حدي توسعه يافت که برونت آن را ثروت عمومي دانشمنداني مي خواند که برايشان موانع سياسي و مذهبي کنار رفته است. يک عضو نمونه از اين جامعه دانشمندان کسي چون تئودور از انطاکيه مي تواند باشد که يک مسيحي است که سرياني سخن مي گويد. او تصميم گرفت به جايي که در آن زمان محلي پيشرو در حوزه علوم در موصل بود برود و فلسفه را زير دست دانشمند مشهور مسلمان، رياضيدان و متأله، کمال الدين ابن يونس فراگيرد. او براي کامل کردن دوره خود به بغداد رفت تا پزشکي بياموزد. او سپس شروع به جستجو براي منصبي متناسب با اعتبار بالاي دانشگاهي خود نمد و به طور اوليه منصبي در دربار ترکهاي سلجوقي مسلمان که در آناتولي حکومت يافته بودند به او پيشنهاد شد. در اينجا بود که دانشمند مسيحي که آموزشهاي خود را در بهترين مؤسسات دانشگاهي اسلامي آن دوران دريافت نموده بود اکنون در دربار يک حاکم مسلمان به کار گرفته شد. اين شاهد آن است که آنچه اهميت دارد دانسته هايش و نه وابستگي مذهبي اوست. او از دربار سلجوق به دربار مسيحي ارمنستان عزيمت نمود و در خدمت کونستانتين از لمپرون که نايب السلطنه شاه خردسال هايتون اول بود قرار گرفت. تا اين زمان آموزشها و تجارب حرفه اي او در دربارهاي مسلمان و مسيحي شهرتي بين المللي به او داده بود و به اين ترتيب از سوي فردريک دوم از سيسيلي مورد گزينش قرار گرفته و فيلسوف دربار او شد. آن طور که برونت تأکيد مي کند در زمان او تئودور از انطاکيه نمونه خوبي از دانشمندان بين المللي بود که در صدد دريافت بهترين تعاليم بوده و آن را در مؤسسات اسلامي دريافت مي کردند و سپس در خدمت حاکماني قرار مي گرفتند که بهترين حمايت را در خور اعتبار حرفه اي آنها به اجرا در مي آوردند. کمال الدين ابن يونس که تئودور از انطاکيه زير دست او تعليم ديد دانشمندي جامع علوم بود که نه تنها در الهيات و علوم اسلامي که در انجيل مسيحي و تورات نيز دوره هاي آموزشي داشت. گزارش شده است که دانشمندان مسيحي و يهودي در جستجوي او بودند تا مذهب خود را تحت تعاليم او بياموزند.

اگر دامنه حيرت انگيز ليست انتشارات برونت را که مشتمل بر ترجمه هاي لاتين از متون عربي درباره هر موضوعي در آن دوران است بررسي کنيم به نظر مي رسد مترجمان اروپايي در هر حوزه از تعاليم از موضوعات عادي گرفته تا موضوعات انديشمندانه، از پهنه وسيع مهارتهاي عملي تا پيچيده ترين توضيحات عميق و دانشگاهي فلسفه ارسطو از ابن رشد، ابن سينا و فارابي گرسنه بوده اند. برونت مي گويد مترجمان لاتين مي دانستند چه مي خواهند و به چه نياز دارند و مي دانستند که مي توانند آن را در کشورهايي که تمدن اسلامي قدرتمند باشد مانند اسپانيا، سيسيلي، جنوب ايتاليا که اعراب براي دو قرن آنجا بودند و خاورميانه بيابند. مدارس ترجمه در اين مراکز راه اندازي شدند. برخي مترجمان مسيحياني بودند که مسافرت کرده بودند و برخي چون تئودور از انطاکيه در مؤسسات اسلامي آموزش ديده بودند. اما بسياري از آنها فرهنگهاي عرب زبان آشنايي نداشتند و از سوي دانشمندان مسلمان و يهودي مورد مساعدت قرار مي گرفتند. مفسران يهودي در تولدو که در جوامع مسلمان زيسته و عربي مي دانستند خود با آثار عمده اسلامي درباره پزشکي، نجوم و فلسفه آشنايي داشتند و نقشي حياتي در ترجمه آثار عربي به لاتين ايفا کردند. اين مورد به خصوص پس از 1140 که يهوديان بوسيله المحاد که آن بخش از اسپانيا را دوباره تصرف کرده بودند از تولدو رانده شدند صدق مي کند. علاوه بر اين برخي شاهان مسيحي همچون فردريک دوم از سيسيلي به طور استثنايي با مسلمانان موافقت داشته و دانشمندان مسلمان را در دربار خود مي پذيرفتند. سراج الدين الاورموي دانشمندي است که به اين طريق نوشته هايش باقي مانده اند.

ترجمه هاي متون عربي به طور اوليه از اين جهت مورد نياز بودند که اطلاعات عملي و عرفي ارائه مي دادند و در مرحله دوم به عنوان مواد آموزشي براي کسب قابليتهاي حرفه اي قابل استفاده بودند. در ارتباط با درجات تخصصي، متون پزشکي و آنها که با اصول طالع بيني سروکار داشتند به طور ويژه اي مورد نياز بودند. اينها حرفه هايي بودند که بالاترين پرداختها را در آن دوران داشتند. به خاطر داشته باشيم که طالع بيني در آن دوران حرفه اي قابل احترام بود و نياز بود پزشکان آن را مطالعه کنند تا تأثير دوره هاي ماهانه را بر فيزيولوژي انساني درک کنند. و چنانکه برونت اشاره مي کند طب اصول فيزيک ارسطو طالع بيني به عنوان يک علم قلمداد مي شد. دانشمندان امروز طالع بيني را به طور طعنه آميزي به عنوان سخناني نامفهوم رد مي کنند که نبايد به عنوان علم نامگذاري شود. با اين حال اقدامات طالع بيني بيشک نيازمند مهارتهاي پيچيده رياضي و توانايي محاسبات نجومي براي تنظيم جداول طالع بيني و تعيين طالع مي باشد. عليرغم اين که هم علما و هم کليساي مسيحي با آن رابطه خوبي نداشتند اما در قرون وسطي در فرهنگهاي اسلامي در سطح مردمي به عنوان نوعي سحر و غيب گويي زنده نگاه داشته شد. با اين حال چنانکه برونت اشاره مي کند سحر و غيبي که از طريق دانش رمزآلود افراد دعاخوان يا ساير مداخلات روحاني به دست مي آمد هيچ گاه به عنوان علم تلقي نمي شد و هرگز در دانشگاهها تدريس نمي شد. اين موارد نيز از سوي اولياي امور مسلمان و مسيحي مورد پسند نبود اما در هر دو فرهنگ بسيار مقبول بود چون بسيار مؤثر تلقي مي شدند. از اين جهت دانشمندان مسيحي بسيار مشتاق بودند رازهاي اين فعاليتها را از اعراب بياموزند.

متون پزشکي عربي که ترجمه مي شدند شامل آثاري درباره بيماري زنان بود. برونت نقل مي کند چگونه در فرهنگ غربي تمامي متون مرتبط با بيماريهاي زنان به يک پزشک اسطوره اي که تروتولا خوانده مي شد واگذار شده بود. اين آثار در رساله هاي عربي درباره بيماريهاي زنان درآميخته شد و دوباره از طريق ترجمه هاي لاتين به اروپا رسيد. تخصص ديگر استفاده طبيبان عرب از موسيقي براي بهبودي و درمان بود که به عنوان طبابت روحاني شناخته شده و بوسيله پزشکان عرب همچون الرازي تشريح شده است. چنان که برونت اشاره مي کند هرچند غرب يک فرهنگ قوي موسيقيايي داشت اما انديشه موسيقي به عنوان درمان نوين بود. اين روش اساساً راهي براي درمان بيماريهاي رواني بود که اعراب آن را فيزيولوژيک و نتيجه اختلالات طبايع و نه ناشي از ارواح شيطاني مي دانستند. هماهنگي طبايع با نواختن ابزارهاي خاص موسيقي و آواز خواندن در بخشهاي بيمارستاني اعاده مي شد. متوني درباره انواع ديگري از طبابت همچون درمان اسب هم مورد علاقه بود. اين يک حوزه مهم محسوب مي شد زيرا اسبهاي سالم براي هر ارتشي حياتي بودند. شاهباز داران حرفه اي که براي مراقبت از پرندگان و درمان آنها در برابر بيماريهاي مختلف آموزش ديده بودند و درمانگران سگها و مواردي از اين قبيل از ديگر رشته هاي اين حوزه بودند. هر حوزه طبابت انسان و حيوان متون خود را داشت.

همچنين کمبود قابل توجهي در حوزه متون قابل اعتماد درباره موضوعات کاربردي و حياتي همچون رياضيات، نجوم و فلسفه وجود داشت. برخي از کتابهايي که ترجمه مي شدند مصور بوده و حتي به زيبايي تزئين شده بودند. به عنوان نمونه کتابهايي که درباره نجوم بودند محتوي تصاويري بسيار دقيق بودند که به عنوان پايه کار در درست کردن اسطرلاب قابل استفاده بود. اگر نوشته ها مصور بودند تصاوير به درستي نسخه برداري مي شد زيرا تصور بر اين بود که آنها داراي اطلاعات حياتي درباره موضوع کتاب هستند.

مشکل نيست ببينيم چگونه حتي اساسي ترين دست نوشته هاي عربي که براي ترجمه شدن انتخاب مي شدند در آن دوران از سوي اروپا شديداً مورد نياز احساس مي شدند. اروپا را پس از انحطاط امپراطوري روم در نظر بگيريد. به عنوان نمونه در حوزه فلسفه بزرگان يوناني همچون ارسطو چيزي جز خاطره دور دوران کلاسيک اروپا نبودند. اطلاعات رياضي در زندگي روزمره و دانشگاهي چنان بود که محاسبات با انگشتان دست و استفاده از اعداد طاقت فرساي رومي انجام مي شد. نظري اجمالي به شرايط ناراحت کننده حساب در اروپا با مرور خاطرات دانشمند انگليسي قرون وسطي، آلدهلم از مالسبري که در اواخر قرن هفتم مي زيست به دست مي آيد. او نااميدي خود را براي ثبت بسيار مشکل کسرها درج نموده است. گفته شده است حتي در اواخر قرن دهم شمال اسپانيا تنها مکاني در اروپاي مسيحي بوده است که رياضيات آموزش داده مي شده است.

تا زماني که مدارس ترجمه لاتين کار خود را انجام دادند رساله هاي اصلي عربي تبديل به متوني شدند که در کتابشناسي کتابخانه ها نقشي مرکزي ايفا مي کردند. چنان چه برونت گزارش مي کند اگر به هر ليستي از کتب قرون وسطي نظري بيفکنيد اين موضوع مشاهده مي شود. در بررسي ليست کتابهاي دانشکده طب تقريباً تمامي نويسنده ها عرب هستند. در فلسفه کتاب اصلي ارسطو است اما دانشجويان ارسطو را از طريق تفسير ابن سينا، الفارابي و الکندي مي آموزند. در نجوم کتابها از عربي ترجمه شده اند. در هندسه متن اصلي عناصر اقليدس است اما براساس ترجمه اي از عربي تدريس مي شود. در حساب سنت لاتين بوسيله اعراب تقويت مي شود و به خصوص در زيرشاخه هايي همچون مثلثات و جبر اين اتفاق مي افتد.

چگونه مترجمان به متون عربي مشخصي دسترسي پيدا مي کردند؟ چنان که برونت اشاره مي کند در اسپانيا افراد کمي از اصالت عربي وجود داشتند. بسياري از دانشمندان در اسپانيا احتمالاً اروپاييهاي اسپانيايي بودند که با فرهنگ عربي اسلامي همانندي يافته بودند. اما عربي زبان متحد کننده تمامي جهان مسلمان از مراکش تا افغانستان بود و برونت مي گويد شواهد قابل توجهي وجود دارد که دستنوشته هاي عربي مکرراً و به سرعت از يک گوشه جهان اسلام به سوي ديگر مبادله مي شد. برونت به اثر دانشمندي به نام ديميتري گوتاس ارجاع مي دهد که اشاره مي کند زماني که خلفا در سال 750 پايتخت خود را در بغداد قرار دادند سياست آگاهانه اي در ترجمه تقريباً هر چيزي که از فرهنگهايي که آنها را در برگرفته بودند در پيش گرفتند. ترجمه متون آموخته شده يوناني، پارسي، سوري و هندي به امپراطوري نوعي وحدت سياسي و فرهنگي بخشيد و منعکس کننده اين باور بود که قدرت در دانش مستتر است و قدرت هر تمدني در حروف نگاشته شده و کتابهاي آن قرار دارد. کتابخانه اي که هارون الرشيد در بغداد برپا کرد بزرگترين کتابخانه خارج از چين بود. بعداً در قرن نهم زماني که خلافتي مستقل در آندلس اسپانيا تحت حاکميت عبدالرحمن سوم استقرار يافت يک پروژه عمده اين خلافت اسپانيايي استقرار يک کتابخانه بزرگ در کوردوبا بود که رقيب کتابخانه بغداد باشد. اين کتابخانه بعد از بغداد دومين کتابخانه بزرگ جهان اسلام بود.

انتقال اطلاعات حياتي از طريق ترجمه هاي متون عربي تنها راه حمل روشهاي جديد از شرق به غرب نبود. بازرگانان قرون ميانه نيز نقش خود را اجرا کرده و در واقع در معرفي استفاده از حساب پيشرفته که از تجار عرب در بازارهاي خاورميانه و شمال آفريقا اخذ کردند پيشگام بودند. تجار و بازرگانان همچون سفرا هستند و معمولاً اولين کساني هستند که پيشرفتهاي کاربردي فرهنگهاي ديگر را ستايش مي کنند. بازرگانان شايد اولين بخش از طبقه حرفه اي اروپايي بودند که تأثير تجارت با جهان عرب زبان را احساس کردند و نياز به يک روش انجام محاسبات آسانتر را نسبت به اعداد رومي اعلام نمودند. آنان روش تجارت و اقتصاد عربي را اخذ کردند. به عنوان نمونه حسابداري دو مدخلي و استفاده از صفر را مدتها قبل از آن که چنين اعمالي در ميان جمعيت اروپا رواج داشته باشد و در مدارس اروپايي تدريس شود استفاده مي کردند. به خصوص يک بازرگان، لئوناردو فيبوناچي يا لئونارد از پيزا مشهورترين اين بازرگانان شد پس از اين که چندين کتاب درباره رياضيات جديد نوشت. او اين اطلاعات را در دوره ارتباطات تجاري و ماجراهايي که با بازرگانان عرب داشته است به دست آورد. او بسيار تحت تأثير روشهاي حساب عربي و کاربرد آن در تجارت قرار گرفت چنانکه از تمامي فرصتها براي آموختن آن هرگاه فرصتي براي سفرهاي تجاري به خاورميانه يا سيسيلي مهيا مي شد استفاده مي کرد. در سال 1202 او ليبر آباچي اثري را که بيشتر از همه به خاطر آن شناخته شده است و در آن همه آنچه را که از اعراب درباره انجام تجارت آموخته بود پياده کرده بود منتشر ساخت. اين کتاب بسيار تأثيرگذار طرز نگاه اروپا را به حساب دچار انقلاب نمود. برونت مي گويد اين اثر مفصلترين و پيشرفته ترين کتاب درباره حساب بود که در آن دوران در اروپا منتشر شد و براي دو قرن اهميت خود را حفظ کرد. در ليبر آباچي خوانندگان اروپايي براي اولين بار متني رياضياتي داشتند که توضيح مي داد چگونه از اعداد عربي صفر تا نه و علامت اعشار استفاده کنند و چگونه اين ابداعات حساب در تجارت و بازرگاني قابل استفاده است. براي اولين بار يک کتاب اروپايي درباره حساب استفاده از علائم جمع، تفريق، ضرب و تقسيم را نشان مي داد. قبل از کتاب فيبوناچي اين علائم در اروپا ناشناخته بود. شهرهاي تجاري بزرگ اروپايي همچون ژنو، ونيز و فلورانس به زودي از روشهايي که فيبوناچي از استادان عرب خود آموخته بود در عرصه عمل استفاده کردند. در حالي که تجارت پيچيده تر و بين المللي مي شد و راههاي جديدي براي ثبت سلسله معاملات بين رشته اي از افراد واسطه مورد نياز بود استفاده از چنين روشهاي الزامي مي نمود. ديگر انجام پرداختها در شکل طلا و نقره عملي نبود و به اين ترتيب حواله هايي به شکل تبادل قبض مورد استفاده قرار گرفت. اين نمونه اي اوليه از چک مدرن بود که از لغت عربي سک گرفته شده است و نشان دهنده صاحب اعتبار بودن حامل برگه بود. تعجبي ندارد که بازرگاناني که آماده افتخار استفاده از تبادل قبض بودند پيشگامان سلسله هاي بانکداري بزرگ اروپا شدند.

به اين ترتيب چنان که کتاب برونت مطرح مي کند اروپا تعامل بسيار نزديکي با فرهنگهاي عربي و اسلامي داشت و از مجراي فرهنگهاي عربي اسلامي خط مستقيمي از ارتباطات با تمدنها بزرگ ديگر مانند هند و چين برقرار شد. اين ارتباطات و در هم آميختگي و باروري متقابل در شکل دادن به سمت و سوي رنسانس و تولد سرمايه داري چنان که امروز آن را مي شناسيم کمک نمود. او بر اين باور است که انعکاس صحيحتري از واقعيت خواهد بود اگر رنسانس را نه يگانه بلکه چندگانه بدانيم. چيزي وجود دارد که چارلز هاسکينز آن را رنسانس قرن دوازدهم مي خواند و با احياي تعاليم باستان و اکتشاف تعاليم عربي آغاز شد. اين بيشتر يک رنسانس علمي بود. در اواخر قرن پانزدهم رنسانس ايتاليايي شروع شد که بيشتر کشف مجدد هنر، معماري، مجسمه سازي و ادبيات باستان بود. در نهايت در اوائل قرن هفدهم تغييري در مفاهيم علمي با گاليله و کوپرنيک اتفاق افتاد. از ميانه قرن شانزدهم آغاز رنسانس جديد علم را شاهد هستيم. و هرچند تا اواخر قرن چهاردهم تأثيرات انتقال علم عربي کمرنگ شد با اين حال امروزه به طور متقاعدکننده اي نشان داده شده است که حتي نظام خورشيدمرکز کوپرنيک هم در واقع بوسيله يک متن عربي القا شده است که بوسيله دانشمندان يوناني که هنگام فتح کونستانتينوپل به دست ترکها در 1453 فرار کردند به ايتاليا آورده شده بود. اين متن بوسيله نصيرالدين طوسي نوشته شده بود که يک منجم برجسته است. او همچون تئودور از انطاکيه تحت تعليم کمال الدين ابن يونس بوده و ساخت رصدخانه مراغه را در ايران در قرن سيزدهم طراحي و نظارت مي کرده است. کتاب طوسي با عنوان التذکره في علم الهيئة کتاب بطلميوس درباره حرکت کرات را اصلاح کرده و منجر به نظام مند کردن نظريه اي مشهور به جفت طوسي شد که بيان مي دارد حرکت خطي مي تواند ناشي از حرکت دوراني همشکل باشد. دستنوشته طوسي محتوي مجموعه اي از اشکال مي باشد که اين موضوع را نشان مي دهد. در اين تصاوير به روشني حرکت دوراني کره اي داخل کره اي ديگر با قطر دو برابر مشاهده مي شود. امروز مشخص شده است که کوپرنيک در نظريه انقلابي خود جفت طوسي را بازسازي کرده است. تجربه اوليه طوسي چنان که در دستنوشته عربي او گزارش شده است براي قادر ساختن کوپرنيک در ورود به ديدگاه خورشيدمحور او از منظومه شمسي ما اهميت حياتي داشته است. کوپرنيک درباره منابع عربي مورد استفاده خود سکوت اختيار کرد و شايد معاصران او به منبع الهام بخش او در منابع عربي پي نبردند. برونت حدس مي زند شايد اين آغاز فسادي است که استقرار يافت و جرياني که مرتباً گسترده تر شد به نحوي که اروپائيان به طور فزاينده اي براي پذيرفتن اين که ممکن است درباره انديشه هايي که منجر به تغيير ديدگاههاي آنها شده است بدهي نسبت به فرهنگهاي اسلامي و ساير تمدنها داشته باشند دچار اکراه و بي ميلي شده اند.

اين وضعيت بسيار متفاوت از قرن دوازدهم است، هنگامي که طبق تأکيد برونت، دانشمندان اروپايي مايل بودند با تأکيد و تبليغات فخرفروشانه درباره اين واقعيت سخن بگويند که آموزشهاي خود را از اعراب به دست آورده اند و دانش عربي به عنوان نمونه در حوزه نجوم و طب بسيار برتر است نسبت به هرآنچه که ممکن است در بهترين مؤسسات لاتين يافت شود. در قرن سيزدهم لئوناردو فيبوناچي بازرگان ايتاليايي که تبديل به نويسنده تأثيرگذارترين کتاب اروپايي در حوزه رياضيات شده بود با افتخار از تعليمات اوليه خود در الجزاير درباره روش اعراب در انجام حساب سخن مي گويد که با حمايت پدرش انجام شده بود. او در مقدمه ليبر آباچي ستايش فراوان نسبت به دانش رياضي هندي عربي يوناني نثار مي کند و اين که چگونه به اندازه کافي در مورد آن آموزش ديده تا توانسته است از طريق ارتباطات نزديک و دوستانه با دانشمندان و بازرگانان عربي اسلامي کتاب خود را بنويسد.

من پس از اين که پدرم از سوي شهر زادگاه خود پيزا به عنوان مأمور کنسولي در بوقيه الجزاير براي انجام امور تاجران پيزايي در آنجا انتخاب شد او را همراهي کردم. او با اشتياق مرا واداشت تا اعداد و حساب هندي عربي را بياموزم. من از خواسته او بسيار خوشوقت شدم و بعداً طي مسافرتهاي تجاري به مصر، سوريه، يونان، سيسيلي و پرووانس فرانسه آموزش رياضيات را ادامه دادم و در آنجا از گفتگوها و مباحثات با دانشمندان آن مناطق برخوردار شدم. در بازگشت به پيزا من اين کتاب را در پانزده فصل نگاشتم که معتقدم مشتمل بر بهترين روشهاي هندي، عربي و يوناني است.

نمونه عيني بسيار قابل توجه ديگر از اين رويکرد که نشاندهنده آن است که اروپا گذشته خود را از طريق پيوند با فرهنگهاي عربي اسلامي کشف مجدد نموده است در صفحات ويرايش نفيسي از کتابي ديگر که در ونيز در 1484 چاپ شد ديده مي شود. اين کتاب مشتمل بر آثار ارسطوست. اين متن يوناني مشتمل بر آثار فلسفي ارسطو و نيز تفاسير آثار او بوسيله فلاسفه برجسته عرب مي باشد. هم خود آثار و هم تفاسير آن از منابع عربي که بوسيله جرارد از سرمونا، يک مترجم پرکار قرن دوازدهم که در مدارس ترجمه تولدو کار مي کرد، ترجمه شده بودند. اين کتاب بسيار پرتزئين، متن تمامي صفحات آن بوسيله قابي از تصاوير مصور گشته است. در بالاي صفحه ارسطو در حالي بر روي يک صخره تصوير شده که در حال گفتگو با يک دانشمند معمم است. اين دانشمند معمم کسي جز ابن رشد نيست. دانشمندان اروپايي آن دوران ابن رشد مسلمان را به عنوان مترجم و مفسر چيره دست ارسطو مي شناختند. ايشان وي را به عنوان تجسم عيني ذهن ارسطو معرفي مي کردند و هيچ کس در اروپا در آن دوران معادلي براي او تصور نمي شد. چه شاهدي بهتر از اين براي رابطه نزديک و چنانکه برونت تأکيد مي کند رابطه دوستانه بين اروپا و جهان اسلام طي قرون به اصطلاح تاريک مي توان يافت.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است.

هیچ نظری موجود نیست: