۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

در حاشیه تاریخ تمدن اسلامی 2

حافظه تاريخي ما نه فقط کوتاهه که دچار گسست هم هست. درباره گذشته آنچه به ياد مي آوريم يا چيزيه که خودمون در حافظه داريم يا چيزيه که از پدران و مادران يا پدربزرگها و مادربزرگها شنيده ايم. يا حداکثر دورترين اتفاقاتي که ممکنه درباره اشون شنيده باشيم چيزهاييه که پدربزرگها از پدربزرگهاي خودشون برامون تعريف کرده اند و ما از اونها فراگرفته ايم. بي تعارف منابع نوشتاري و مکتوب که اصولاً جاي چنداني در زندگي و ذهنيت ما ندارند و اغلب اوقات مطالبي که در دنياي شفاهي مي شنويم چنان پربسامد و پرتکرار هستند که به سادگي حتي اگر تا حدودي هم اهل مطالعه باشيم خوانده هاي ما رو در سايه قرار مي دهند. يعني ما با گفته ها و شنيده ها ارتباط ملموستر و زنده تري داريم و منابع مکتوب جاي چنداني از حضور ذهن آگاهانه ما رو اشغال نمي کنند. تازه مگر درباره قبل از دوران قاجار چقدر منابع مکتوب ملموس و ارزشمند وجود داره؟ به اين ترتيب به سادگي مي شه به اين نتيجه رسيد که ما درباره تاريخ خودمون اگر هم چيزي بدونيم قدمتش از دوران پهلوي اول و حداکثر دوران قاجار عقب تر نمي ره. فهم و ذهنيت تاريخي ما همين قدر قد مي ده. درباره تاريخ خودمون همين قدر هم که دانسته ايم و ناخودآگاه و ناخواسته از سوي اطرافيان و قديمي ترها در تماس باهاش قرار گرفته ايم احساس سرشکستگي و بيزاري بهمون دست داده. مگر گذشته ما در اين دوران بيشتر از عقب موندگي و فقر و جهل و بدبختي چي داشته؟ ترجيح داده ايم بيشتر از اين ديگه ندونيم. از تاريخ فاصله بگيريم. امروز رو باشيم و در مسيري جديد به سوي آينده اي توأم با پيشرفت بکوشيم. بازتابهاي هنري و بازسازيهاي فکري هم که در ارتباط با تاريخ ما در جامعه انجام مي شه صرفنظر از برخي شعارها و تفاخرهاي پوچ و ناکارآمد، اگر واقع بينانه و جدي بوده اغلب همين برخورد و رويکرد عمومي رو تکرار کرده. هيچ پدربزرگي درباره ايران قبل از قاجار چيزي نمي دونه و نگفته. دوران طولاني فقر و نابساماني و سختي عمومي که در ايران طي قاجار و پهلوي اول وجود داشته حافظه تيزذهن ترين پدربزرگها و مادربزرگهاي ايراني رو هم پاک کرده. تاريخ براي ما به طور باورنکردني خيلي کوتاه شده و تمامش در همين دو سه قرن اخير خلاصه شده.

صرفنظر از اطلاعات زباني چه شفاهي و چه نوشتاري، اطلاعات غيرمتني هم که از محيط اطراف به ما مي رسه و در ذهن ما ورود و ثبت پيدا مي کنه تأييد کننده شنيده هاست. محيطهاي قديمي در شهرها و روستاهاي ما مخروبه و نيمه مخروبه و خالي از زندگي و روح و نشاطه. اگر در شهرهاي بزرگتر کمتره اما در شهرهاي کوچکتر همين امروز هم خونه هاي قديمي يکي پس از ديگري کلنگي ناميده شده و خراب مي شوند تا خونه هايي به سبک نو به جاي اونها ساخته شوند و چند طبقه بالا بروند. ما با خراب کردن کورسوي گذشته خودمون در آرزوي آينده اي رو به رشد و نو و پرزرق و برق هستيم. موسيقي مقامي و محلي ما اغلب غمگين و بي رمق به حيات خودش ادامه مي ده. همين ها هم چه بسا ماهي نمي گذره که سازي يا آخرين استاد سازنوازي در گمنامي مي ميرند و کمتر کسي هم متوجه مي شه. صنايع دستي و روشهاي سنتي کند هستند و بازده اقتصادي ندارند. در ميان اين وارثان دوران فقر و بدبختي قاجار، بازماندگان دوران صفوي و قبل از اون چنان در اقليت قرار دارند که ديده نمي شوند و تأثيري نمي گذارند. کاشي فيروزه اي مساجد و بناي باغهاي کهن ايران گويا ديگه در چشم نمي آيند و ديده نمي شوند. شنيده نمي شوند. فهميده نمي شوند. براي ما ناآشنا و بي اهميتند. در شناخت و برخورد با داشته هاي تاريخي و سنتي خودمون نمي دونيم چطور برخورد کنيم. به اشتباه اغلب اونها رو با شرايط و داشته هاي امروز مي سنجيم و چون در اين سنجش کمتر امتياز بالايي مي گيرند محکوم به نابودي و طرد مي شوند. ما ياد گرفته ايم در تاريخ و گذشته خودمون آنچه مربوط به ماست فقر و بدبختي و جهل و واپس ماندگي و ذلت و سرشکستگي است و آنچه مربوط به آن ديگري غربي است جلال و شکوه و علم و تيزهوشي و ثروت و برخورداري و پيشرفت است.

حافظه پدربزرگهاي ما کوتاه بود. هيچ پدربزرگي به ما نگفت در روزگاري که رعاياي اروپايي از گرسنگي و نداري پوست و ريشه درختان و گياهان رو مي خوردند تنوع خيره کننده اي از انواع ميوه هاي مرغوب در بازارهاي شهرهاي اسلامي براي دسترسي همگاني وجود داشت. پدربزرگهاي ما به خاطر نمي آوردند در روزگاري که اروپائي ها در خيابانهاي لندن و پاريس از مرده هاي طاعون و وبا پشته مي ساختند متفکران مسلمان براي تأمين بهداشت شهري و غذايي برنامه و انديشه داشتند. درباره شکستهاي ايران در جنگ روس و اشغال در جنگ اول و دوم زياد شنيده بوديم ولي گويا همه فراموش کرده بودند تا همين قرنهاي پانزدهم و شانزدهم هيچ ارتش زميني اروپايي جلودار سپاهيان مسلمان نبود. فراموش کرده بودند و گذاشتند ما هم ندانيم زماني که در اروپا قصابها، بيماران بخت برگشته رو به خيال خارج شدن ارواح شيطاني آزار داده و آسيب مي رساندند پزشکان مسلمان براساس اصول علمي و تجربي به درمان انديشمندانه و روشن بينانه بيماران خود اقدام مي کردند. درباره تاريخ و گذشته ما هيچ کس اينها رو نگفت بلکه گفتند و مي گويند چيزهايي رو که بارها شنيده ايم. هيچ کدوم از پدربزرگهاي ما درباره آثار نويسندگان بزرگ مسلمان و ايراني در حوزه هاي پزشکي و نجوم و رياضيات چيزي شايد نخونده بود که به ياد نمي آورد و به طور اولي خيلي دست و پا بسته تر از اون بود که رشد و توسعه علمي غرب رو رصد کنه تا به مشابهتها و تقليدهاي غرب از دستاوردهاي علمي اسلامي احاطه پيدا کنه و اينها رو براي ما بازگو کنه. ما اينها رو ندانستيم و فراموش کرديم. تنها چيزي که به ياد مياريم اينه که فقير بوديم و نمي دانستيم، بدبخت بوديم و نداشتيم، ذليل بوديم و نمي تونستيم. ولي اونها قدرت داشتند و هرچه خواستند با ما کردند، ما را غارت کردند و ما کاري از پيش نبرديم، مي دانستند و ما دست و پا مي زديم. زمان اون نرسيده نگاهي درست تر به خودمون و گذشته امون بيندازيم؟

هیچ نظری موجود نیست: