۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

فرش اسلامی و سرآغاز فرشبافی

پس زمينه هاي تاريخي و فرهنگي

مسلمانان به فرش با قدر و اعتباري ويژه مي نگرند. زيرا براي قبائل بدوي عربستان، ايران و آناتولي فرش در مرکز زندگي آنان قرار داشت به اين ترتيب که به عنوان خيمه اي آنان را از طوفان شن محافظت مي نمود، به عنوان کفپوشي راحتي فراواني براي خانه آنان ايجاد مي نمود، به عنوان پرده ديواري حوزه خصوصي آنان را تأمين مي نمود، و ابزارهاي مفيدي همچون پتو، کيسه و زين بوسيله آن ساخته مي شد. فرش در واقع کالايي بود که با استفاده از پشم فراواني که از گله هاي آنان به دست مي آمد تهيه مي شد.

با اسلام يک ارزش قابل توجه ديگر به فرش افزوده گشت با اين عنوان که يکي از امکانات بهشت است که بارها در قرآن به آن اشاره شده است. فرش به عنوان يکي از داراييهاي که مؤمن در زندگي پس از مرگ آن را پاداش مي گيرد شمرده شده است.

منابع فراواني درباره تاريخ، طبيعت و خصوصيات فرش اسلامي وجود دارد. اين منابع تحت سه عنوان اصلي منتشر شده اند: فرش شرقي، فرش اسلامي، طبقه بنديهاي منطقه اي همچون فرش ترکي، فرش ايراني و از اين قبيل. منابع تاريخي ثابت کرده اند سنت فرشبافي فعاليتي بس کهن است که بوسيله تمدنهاي اوليه اجرا مي شده است. اکتشافات اخير در سالهاي پس از 1949 براساس فرشي در مقبره يک شاهزاده سکايي در پازيريک در کوههاي آلتايي در سيبري جنوبي که متعلق به قرن ششم قبل از ميلاد است و در حال حاضر در موزه هرميتاژ در سن پترزبورگ قرار دارد مشخص ساخته است که اين مورد کهن ترين فرش بافته شده موجود مي باشد. براساس مطالعه اي بر روي روشهاي بافت آن و همچنين تزئينات آن به روشني مشخص شده است که فرش به اصطلاح پازيريک داراي منشأ ايراني است. سند بعدي که درباره توسعه اوليه فرش موجود مي باشد متشکل از قطعاتي کوچک مربوط به قرن ششم پس از ميلاد از تورفان در ترکستان شرقي در مسير جاده ابريشم کهن مي باشد که بين سالهاي 1904 تا 1913 کشف شده اند. براساس اين دو شاهد به روشني مشخص است فرش اولين بار در نواحي توليد شد که بعداً بخش قابل توجهي از جهان اسلام را بوجود آوردند.

کهن ترين فرش اسلامي باقي مانده قطعاتي است که در الفوستات يا قاهره قديم يافت شده است. قديمي ترين اينها متعلق به قرن نهم و بقيه متعلق به قرنهاي سيزدهم چهاردهم و پانزدهم است. براساس شکل گره ها و طرحهاي تزئيني اين قطعات به دو نوع تقسيم شده اند. گروه اول شامل قطعاتي است که گره هايي شبيه چيزي که بعداً گره اسپانيايي خوانده شد (گره بر روي يک تار) دارد و با طرحهاي هندسي شبيه فرشهاي اسپانيايي (آندلوسي) قرن پانزدهم تزئين شده است. بنابراين اينها شکلهاي اوليه طرحهاي اسپانيايي بعدي تلقي شدند. دسته ديگر قطعات شامل تزئينات جانوري بوده و متعلق به گروه آناتولي قرنهاي چهاردهم و پانزدهم تلقي مي شود زيرا در اين دوران استفاده از طرحهاي تزئيني جانوري نوعي مد بود. شباهت اينها به فرشهاي اسپانيايي و آناتولي برخي مورخان را بر آن داشته است که اينطور بينديشند اينها تنها چند کالاي وارداتي از سوي فاطميان بوده اند. با اين حال شهرت به اصطلاح فرشهاي قاهره طي قرن هفدهم تنها مربوط به مرغوبيتي است که در سنت فرشبافي فوستات به دست آمد. رايس در اين مورد چنين مي گويد: اين حقيقت که طرحهاي مشابهي در آثار چوبي دوران ميانه در مصر وجود داشته است و همچنين اين توانايي شناخته شده بافندگان مصري در ساير الياف در دورانهاي اوليه، گرايش به تأييد وجود صنعت فرشبافي در اين منطقه دارد و اگر چنين چيزي وجود داشته باشد شايد طي قرنهاي هشتم و نهم شکل گرفته باشد.

تحت حاکميت سلجوقيان فرش اسلامي به درجه بالايي از زبردستي فني و کيفيت بالايي در طراحي رسيد. سلجوقيان که از ريشه هايي آناتولي بودند استعداد و سنت فرشبافي و ساير هنرهاي خود را طي توسعه حکومت خود در ايران و بغداد تا قرن يازدهم گسترش دادند.

اتينگهاوزن و بسياري ديگر سلجوقيان را پيش قراولان واقعي فرش اسلامي تلقي کرده اند. مطالعه اي بر روي دو نمونه از اين دوره که در موزه هنر ترکي اسلامي در استانبول و کونيا يافت شده اند مشخصات هنر فرشبافي سلجوقي را آشکار ساخته است. فرشهاي موجود در موزه استانبول متعلق به مسجد علاء الدين در کونياست. اينها متعلق به قرن سيزدهم که مسجد نخستين بار ساخته شد و کونيا پايتخت سلجوقيان روم (1081- 1302) بود مي باشد. فرشهاي موزه کونيا در اصل براي مسجد اشرف اوغلو در بيسه هير که در سال 1298 ساخته شد بافته شده بودند. اين فرشها شامل طرحهاي زيباي هندسي ستارگان در قابي از دسته اي از خطاطيها مي باشند.

فرشهاي عثماني و ايراني

با سقوط خلافت سلجوقي در نتيجه تهاجم مغول که تا سال 1259 ايران سوريه و بغداد را تصرف کردند به نظر مي رسد براي مدتي صنعت فرشبافي دچار وقفه مي گردد. بربريت حمله مغول هرگونه توليد هنري را محو نمود و ناگزير بر توسعه صنعت فرش تأثير نهاد. نمونه هاي ثبت شده اي از اين دوره وجود ندارد اما منابع تاريخي بيان مي کنند که صنعت فرش پس از دوره کوتاهي احيا شده است. به عنوان نمونه مسافر مشهور ابن بطوطه (1304-1377) درباره کيفيت فرشهاي آناتولي که آن را در مهماني که به آن فراخوانده شده بود ديده بود سخن مي گويد. مارکو پولو (1254-1324) در سفرهاي خود آنها را مي ستايد. منابع تاريخي درباره گسترش ترئينات جانوري در اين دوره (قرن چهاردهم) سخن مي گويند.

با اين حال تنها سند موجود در برخي نقاشيهاي اروپايي بوسيله هنرمندان اين دوره که با برخي از اين فرشها برخورد داشته اند يافت شده است. اولين نقاشي از سنت لودويک کرونينگ ربرت آنگوين از سيمونه مارتيني (سيرکا 1280-1344) در سال 1317 که در موزه کاپوديمونته در ناپل نگهداري مي شود فرشي با الگوهاي هندسي و عقابهايي در زير تخت تصوير کرده است. نقاشيهاي بيشتري از فرشهايي با نمادهاي هنري جانوري انجام شده است که شامل اين موراد مي شود؛ ازدواج باکره از نيکولو از بوناکورسو (1348-1388) و مادر و فرزند همراه با قديسين از استفانو از جيوواني يا نقاشي آنبروگيو لورنزتي با نام مادر و فرزند بر تخت همراه با قديسين.

سرآغاز تصويرسازي حيوانات به مصر قرن نهم مي رسد چنان که در کاوشهاي فوستات وجود چنين طرحهايي در فرشهاي مصري آشکار گشته است. در اين فرشها چنان که در اين نقاشيها نمايانده شده است همچنين يک عنصر ترکي موجود است و آن نمايش سنت روشهاي بافندگي مشابه مي باشد. زماني در قرن پانزدهم فرشهاي با نمادهاي جانوري انقراض يافتند اما تاکنون توضيح قطعي براي آن وجود ندارد. اين ممکن است در نتيجه ظهور عثمانيان متشرعتر باشد که ممکن است تصويرسازي چنين جانوراني را ممنوع کرده باشند زيرا از نظر اسلام اين تصوير سازي منع شده است. در نتيجه بازگشت به اشکال انتزاعي هندسي اتفاق افتاد که نشانه آغاز هنر عثماني است.

عثمانيان در هنر جنبش فراواني بوجود آوردند چنان که در کيفيت آثار گوناگوني که توليد کردند به خصوص در معماري و منسوجات انعکاس يافته است. فرشهاي عثماني بتدريج به خاطر برخورد زبردستانه با نمادهاي گياهي علاوه بر طرحهاي هندسي و رنگ آميزي پيچيده مشهور شدند. شواهد تاريخي که از نقاشيهاي اروپايي که در حدود نيمه دوم قرن پانزدهم تصوير شده اند جمع آوري شده است برجستگي و تمايزي را که فرش اسلامي تحت حاکميت ايشان به دست آورد نشان مي دهد.

مشهورترين اين نقاشيها آنهايي است که اثر نقاشان مشهور هولبين مي باشد. اين دو هنرمند به خصوص هانس هولبين جوان نقاشيهاي خود را به فرشهاي اسلامي عثماني اختصاص دادند که از اين رو فرشهاي هولبين ناميده شدند. اين فرشها براساس طرحهاي هندسي مشخص مي شوند که متشکل از تعدادي مربع به عنوان قاب اصلي و شش گوش به عنوان حاشيه و سپس دسته اي از الگوهاي منحني و طرحهاي خطاطي است. نقوش اسليمي به وفور براي پر کردن مربعها و بقيه منطقه استفاده شده است.

در قرن هفدهم و تحت تأثير فرشهاي ايراني، عثمانيان سبک جديدي متشکل از مدال مدور ستاره اي و الگوي محراب گونه اتخاذ نمودند. اين خصوصيات به اغلب از فرشهاي اوشاک گسترش يافت. طراحي و ارائه اين عناصر به طور قابل توجهي متنوع است. در برخي موارد فرش بوسيله مدال مرکزي غلبه يافته است و در برخي ديگر مدال کوچکتر بوده و پيچکها در طرحهاي بخصوصي تنظيم يافته اند يا به صورت دسته اي در اطراف طرح مرکزي قرار گرفته اند. قابل ذکر است که چنين طرحهايي مصادف است با ظهور الگوهاي هنري باروک و سپس روکوکو که در اروپا به ترتيب در قرنهاي هفدهم و هيجدهم بوجود آمدند. اين الگوها که مبتني بر نقوش اسليمي مي باشد که در اطراف قابهاي هندسي و مدالها تنظيم يافته اند بر توسعه اين دو شکل هنري تأثير گذاشتند. اين موضوع از سوي سويتمن در 1987 مورد اشاره قرار گرفته است: اگر ما از اينجا به سال 1660 از منظر هنر اسلامي و شبه اسلامي در فرانسه و انگليس بنگريم به نحو فراگيري تحت تأثير اهميت هنرهاي تزئيني قرار مي گيريم. اين الگو در دربارهاي اروپايي باروک نقشي ايفا نموده است. پس از آن در انگليس تحت حاکميت استوارتها و همچنين تودورها شکوه منسوجات اسلامي و گيرايي و پيچيدگي اسليمي هايي ارتباطي مبارک با الگوهاي موجود برقرار نمود و تأثير قابل توجهي بر آنها نهاد.

سبک باروک به خصوص در معماري به وفور با مدالها و اشکال نامنظم چنان که لغت باروک به اين معناست تزئين يافته است. تاريخ نگاران ارتباط آن را حداقل در سطح زباني با مسلمانان پذيرفته اند. چنان که اين لغت از خانواده واژگان مشابه پرتغالي و ايتاليايي است که از واژه عربي به معناي مرواريدي با شکل نامنظم مشتق شده است. سبک روکوکو از انحناهاي سبک و خطي همراه با اشکال طبيعي همچون صدفها، مرجانها و آمونيتها استفاده مي کند و خود را از الگوهاي باروک جدا مي سازد. سبک روکوکو در فرانسه در زماني توسعه يافت که اين کشور تماسهاي قوي با شرق تحت حاکميت لويي چهاردهم داشت. در اين زمان الگوهاي ترکي به شدت در فرانسه مورد ستايش بود.

سجاده ها قاليچه هايي بودند که عمدتاً براي نماز مسلمانان تهيه مي شدند و اين توجيه کننده وجود محرابهاي سودار در مرکز گاه همراه با آونگي از نور که از قوس آن آويخته شده است مي باشد. اين اشکال نشانه روشني است که هنرمند مسلمان الگوهاي خود را علاوه بر طبيعت از منابع ديني هم اخذ مي کند. استفاده از محراب و فانوس در فرش به شدت نمايانگر انعکاس آن بخش از مسجد مي باشد که در جهت کعبه مقدس قرار گرفته است و همچنين نمودي از معناي غيبي محراب چنان که در قرآن آمده است مي باشد.

در تاريخچه فرش توسعه ديگري که اتفاق افتاد مربوط به مملوکهاي مصر (1250-1570) مي باشد. هرچند تنها نمونه هاي اندکي از فرش مملوکها باقي مانده است اما کهنترين آن تنها مربوط به قرن پانزدهم مي شود. به اين ترتيب دوره اي طولاني باقي مي ماند که هيچ نمونه اي از آن موجود نمي باشد. با اين حال برخي شواهد وجود دارد که اين فرشها به خاطر کيفيت و غناي تزئيني مشهور بوده اند. اينها عموماً با طرحهاي هندسي که شامل ستاره، شش گوش، سه گوش، طرحهاي گل مانند و از اين قبيل مشخص مي شوند که در اطراف يک مدال مرکزي بزرگ تنظيم يافته اند. علاوه بر اين الگوهاي اسليمي و گياهي با موفقيت براي پرکردن اطراف اين اشکال وارد شده است تا طرح انسجام مورد نياز خود را به دست آورد. فرشهاي مملوک سنت طراحي بوجود آوردند که در بسياري از فرشهاي مصري در قرنهاي هيجدهم و نوزدهم تا امروز تأثيرگذار بوده است.

صرفنظر از فرشهاي عثماني هيچ فرش ديگري به موقعيت و محبوبيت فرش ايراني نمي رسد. چنان که در بالا آمد ايرانيان سنت فرشبافي طولاني داشته اند که تا دوران ساساني امتداد مي يابد. با اين حال کهنترين سند موجود درباره فرشبافي در ايران اسلامي مربوط به قرن پانزدهم و عمدتاً از طريق تصويرسازي در مينياتورها مي باشد. فرشها داراي گره هاي مشخص و مشتمل بر مرکز چهارگوش هستند که بوسيله مدال غلبه يافته و حاشيه اي دارد که گاه شکل چندين دسته با عرضهاي مختلف به خود مي گيرد.

با اين حال کهن ترين نمونه هاي باقي مانده مربوط به قرن شانزدهم و دوره حکومت صفويان مي شود که در اين دوره فرشبافي به صنعتي دولتي تبديل مي شود. اين حاکمان ارتباط تجاري با اروپا برقرار کرده و صدور فرش در مرکز اين تجارت قرار داشت. فرشها همچنين به عنوان هدايايي ارزشمند تلقي مي شدند که در طي مأموريتهاي سياسي به اروپا مبادله مي شدند. به ويژه تحت حکومت شاه عباس اول (1587-1629) صدور فرش و تجارت ابريشم منبع اصلي درآمد و ثروت دولت صفوي بود. توليد در مقياسهاي عمده انجام مي شد و توليدکنندگان از مصرف کنندگان اروپايي سفارش مي گرفتند. توليد فرش تبديل به يک هنر حرفه اي شد که نيازمند طراحاني بود که ابتدا الگوهاي آن را بر روي کاغذ بکشند قبل از اين که به طورت طرحهاي بافته شده در آيد.

هنرمندان ايراني از تبريز، کاشان، اصفهان و کرمان طرحهايي خيره کننده و رؤيايي توليد کردند که دامنه اي از فرشهايي با مدال مرکزي، فرشهاي محراب، فرشهاي گلداني تا فرشهاي شخصي که تصويرکننده نشان دولتي تعدادي از حاکمان اروپايي بود داشتند. علاوه بر اين فرشها، ايرانيان در اجراي فرشهايي با تصويرگري صحنه هاي انساني و جانوري تبحر داشتند که سبک جديد بدون همتايي در جهان اسلام بود. تا اوائل قرن نوزدهم صنعت فرش شروع به انحطاط نمود و اين تا حدودي در نتيجه حوادث و درگيريهاي تاريخي که طي آن ايران ثبات و امنيت خود را از دست داد. علاوه بر اين صدور فرش در نتيجه برپايي صنعت فرش از سوي اروپاييان رو به پسرفت نهاد.

بخشهاي ديگر جهان اسلام همچون آندلوس، شمال آفريقا، افغانستان و هند به نوبه خود مشارکتهايي در غنا و کيفيت فرشهاي اسلامي داشته اند. با اين حال به خاطر تأثير پايدار بر هنر اروپايي تمرکز بيشتر بر اين مناطق بوده است.

اروپا در دوران پيش از فرش

اوضاع اروپا پيش از ورود فرش اسلامي چگونه بود؟ منابع تاريخي بيان مي دارند اولين کفپوشها در اروپا متشکل از حصيرها بوده است. حصيرها بر روي کف انداخته شده و در طول زمان تعويض مي شدند. اين روش تا نيمه دوم قرن پانزدهم ادامه داشت. سند اين مدعا در سايه دستنوشته اي در قصر لامبت با عنوان انشاها و گفته هاي فلاسفه به دست آمده است که شاه ادوارد چهارم (1461-1483) را تصوير مي کند. در اين تصوير شاه نسخه اي از کتاب را از مترجم اثر ويليام کاکستون دريافت مي دارد. شاه در اتاقي نشسته است که با حصيرهاي سبز روشن پراکنده پوشيده شده است. گفته شده است دربار هامپتون به طور روزانه به دستور کاردينال ولسي حصيرهايش تعويض مي شده است.

اراسموس (1466-1536) گفته است گاه اين حصيرها چنان طولاني مدت رها مي شدند که او استفاده از آنها را تقبيح کرده است: خانه ها معمولاً با رس سفيد پوشانده مي شدند و با حصيري کف مي شدند که گاه تعويض مي شدند اما اين کار به صورت ناقص انجام مي شد به طوري که لايه پاييني گاه براي بيست سال دست نخورده باقي مي ماند و محتوي موادي بود مانند آب دهان، استفراغ، ترشحات بدن سگها و افراد، باقي مانده هاي آبجو و قطعات ماهي و ساير مواد مشمئزکننده که مناسب ذکر کردن نيستند. هرگاه آب و هوا عوض مي شد بخارات اين مواد تنفس مي شد که به نظر من براي سلامتي بسيار زيان آور است. بايد اضافه کنم انگليس نه تنها از همه طرف با دريا محاصره شده است بلکه در بسياري قسمتها لجنزار و باتلاقي است که با رودخانه هاي شور قطع شده است. در اينجا درباره فوايد نمک چيزي گفته نمي شود زيرا مردم عادي استفاده فراواني از آن مي کنند اما بايستي بگويم زندگي بسيار سالمتري مي توان در جزيره داشت اگر استفاده از حصيرها متوقف شود و اتاقها به شکلي ساخته شوند که از دو يا سه طرف در معرض آسمان بوده و تمامي پنجره ها به نحوي ساخته شوند که همه با هم باز يا بسته شوند و بسته شدن آنها کامل انجام شود تا هواي آلوده از رخنه هاي آنها نفوذ نکند زيرا همان گونه که ورود هوا براي سلامتي مفيد است گاهي نيز ممانعت از ورود آن مفيد است.

در يک مرحله بعد حصيرها به شکل بافته شده اي در آمدند و به طور گسترده اي در اروپا به اين شکل مورد استفاده قرار گرفتند. مينياتوري در کتاب قلعه هورسين در شانتي، دوک (1340-1416) را نشسته بر سر ميزي تصوير مي کند که کف زير آن با حصير بافته شده فرش شده است. اين مينياتور متعلق به اوائل قرن پانزدهم است. مينياتور ديگري که در کتابخانه ملي فرانسه در پاريس يافت شده است دوک بورگوندي، جان شجاع (1371-1419) را نشان مي دهد که کتابي را در يک اتاق دريافت مي کند که کف آن با حصير بافته شده فرش شده است. حتي در زمان ملکه اليزابت اول استفاده از حصير بافته شده براي فرش کردن کف در انگليس استفاده مي شده است. سند اين گفته تصويري از ويليام، ارل پمبروک (وفات 1570) است که تداوم اين روش را تا آن دوران نشان مي دهد. در حقيقت استفاده از حصير بافته شده تا دوران حکومت چارلز اول (1625-1649) ادامه يافت.

فرش اسلامي و اروپا

مجذوب شدن اروپائيان نسبت به توليدات منسوجات مسلمانان تا دوران قرون وسطي سابقه دارد، زماني که از طريق جنگهاي صليبي و تجارت با جهان اسلام در تماس قرار گرفتند و اين منجر به واردات کالاهاي هنري شرقي شامل منسوجات شد. چنين توليداتي چنان با ارزش تلقي مي شدند که پاپ سيلوستر دوم در يک پارچه ابريشمي فاخر ايراني دفن شد. خواننده ممکن است اهميت اين توليدات را تأييد نمايد اگر بداند شاهزاده اليانور عروس کاستيلي شاه ادوارد اول با خود فرشهايي آندلوسي به عنوان کالاهايي ارزشمند از جهيزيه اش در سال 1255 همراه آورد. با اين حال اولين برخورد ثبت شده انگليسي ها با منسوجات اسلامي در قرن دوازدهم اتفاق افتاد زماني که نوه ويليام فاتح که در آن قرن در دير کلوني مي زيست يک فرش اسلامي به يک کليساي انگليسي داد.

در فرانسه چنان که انتظار مي رود فرشهاي مسلمانان خيلي پيش از اين شناخته شده و در زمان لويي نهم (1215-1270) با عنوان فرش ساراسنها به طور ويژه اي محبوب بودند. در سال 1277 امتيازات تجاري براي اين فرشها در پاريس وجود داشت. کتيبه اي ابريشمين از يک سلطان مملوک از مصر که بر آن عبارت سلطان آگاه نقش بسته است و متعلق به قرن چهاردهم است در کليساي سنت ماريا در دانزيگ يافت شده است. تعجب برانگيز نيست که جغرافيدان و فيلسوف مشهور الادريسي (1096-1166) مي گويد فرشهاي پشمين در قرن دوازدهم در چينچيلا و موريکا در اسپانياي امروزي توليد شده و به سراسر جهان صادر مي شد.

علاوه بر اين واقعيتهاي تاريخي منبع ديگري وجود دارد که اسناد معتبري ارائه مي کند تا بتوانيم گستره استفاده و موقعيت فرش مسلمانان را در اروپا بيازماييم. مطالعه نقاشيهاي دوران پاياني قرون وسطي اطلاعات قابل توجهي درباره اين که اين فرشها چگونه و کجا و با چه ديدگاهي مورد استفاده قرار مي گرفتند ارائه مي نمايد. اولين حضور فرش در نقاشيهاي اروپايي متعلق به اوائل قرن چهاردهم است و با نقاشي ايتالياييهايي چون سيمونه مارتيني، نيکولو از بوناکورسو، استفانو از جيوواني و آنبروگيو لورنزتي آغاز مي شود. علاوه بر تصوير سازي نمادهاي جانوري، يک عنصر ترکي که استفاده از روش گره زدن مشابه است در اين فرشها وجود دارد.

در نقاشيهاي رنسانس به سهولت مي توان افزايش قابل توجه در محبوبيت فرشهاي مسلمانان به خصوص توليدات ترکي و ايراني را ديد. در قرنهاي پانزدهم و شانزدهم ارتباطات تجاري رو به رشد و رونق فزاينده اروپا منجر به واردات بيشتر کالاهاي هنري و مجلل مسلمانان شد چنان که بخشهاي تحصيل کرده و متمول جامعه اروپايي شروع به تجربه زندگي راحت تري کردند. انبوهي از فرشها، سراميکها و کالاهاي ديگر بخشي اساسي از اين تجارت را شکل مي دادند. چنان که ميلز در اين باره مي گويد: تا سال 1500 به دوراني مي رسيم که توليدات ترکي خاصي در تعداد انبوه توليد شده و به غرب صادر مي شود به طوري که تصاوير شخصيتهاي مهم از ايتاليا، فرانسه، آلمان، هلند و بلژيک نمايانگر استفاده تجملاتي از اين فرشها مي باشد. نمونه هايي از اين نقاشيها آنهايي است که بوسيله هانس هولبين آلماني جوان(1497-1543) تصوير شده اند. او فرشهايي با الگوهاي بزرگ، با تزئينات مرکزي شش گوش و قابي از خطاطيهاي شبه کوفي انتخاب مي کرد. به عنوان مثال نقاشي او با عنوان سفراي فرانسوي دو مرد ثروتمند را تصوير مي کند که در برابر يک ميز که با يک قاليچه عثماني پوشانده شده است ايستاده اند. موارد ديگر وجود دارد که فرشهاي عثماني در موقعيتهاي مذهبي مسيحي استفاده شده است مثلاً مريم باکره در محيطي با منسوجات عثماني تصوير شده است. از همين گروه نقاشيهايي از نقاشان ايتاليايي و شمال اروپا وجود دارد.

در بلژيک شرايط مشابهي در ارتباط با برخورد ممتاز و توأم با گراميداشت با فرش وجود داشت. شايد دو نمونه در اينجا کافي باشد که شامل آثار فن ايک (1390-1441) و هانس مملينک مي شود. اين دو هنرمند همچون هولبين فرشهاي مسلمانان را در نقاشيهاي خود در موقعيتهايي مقدس و اشرافي به نمايش در مي آوردند. نقاشي فن ايک از باکره و کودک همراه سنت دوناسيون، سنت جرج و کانون واندر پائل که آن را در سال 1436 در بروگز نقاشي کرده است مريم را نشسته بر فرشي نشان مي دهد که داراي اشکال هندسي و به خصوص دوايري در اطراف اشکال گل مانند در ترکيب با اشکال الماسي و ستاره هاي هشت پر مي باشد. هنرمند همکار او هانس مملينک در ازدواج عرفاني سنت کاترين و باکره بر تخت از الگوهاي آناتولي استفاده کرده است که بسيار شبيه فرش اشرف اوغلو در بيسه هير مي باشد.

در ايتاليا اولين شواهد از فرشها در اواخر قرن دوازدهم رديابي شده است که در تعداد رو به تزايدي از نقاشيهاي اين دوران ظاهر شده اند چه در زير تخت مريم روي کف اتاق مراسم مذهبي يا آويخته بر پنجره هاي خانه ها در روزهاي عيد. تا قرن پانزدهم فرشها محبوبيت بيشتري يافتند به طوري که در اسناد ديده مي شود به عنوان قاليچه ميز استفاده مي شدند. اين ها هم فرشهاي دمشقي و هم فرشهاي قاهره اي بودند که بازارهاي ونيز را اشغال کرده بودند.

در موقعيتهايي ديگر فرشهاي مسلمانان به خصوص فرش زيباي مملوک از مصر تشکيل دهنده هداياي ديپلماتيک ويژه بودند. نقاشي شوهر و همسر از لوتو (1480-1556) نمايشگر استفاده از الگوي منحني در حاشيه داخلي در ترکيب با اسليمي هاي زيبا و سپس حاشيه عريضتر ديگري که اساساً از برگ مو تشکيل شده است مي باشد. نقاشي يک ونيزي به نام سيتوره کارپاچيو با عنوان سنت اورسولا در حضور پدرش محبوبيت استفاده از فرشها را در قايقها و بالکن برجها نشان مي دهد. گفته شده است فرشهاي اين نقاشي بوسيله هنرمندان ترک که در ونيز در سازمان ترک مي زيسته اند توليد شده اند. اين نمونه ديگري است که نشان مي دهد چگونه بازسازي و انتقال فرشهاي اسلامي ترکي در سنت فرشبافي ونيزي انجام شده است. در اواخر قرن پانزدهم نقاشيها، فرشهاي ونيزي را نشان مي دهد که چگونه از پنجره ها و بالکنهاي خانه ها آويزان شده اند يا بر روي ميزها يا جايي که بيشتر ديده شوند و مورد تحسين قرار گيرند انداخته شده اند. از اين دوران نمايش فرشها در نقاشيها به اسپانيا، آلمان و فرانسه گسترده مي شود.

اولين ورود اين فرشهاي عثماني ترکي به انگليس در سال 1518 ثبت شده است زماني که کاردينال ولسي دستور داد هفت فرش از ونيز و شصت فرش ديگر از دمشق براي او در سال 1520 ارسال شود. دانسته است که شاه هنري هشتم از انگليس (1509-1547) بيش از چهارصد فرش اسلامي داشته است. يک نقاشي از او که بوسيله هولبين در سال 1537 تصوير شده است او را در حال ايستاده بر روي يک فرش ترک با ستاره اوشاک نشان مي دهد در حالي که اسليمي هايي در حاشيه لباسهايش قرار دارد و الگوهاي اسلامي پيچيده اسلامي ديگري بر روي پرده ها ديده مي شود. در نقاشي ديگري که شاه و شاهزاده ماري (ملکه بعدي 1553-1558) را نشان مي دهد که بر سر ميزي نشسته اند که يک قاليچه ترک بر آن گسترده شده است. اسناد همچنين نشان مي دهد ارل لايچستر، روبرت دودلي (1532-1588) که در زمان اليزابت اول (1558-1603) مي زيست از خود 46 فرش ترک و يک ايراني برجاي گذاشت.

هاردويک هال هم که بوسيله اليزابت از شروزبري در 1590 ساخته شد داراي فرشهاي ترکي بود. در يک ثبت آماري در سال 1601 تعداد فرشها 32 عدد شمرده شده است. اسناد نشان مي دهد براي اين تالار در سال 1610 دو فرش ترک ديگر خريداري شده است. زماني که اولين بار فرش به انگليس آمد در خانه هاي فاخر در محلهايي براي نمايش استفاده مي شد.

فرشهاي مسلمانان طي دوره تودور در انگليس همچنان زينت بخش اغلب ميزها، صندوقچه ها و ديوارها بودند. تنها طي دوران ويکتوريا (قرن هيجدهم) بود که از فرش براي کفپوش استفاده شد. شواهدي وجود دارد که مطرح کننده اين است که برخي فرشها به طور اختصاصي براي مشتريان اروپايي توليد مي شدند. وجود فرشهاي گرد که قابل استفاده براي ميز بودند يا فرشهاي صليبي شکل ديگر که در مصر توليد شده بودند تنها مي تواند مطرح کننده مقصد اروپايي براي اين فرشها باشد. در برخي فرشهاي ديگر تصوير به صليب کشيده شدن مسيح در ميان نمادهاي گياهي وارد شده است يا برخي فرشهاي ديگر واجد نشان خانوادگي هستند که برخي از آنها براي شاه زيگيسموند سوم (1566-1632) از لهستان فرستاده شدند.

کاملاً روشن است که فرش عثماني در سطوح بالاي جوامع اروپايي به موقعيتي بي سابقه دست يافت به طوري که اتينگهاوزن در اين باره مي گويد: شکي نيست که فرشها گيرايي فراواني در نظر خريداران و صاحبان خود از هر طبقه اي که بودند داشتند، چه هاپسبرگ باشند يا اعضاي خاندان سلطنتي سوئد، شاهزاده هاي کليسا باشند يا اشراف يا تنها اعضاي بلندمرتبه طبقه بورژوا. قدر و اعتبار آنها را مي توان بر اساس اين واقعيت سنجيد که براي تزئين محيط بار عام شاهانه يا ساير جشنهاي مهم استفاده مي شدند. در حقيقت فرش تبديل به کالايي شد که سمبل طبقه بالاي اجتماعي بود.

در قرن هفدهم مد فرش به قدرت اوج گرفت به طوري که اسناد وجود بسياري انواع از فرشها را نشان مي دهند. فرش کفپوش، فرش روميزي، فرش کمد و فرش پنجره. چنين محبوبيت فراگيري تا امروز تداوم داشته است و واردات فرش از کشورهاي اسلامي عليرغم رقابت شديد فرشهاي چيني با قدرت ادامه يافته است.

تقليد از فرشهاي مسلمانان در اروپا

اولين تقليد از فرشهاي اسلامي در اروپا تحت حمايت حاميان انگليسي انجام شد. تلاش براي بومي کردن صنعت بافت فرش در انگليس به زودي در دوران اليزابت اول انجام شد. انتشارات موزه ويکتوريا و آلبرت گزارش کرده است که بخشي در مسافرتهاي هاکلويت با عنوان راهنماييهايي براي ام مورگان هابلتورن به موضوع برنامه ريزي براي وارد کردن بافندگان فرش ايراني به انگليس ارجاع مي دهد: در ايران فرشهايي خواهي يافت که از پشم ضخيم که در جهان برترين است بافته شده و به نحوي عالي رنگ آميزي شده است. در اين شهرها بايستي از هر راهي ترتيبات رنگ آميزي اين پشمها را که چنان رنگ مي شوند که نه باران، شراب و نه حتي سرکه مي تواند بر آن لکه اي بر جاي نهد بياموزي. اگر پيش از بازگشت خود بتواني تنها يک صنعتکار خوب در هنر فرش ترک تربيت کني خواهي توانست اين هنر را به خدمت بگيري و در نتيجه کار را در شرکت خود رونق بخشي.

طبق سويتمن اولين فرشي که در اروپا توليد شد فرش ورولام بود که در سال 1570 در گورهامبري توليد شد. سه فرش ديگر در مجموعه دوک بوکلوچ در بوگتون تاريخهاي 1584 و 1585 را بر خود دارند. احتمالاتي وجود دارد که به وجود فرشهاي توليد شده ديگري در بريتانيا اشاره دارد.

بين قرنهاي شانزدهم و هفدهم اشياي کوچکتري چون روکش صندلي، روکش بالش و شبيه آن که برخي از آنها را مي توان در کليساي اعظم نورويچ يافت به سبکهاي بافندگي مشابه فرشهاي ترک بازسازي شدند. در قرن هفدهم روکشهاي کوچکي براي بالشها و اثاثيه داخلي منزل با استفاده از روشهاي ترکي ساخته شد. يک صندلي بلوط با تاريخ 1649 که با چنين روکشي پوشانده شده در موزه ويکتوريا و آلبرت يافت مي شود.

تا قرن هيجدهم صنعت فرشبافي در بريتانيا استقرار مي يابد. يک مرد فرانسوي به نام پاويسوت در پادينگتون فرشهايي به تقليد از فرشهاي ساوونري توليد کرد که تا ميانه قرن هيجدهم به فولهام منتقل شد. با اين حال بيشتر توليدات او براي سفارش روکش اثاثيه توليد مي شد. بعداً در 1751 جامعه سلطنتي هنرها براي استقرار موفقيت آميز صنعت فرش در ماده قانوني فرشهاي ترکيه از طريق سوبسيد و پاداشهايي حمايت به عمل آورد. به عنوان نمونه بين سالهاي 1757 و 1759 اين جامعه مبالغي به عنوان پاداش براي بهترين فرشهاي تقليد شده از ترک اختصاص داد. توليد کنندگاني که از اين پاداشها بهره مند شدند اين افراد بودند: توماس مور در خيابان چيزول، مورفيلد، توماس ويتي در اکسمينستر، پاساوانت در اکستر و ويليام جسر از فروم.

در فرانسه رويکرد مشابهي در سال 1604 دنبال شد. شاه هنري چهارم يک مقام دولتي براي ترتيب امور در ارتباط با فرشهاي ترکي و شرقي منصوب کرد تا نمونه هايي از اين فرشها توليد شود. يک سال بعد در 1605 يک شرکت با نام ساوونري بوسيله پير دوپونت راه اندازي شد تا کار اين نسخه برداري را انجام دهد. بعداً در 1750 اين شرکت به انگليس توسعه يافت و دو مرد فرانسوي از اين شرکت به لندن رفتند تا يک کارخانه فرش ابتدا در وست مينستر راه اندازي کرده و سپس به پادينگتون و فولام توسعه دهند.

کشورهاي ديگر نيز به اين ترتيب ادامه دادند. در سال 1634 شرکتهاي لهستاني در برودي بوسيله هتمن استانيسلاو کونيکپولسکي تشکيل شدند تا فرشهاي ترک و سبک شرقي توليد کنند.

خلاصه و نتيجه گيري

روشن است که درک اروپائيان نسبت به فرش مسلمانان طي زمان توسعه يافته و از کالايي نادر و مجلل که تنها به چهره هاي مقدس هديه مي شود تا دارايي که تنها در اختيار ثروتمندان است و سپس تا استقرار صنايع منطقه اي فرش که آن را در دسترس جمعيت وسيعتري قرار مي دهد تغيير کرده است. در اين روند پنج مرحله قابل تشخيص است:

فرشها ابتدا تنها براي مراسم مقدس نگهداري مي شدند چنان که در نقاشيها فرش در همراهي با تصوير مريم، مسيح، قديسين و ساير صحنه هاي مذهبي مقدس تصوير شده است. اين حالت در قرنهاي چهاردهم و پانزدهم رخ داد.

در اواخر قرن پانزدهم فرش به نجباي زميندار رسيد و تبديل به کالايي شد که سمبل طبقه بالاي اجتماعي آنان بود و در محلهايي چون پنجره ها و بالکنها به نمايش در مي آمد چنان که در کاپاچيوي ونيزي مشاهده مي شود.

در قرن هفدهم فرش کالاي تزئيني پرطرفداري بود که به عنوان روميزي استفاده مي شد چنان که در نقاشيهاي هلندي ديده مي شود. در اين دوره همچنين فرشهاي کفپوش و روميزي يا براي پوشاندن کمدها و پنجره ها ظهور کردند.

قرن هيجدهم آغاز صنعت فرش در اروپا بود.

در اين دو قرن پاياني گسترش وسيعتر فرش اتفاق افتاد. در اين دوره فرش به اغلب خانه ها و دفاتر در جهان غرب رسيد.

اين سهم مسلمانان در توليد فرش، جنبه هاي انساني تمدن اسلامي را در تأمين راحتي و رفاه مردم از طريق توسعه و گسترش فرش نشان مي دهد. هرچند در قياس با دستاوردهاي بزرگتر فکري همچون علوم، ادبيات و شعر چنين سهمي بي اهميت به نظر مي رسد.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين دو متن است؛ یک و دو

هیچ نظری موجود نیست: