۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

تأثیرات اسلامی بر علوم و آموزش در غرب

تاريخ علوم و تمدن طبق نوشته و روايت سنتي غربي به طور غالب به اين شکل قابل خلاصه است: همه تمدن غرب و به اين ترتيب تمدن مدرن ما از ميراث يوناني (حدوداً ششم قبل از ميلاد تا قرون اول و دوم پس از ميلاد) اشتقاق يافته است. اين ميراث طي اعصار تاريک (قرون پنجم تا پانزدهم ميلادي) مفقود شد و طي رنسانس (قرون شانزدهم و هفدهم) کشف و غبارروبي شد و براي دنياي مدرن ما احيا گشت.

براي توضيح اين مشکل که چگونه ممکن است تعاليمي که پانزده قرن مفقود شده بودند دوباره احيا شدند تاريخ نگاران غربي اين نقش را به مسلمانان داده اند: ايشان بودند که به طور اتفاقي آن را حفظ کردند و قبل از آن که نبوغ غربي دوباره آن را به دست گيرد و توسعه دهد تا ظهور دوباره اين نبوغ آن را نگه داشتند. يکي از تاريخ نگاران متوهم مردي فرانسوي به نام دوهم، در دفاع از اين مطلب اظهارنظري مي کند که بعداً از سوي دسته هاي انبوه تاريخ نگاران مدرن که امروز دپارتمانهاي تاريخ را به اشغال خود در آورده اند مورد تقليد قرار مي گيرد: بروز انديشه يوناني درباره طبيعت جهان خارج با آلماگست (بطلميوس) که در حدود 145 بعد از ميلاد بوجود آمد به پايان رسيد و سپس انحطاط تعاليم باستاني آغاز شد. آن عده از آثاري که از شعله هاي آتش مسلمانان در امان ماندند تبديل به موضوعي براي تفاسيري بي ثمر از سوي مفسران مسلمان شدند و همچون بذر کاشته شده اي در انتظار زماني بودند که مسيحيت لاتين زميني مناسب فراهم آورد تا بذر دانش دوباره جوانه زند و ميوه دهد.

برخي تاريخ نگاران مدرن از دوهم فراتر رفته و حتي مسلمانان را از جايگاه محقر و پست محافظت تعاليم يونان هم محروم کرده اند؛ يکي از اين تاريخ نگاران در يک کنفرانس اخير درباره اين موضوع با قدرتي که در تفسير نادانسته ها داشت، با اعتماد به نفس اعلام کرد مسلمانان چنين ميراثي را حفظ نکرده اند بلکه احياي آن با دانشمندان غربي بوده است.

يک کتاب کامل درباره اين موارد و تناقضات مشابه و اشکالات فراواني که تاريخ غرب را پر کرده اند مي توان نگاشت. با اين حال جاي اين کار اينجا نيست. ولي به طور خلاصه در اينجا قبل از ادامه بحث چند نظر درباره اظهارات گفته شده درباره نقش يونان مي آيد تا نشان دهد چنين مواضعي چقدر مي تواند مضحک باشد.

اول و مهمتر، تعاليم کشف شده، يا يافت شده، يا در دسترس در به اصطلاح رنسانس قرنهاي شانزدهم و هفدهم (بخش غيرمنطقي ديگري از تاريخ غرب) هيچ شباهتي به آنچه که از يونانيان برجاي مانده بود نداشت. رياضيات، پزشکي، نورشناسي، شيمي، نجوم، جغرافي، مکانيک و بقيه موارد در قرن شانزدهم قرنها جلوتر از آن چيزي بود که از يونانيان برجاي مانده بود. هرکس با کمترين اطلاعات درباره هرکدام از اين موضوعات مي تواند اين نکته را با مرور آنچه از يونانيان باقي مانده و مقايسه آن با آنچه در قرن شانزدهم و حتي تا قرن چهاردهم در دسترس بود چک کند. به اين ترتيب هرکس مي تواند اين نکته را که تعاليم يونان طي رنسانس کشف شد مورد پرسش قرار دهد.

علاوه بر اين حتي اگر فرض کنيم يونانيان مشارکتهايي در برخي علوم گفته شده داشته اند، مشارکت يونانيان در ابداع کاغذ، رنگ آميزي، روشهاي کشاورزي، آبياري، آسيابهاي بادي، قطب نما، توليد صنعتي، شيشه سازي، توليد پنبه، نظام اعداد، فرآيندهاي تجارت، پول کاغذي و چک چه بوده است؟ در سيستم کلي مالي مدرن، باغها، گلها، هنر زندگي، طراحي شهري، بهداشت فردي و بسياري ديگر از شرايطي که تمدن مدرن ما را شکل داده اند چطور؟

اين نکته که تعاليم يوناني مفقود شدند مطلب غيرواقعي ديگري است که از سوي تاريخ نگاران غربي تکرار مي شود. تعاليم يوناني در سراسر آنچه اعصار تاريک خوانده مي شود در بيزانس و حتي غرب در دسترس بود. تاريخ نگاران غربي هيچ وقت از يادآوري اين که مسلمانان در جستجوي تعاليم يوناني از منابع بيزانسي بودند غافل نشده اند اما با اين وجود مي گويند که اين تعاليم از بين رفته بوده اند. اين دو نکته قابل جمع کردن نيست. اکنون اگر چنين تعاليمي در تمام اين مدت در دسترس بودند چرا دانشمندان غربي بايستي تا فتح سرزمينهاي اسلامي در سيسيلي (يازدهم)، تولدو اسپانيا (در يازدهم) و در شرق طي دوران صليبي (يازدهم و دوازدهم) صبر کنند قبل از اين که شروع به اخذ چنين تعاليم يوناني کنند؟ چرا صبر؟ و بالاتر از همه، چرا مترجمان غربي قرن دوازدهم که بعداً دوباره به آنها بازخواهيم گشت، در صدد ترجمه اين تعاليم از عربي به لاتين برآمدند به جاي آن که به منابع يوناني و حتي لاتين مراجعه کنند؟ اين مطلب هيچ گاه بوسيله تاريخ نگاراني که بخشهايي جزئي از شواهد را برمي گزينند تا به نتايج دلخواه برسند و نظريات مطول ارائه دهند (از قبيل نظريه پيرن، سوختن کتابخانه اسکندريه و از اين قبيل) توضيح داده نشده است.

شواهد واقعي از تاريخ نشان مي دهد آنجا که يونانيان رها کردند، مسلمانان ادامه دادند و ينيانهاي علوم و تمدن مدرن را ريختند. پيش از آنکه، البته به طور خلاصه به برخي جنبه هاي تأثيرات قطعي مسلمانان بپردازيم، اين نويسنده همچون تاريخ نگاران ديگر مسلمان، اول و مهمتر، هيچ وقت از يادآوري اين موضوع سر باز نمي زند که هرچند مسلمانان چنين مشارکتهايي داشته اند اما ذهن و روح اسلامي بر اين نکته تأکيد دارد که علوم و تمدن هدايايي الهي هستند که به همه مردم با تواناييهاي مساوي اعطا شده است. اين که مسلمانان در زمان موفقيتهاي خود نقش خود را به خوبي بازي کردند ناشي از هرگونه موقعيت ويژه اي براي آنان نيست (چنان که ديگران گويا چنين موقعيتي براي خود قائل هستند)، بلکه به سادگي به خاطر شرايط جاري چنين بوده است و اين شامل مواردي چون انگيزه ناشي از ارزشهاي اسلامي مي باشد که بسيار قوي بود. چنان که تاريخ نشان مي دهد مسلمانان تحت تأثير ايمان قادر به موفقيتهايي شدند که هيچ گاه تحت شرايط ديگري قادر به آن نبودند. علاوه بر اين مسلمانان که دستاوردهاي خاص خود را داشتند هرگز ميراثي که از تمدنهاي ديگر به دست آورده بودند انکار نکردند. به خصوص از چين که هميشه با يکديگر روابطي عالي داشتند. در تمدن مسلمانان فرصتها هميشه در دسترس ديگران بود. تاريخ مسلمانان آکنده از مواردي از بردگان و اسلاف آنان مي باشد که از هر ترکيب نژادي تبديل به دانشمنداني بزرگ، مقامات بلندپايه، رهبران و حتي قدرتهاي حکومتي شدند. طبيعت چندمذهبي و مساوات طلب تمدن اسلامي حتي در قياس با به اصطلاح بازترين جوامع چند فرهنگي امروز بي همتاست. حتي زماني که تمامي سرزمينهاي اسلامي مورد تهديد انقراض از سوي صليبيون و مغولها بودند (اواسط قرن سيزدهم) و در سرزمينهاي اسلامي صدها هزار نفر کشتار مي شدند (تلفات هشتصد هزار نفر تنها در بغداد 1258) اقليتهايي چون يهوديان و مسيحيان (حتي زماني که متحد صليبيون بودند) هنوز در قوانين و حقوق اسلامي داراي حقوق، قدرت وامتيازات خود بودند و اموالشان دست نخورده باقي ماند. اين موارد خصائص حقيقي تمدن اسلامي را نشان مي دهد، خصائصي که براي جانشينانشان کاملاً بيگانه بود. بنابراين طبق آنچه اينجا به آن پرداختيم، عجيب نيست چنين جانشيناني در حالي که از تعاليم اسلامي بهره مي بردند هنوز بدهي و وامداري خود را ناديده بگيرند و تاريخ را چنان بازنويسي کنند که در بالا آمد.
اين موارد از سوي نويسنده حاضر جمع نشده اند تا نظر خود را پيگير کند بلکه مي توان آن را در ميان برخي از بهترين تاريخ نگاران يا مردان مشهور غربي که با اين حال دور از دسترس و مبهم باقي مانده اند يافت. چنان که گلوب مي گويد: بدهي مسيحيت غربي نسبت به تمدن عرب به طور نظام مند دستکم گرفته مي شود، اگر هم کاملاً مورد انکار قرار نگيرد. در سنتي که با سانسور و تبليغات بنا شده است اينطور القا مي شود که امپراطوري مسلمانان وحشيگري بيش نبوده و تولد مجدد آموزش در غرب به طور مستقيم از منابع رومي و يوناني به تنهايي و بدون هرگونه مشارکتي از اعراب شکل گرفته است.

دراپر نيز مي گويد: رفتار سازماندهي شده در متون اروپايي براي از ديد خارج کردن بدهي علمي نسبت به مسلمانان رفتاري ناعادلانه مبتني بر تعصبات ديني و افتخارات ملي است که نمي تواند براي هميشه باقي بماند... اعراب ميراث فکري براي اروپا بر جاي نهاده اند که مسيحيت قبل از آن که زياد طول بکشد بايد به آن اعتراف کند.

بخشهايي از تأثيرات اسلامي در اينجا به طور چکيده ذکر مي شود.

جنبه هايي عمومي از تأثيرات اسلامي

تصويري عمومي از ميراث شرق قبل و طي دوران اسلامي بوسيله ويکنز شرح شده است: در عمومي ترين شکل، قرضهاي غرب از خاورميانه به طور ويژه بافت بنياني تمدن را شکل مي دهد. او اضافه مي کند بدون چنين قرضهاي بنيادي از خاورميانه ما در بين بقيه فقدانها، اين موارد را هم کم داشتيم (هرچند البته ما به اندازه کافي در تصاحب آنها براي خود سريع و مبتکر بوده ايم): کشاورزي، اهلي کردن جانوران، براي غذا، پوشاک و حمل و نقل، نخريسي و بافندگي، ساختمان سازي، زهکشي و آبياري، جاده سازي و چرخ، آهنگري، و ابزارها و اسلحه هاي اصلي در انواع مختلف، کشتيهاي مسافرتي، مشاهدات نجومي و تقويم، نوشتن و نگهداري حسابها، قانون و زندگي شهري، سکه سازي، تفکر انتزاعي و رياضيات، بيشتر انديشه ها و نمادهاي مذهبي. او چنين سخن را پايان مي دهد که در واقع شاهدي وجود ندارد که هيچ کدام از اين مواد، فرآيندها و انديشه هاي اساسي در واقع در غرب ابداع شده اند.

براي پرداختن به جزئيات تأثير اسلامي بر علوم و تمدن مدرن نياز به چنان کتاب گسترده اي است که هيچ کس تاکنون ننوشته است و بسيار فراتر از تواناييهاي اين نويسنده است تا چنان که خود مي خواهد بتواند آن را بيان کند. با اين حال تنها برخي شواهد و موارد عمومي در اينجا مورد تأکيد قرار مي گيرد. در راستاي نمايان کردن مقياس حقيقي تأثير اسلامي حياتي است که هرچند به طور خلاصه به شرايط مسيحيت غربي طي آنچه اعصار تاريک خوانده مي شود نظري افکنده شود. به اين ترتيب تمايزات و تقليد مسيحيان غربي از زندگي در جهان اسلام روشن خواهد شد چنان که منوکال مي گويد در دوراني به نظر مي رسيد براي اروپائيان ثروت و رفاه همراه هميشگي توانايي خواندن عربي بود.

در حالي که جهانشمولي آموزش عنصري اساسي در تمدن اسلامي بود، علم تفريح توده ها بود و امرا و شاهان براي به دست آوردن دانش رقابت مي کردند، در مسيحيت غربي چنان که هاسکينز مي گويد تعداد نسبتاً اندکي قادر به خواندن و نوشتن بودند و اين عده به طور عمده روحانياني بودند که تحصيلات متوسط شخصي را در قالب کشيشي به دست آورده بودند. مردان تحصيلکرده در گروههاي مشخصي متمرکز بودند و از يکديگر با فاصله هاي زياد جدا افتاده و در نظر روستائيان ناديده گرفته مي شدند.

چنان که دراپر مي گويد در دوراني که اروپا به زحمت نسبت به کافارياي امروز پيشرفت بيشتري داشت مسلمانان در حال پرورش و توليد علم بودند. بعدها مشخص شد دستاوردهاي آنان در فلسفه، رياضيات، نجوم، شيمي و پزشکي شکوهمندتر، بادوامتر و بنابراين مهمتر از فعاليتهاي نظامي ايشان بود. دراپر با اين گفته ادامه مي دهد که رعيت مسيحي زماني که تب مي کرد يا حادثه اي برايش اتفاق مي افتاد به نزديکترين مزار قديس مي رفت و منتظر معجزه مي ماند در حالي که مسلمانان اسپانيا به نسخه و تيغ جراحي پزشکان يا پانسمان و چاقوي جراحان خود تکيه داشتند.

اسکات اضافه مي کند پزشکي تقلبي اين دوران با اين عنوان که تحت الطاف عنايات غيبي است دسته اي از سودجويان روحاني را که بيسواد و مزدور بودند پرورش داده بود. ايشان از طريق اذکار و طلسمها کار مي کردند و سود فراوان ايشان يکي از منابع اصلي درآمد کليسا و صومعه بود و به همين ميزان باري را بر دوش مردم تحميل مي نمود.

در آن دوران شهرنشيني و ثروت هم متعلق به مسلمانان بود. در کوردوباي قرن دهم دويست هزار خانه، ششصد مسجد و نهصد حمام عمومي وجود داشت و خيابانها با سنگ فرش شده بودند و نظافت و امنيت در آنها برقرار مي شد و در طول شب روشنايي آنها تأمين مي شد. آب با مجاري به ميادين عمومي و بسياري از خانه ها برده مي شد. به طور کلي شهرهاي اسلامي با مساجد و مدارس، کليساها و صوامع، مکتبها و حمامها و ديگر امکانات شهري، داراي تمام آن چيزي بودند که براي داشتن يک زندگي مذهبي و فرهنگي مورد نياز بود. چنين شهرهاي اسلامي باعث شکل گيري محدوده هاي وسيعي از باغها شده بودند. بصره در عراق از سوي جغرافيدانان اوليه به عنوان يک ونيز سرسبز و پوشيده از گياه توصيف شده است، جايي که مجاري طولاني در ميان باغها و بوستانها يکديگر را قطع کرده بودند.دمشق يکصد و ده هزار باغ داشت و اتينگهاوزن مي گويد در ترکيه گلها به طرز سرسام آوري فراوان بودند. در حالي که در شهرهاي اسلامي تجارت در جنبه هاي گوناگون شکوفا شده بود و ثروت سرزمينهاي آن هدف آمال و تهاجم دزدان دريايي اروپايي قرار گرفته بود، منظره مسيحيت غربي به سختي در لرزش و تزلزل بود. چنان که اسکات مي گويد تمايز چنان زياد بود که آثار معماري شکوهمند نبوغ اعراب به تشکيلاتي جهنمي و شيطاني نسبت داده مي شد زيرا فراتر از توان انساني تلقي مي شدند. اين انديشه در بين رعيت اسپانيايي که قاطعانه اعتقاد دارد قصرهاي مسلمانان بوسيله ارواح شيطاني ساخته شده است هنوز وجود دارد.

دراپر چنين گزارش مي کند: در انگليس حتي طي قرن شانزدهم در مسيرهاي رفت و آمد راهزنان و در رودخانه ها دزدان دريايي و در پوشاک و رختخوابها انواع حشرات موذي فراوان بودند. جمعيت پراکنده آن به خاطر انواع آفات و قحطي مورد تهديد بود.

شرايط مشابهي از بدبختي در هر منطقه ديگري غلبه داشت. اسکات مي گويد: در پاريس تا قرن سيزدهم سنگفرشي وجود نداشت. در لندن نشاني از آن تا قرن چهاردهم نبود. خيابانهاي هر دو پايتخت جايگاه آشغال و آلودگي بود و اغلب غيرقابل تردد بود. شبها در تاريکي فرو مي رفت و هميشه تحت سيطره ياغيان بود. خيابانها محل دزدي آذوقه، رشد حشرات موذي، منبع انواع بيماري و صحنه انواع جرائم بود.

اسکات مي گويد در زمان ورود مسلمانان (اوائل قرن هشتم) سکونتگاههاي مردم کلبه هايي محقر بودند که از سنگ و الوار نتراشيده ساخته شده، با ني پوشيده شده و کفپوشي از حصير داشتند. در سقف سوراخي باقي مي گذاشتند تا دود از آن خارج شود. ديوارها و سقفها با آلودگي و چربي اندود شده بود و هرگوشه اي از خانه آشغال و کثيفي وجود داشت و حشرات موذي زندگي مي کردند. صاحبان اين خانه ها در ظاهر و تفکر خود به زحمت از شرايط توحش قابل افتراق بودند. ايشان پوست گوسفند يا جانوراني وحشي به تن مي کردند که در يک خانواده براي نسلها بدون تغييري استفاده مي شد. عادت استحمام هيچ وقت بوسيله ايشان عمل نمي شد. لباسهايشان هيچ گاه شستشو نمي شد و تا زماني که قسمتهاي مختلف از هم دريده آن برجاي بود پوشيده مي شد.

تنها بر اين اساس، بسيار عجيب به نظر مي رسد چگونه تاريخنگاران غربي شامل آلبورنوز و تاريخنگاران اسپانيايي همرديف او به جاي سپاسگزاري، تأثيرات اسلامي را رد مي کنند. اين که چگونه بسياري جنبه هاي تمدن اسلامي به غرب منتقل شده است امروز آشکار شده است.

خيزش علمي غرب و برآمدن از حالتي بربري به طور عمده طي قرن دوازدهم رخ داد. اغلب تاريخ نگاران جدي اکنون اين موضوع را پذيرفته اند. نظريه رنسانس قرنهاي شانزدهم و هفدهم اکنون متعلق به تاريخ گذشته است يا بيشتر در رسانه هاي عمومي که تاريخنگاران تازه کار براي بي بي سي و ساير کانالهاي مشابه گاه و بيگاه به تاريخ چنان مي پردازند که براي تفريح به کاري لذتبخش به صورت غيرحرفه اي و ناوارد بپردازند.

هاسکينز مي گويد دانشگاهها همچون کليساهاي اعظم و پارلمان محصولاتي از اعصار ميانه هستند. وي مي افزايد يونانيان و روميها چنانکه ممکن است عجيب به نظر برسد دانشگاهي به معناي چيزي که طي هفت يا هشت قرن گذشته مطرح بوده است نداشته اند.
همچنين سبکهاي جديد معماري، آسيابهاي بادي، بيمارستانها، بسياري علوم و آثار علمي و غيره متعلق به قرن دوازدهم هستند. در قرن دوازدهم دو عنصر اساسي وارد بازي شدند که هر دو مرتبط با جهان مسلمانان بودند:

اول: مسيحيان غربي جايگاه خود را در سرزمينهايي که پيش از اين متعلق به مسلمانان بودند محکم ساختند. همچون سيسيلي که طي دهه آخر قرن يازدهم از مسلمانان بازپس گرفته شد. در اسپانيا مسلمانان شهر مهم شمالي خود با نام تولدو را از دست دادند. و البته قرن دوازدهم دوره مهمي بود که صليبيون قتل عام خود را که در 1097 آغاز کرده بودند ادامه داده و تمامي فلسطين و تقريباً تمام سوريه امروز را فتح کردند (تا زمان ظهور عماد الدين زنگي در دهه 1140 که اولين شکست بزرگ را به صليبيون تحميل کرد). از اين سه منطقه چنانکه خواهيم ديد غربيها بسياري از آنچه يا به عبارت بهتر عناصر اساسي آنچه که تمدن مدرن را ساخت اخذ کردند.

دوم: در قرن دوازدهم بزرگترين تلاشي که براي ترجمه علوم تاکنون ديده شده است اتفاق افتاد و اين رخداد به طور عمده مربوط به علوم اسلامي و در شهر تولدو در شمال اسپانيا بود.

پيش از پرداختن به نقش سيسيلي و دوره صليبي بسيار مهم است که اشاره شود بي هيچ استثنا هر منطقه اي که شاهد احياي علمي در مسيحيت غربي بود و بتدريج به حالتي مدرن تغيير يافت، به طرق مختلف نواحي مرتبط با تعاليم اسلامي بوده است. به طور مشخص اکثريت فراگيري از تاريخنگاران غربي هميشه اين حقيقت را به رسميت مي شناسند که اين اماکن اولين محلهاي آموزش در غرب مسيحي بوده اند، اما ايشان به استثناي برخي، از قبيل تاريخنگاراني که در اينجا نام برده شدند هيچ وقت پيوند اسلامي بين اين مناطق را به رسميت نمي شناسند. اين تاريخنگاران غربي منظر بنيادي اصول علمي را از دست داده اند؛ اين که اتفاقات مشابه علل مشابه دارند: اين که در حضور پديده هاي مشابه بايستي در جستجوي ارتباطات مشابهي بود. با اين حال ايشان چنين نمي کنند و از اين رو غيرعلمي بودن روش شناسي ايشان ثابت مي شود.

به طور خلاصه درباره چنين مناطقي مي توان به اين موارد اشاره کرد: مورد اول در غرب مسيحي که خيزش علمي در اصل در حوزه نجوم و رياضيات در آن رخ داد و به نوبه خود اين علوم را انتشار داد لوتارينژيا است که امروز با نام لورين در شمال شرقي فرانسه قرار دارد. اين اولين مکاني بود که پيوندهايي با اسپانياي مسلمان از طريق سفير خود جان از گرزه داشت، وي همزمان با اين که سفير بود دانشمند هم بود.

منطقه ديگري که در جنوب از تاريکي بيرون آمد کاتالونيا بود. کاتالونيا در مجاورت اسپانياي مسلمان بود. مرکز اصلي علوم اروپايي صومعه ريپول بود که مقصد اغلب دست نوشته هاي علمي بود که از کوردوبا مي آمد. حتي دانشمندان لاتين براي بررسي و حتي جمع آوري اين دست نوشته ها به آنجا مراجعه مي کردند.

شهرهايي که اولين بار علوم از آنها گسترش يافت شامل سالرنو پايگاه اولين دانشکده طب بود که درباره آن بيشتر گفته خواهد شد. کونستانتين وقتي از تونس با کتابخانه پزشکي خود سررسيد به سالرنو رفت.

به همين ترتيب مونت پليه براي توسعه آموزش در غرب مسيحي حياتي بود. مونت پليه مرکزي بود که همه انواع آموزشها از جهان اسلام و به خصوص تعاليم پزشکي را يا مستقيماً از مسلمانان يا از طريق يهوديان که به عنوان انتشار دهندگان اصلي علوم اسلامي فعاليت مي کردند دريافت مي داشت. برخي از اولين مردان دانشمند غربي همچون آرنو دويلانوا از مونت پليه برآمدند.

مدرسه چاترس که يکي از نقاط عطف آغاز حرکت فکري در اروپا بود محصول فعاليت و انديشه افرادي چون فولبرت (از چاترس) بود که خود يکي از دانشجويان گربرت از اوريلاک (وفات 1003) بود. گربرت خود اولين عربگراي واقعي در بين تمامي دانشمندان غربي بود.

دربار نورمن در انگليس مرکز پررونقي بود که تعاليم اسلامي، از همه مهمتر نجوم، بزرگترين پايگاه خود را يافت و اين در نتيجه فعاليتهاي اولين دانشمندان انگليسي با انديشه هاي اسلامي از قبيل پتروس آلفونسي، والچر از مالون و آدرالد از باث بود. تولد رياضيات غربي با ليبر آباچي (1202) از فيبوناچي اتفاق افتاد که اولين مطالعات وي در شهر بجايا در الجزاير امروزي انجام شد. البته نيازي نيست اين مرور را بيش از اين گسترده ساخت زيرا اين حوزه براي هر محقق کنجکاو که مکان يا شخصي در ارتباط با آموزش علوم طي قرنهاي يازدهم تا پانزدهم انتخاب کند باز است تا بتواند پيوندهاي اسلامي آن را که اغلب مخفي اما موجود هستند مشخص نمايد.

نقش سيسيلي

نقش سيسيلي به خوبي بوسيله ميشل آماري مطالعه شده است اما متأسفانه اثر وي اگرچه بسيار کهن است اما چون تنها به زبان ايتاليايي موجود است چندان در دسترس نيست. هاسکينز به طور مختصر به نقش سيسيلي پرداخته است اما تاريخنگاران مدرن ديگر به طور کلي به سختي کوشيده اند تا بسياري از نتايج حاصل از آثار هاسکينز و آماري را بازترکيب کنند تا اشاره به تأثيرات اسلامي را به حداقل ممکن برسانند. تا زماني که اثر آماري ترجمه نشود جايگاه واقعي تأثير مسلمانان از طريق سيسيلي به درستي درک نخواهد شد به خصوص که روند بازبيني تاريخ به نحوي غيرمنقطع ادامه دارد. با اين حال بايستي هرچند به صورت مختصر به برخي جنبه هاي تأثيرگذاري سيسيلي اشاره کرد که عمدتاً از طريق نقش فردريک دوم (1194-1250) به انجام رسيده است.

فردريک از کودکي با عربي بزرگ شده بود و اين زبان دربار وي بود. او هم از نظر فرهنگي تغيير گرايش داده بود و هم حامي مشتاقي براي فرهنگ جاري اسلامي آن دوران بود. فردريک دوم بود که افلاطون از تيولي و فيبوناچي، بنيانگذاران رياضيات اروپا را تشويق کرد، دانشمندان مسلمان و مسيحي را براي انجام ترجمه هر کتاب عربي در دسترس گرد آورد و خود مايکل اسکات را به کوردوبا فرستاد تا آثار ابن سينا را به دست آورده و نسخه هايي از آن را به مدارس موجود بفرستد. فردريک خود ارتباطات و نشستهاي گسترده اي با مسلمانان و يهوديان تحصيلکرده از اندلس و مراکز فرهنگي خاورميانه داشت. دربار او پايتخت فکري جهاني بود که پيش از اين در نتيجه ترجمه هاي علوم اسلامي که از اسپانيا در حال گسترش به تمامي شمال بود در حال تحول بود. سارتون مي گويد از جايي که وي ترجيح مي داد به جاي تأثيرات مسيحي، خود را در حلقه مسلمانان قرار دهد، بايستي او را نيمه مسلماني با روش خاص خود دانست. بريفولت توضيح مي دهد تحت حاکميت وي بود که فرهنگ مسلمانان در جزيره به اوج خود رسيد و تأثير تمدني بزرگ و پرثمري بر اروپاي بربر نهاد. طي حکومت فردريک دانشگاه ناپل در 1224 تأسيس شد که اولين دانشگاه اروپا بود که در زمان مشخص و با برنامه مشخص بنيان شد. و براساس الگوي سنتي مسلمانان، دانشگاه براساس مجموعه قابل توجهي از کتب عربي تنظيم شد. فردريک همچنين دانشگاههايي در مسينا و پادوا تأسيس کرد و مدرسه پزشکي قديمي سالرنو را براساس پيشرفتهاي پزشکي عربي نوسازي کرد. فردريک خود به طور گسترده اي در حلقه خواص مورد احترام، تحسين و حتي غبطه بود. اما کليسا نگاهي دوگانه به وي داشت. همچون اندلس، وي با شگفتي، تحسين و غبطه در ترکيب با هراس و شک ديده مي شد. در گردهمايي ليون پاپ اينوسنت سوم روشن ساخت که همراهي او با کافران (براي فردريک ايشان به سادگي دانشمندان و مرداني تحصيلکرده بودند) باعث کفرکيشي خود فردريک شده است.

سيسيلي هم قبل و هم طي حکومت فردريک هيچ گاه در عملکرد خود به عنوان مغناطيس جذب کننده تحصيلکردگان و متفکران از بقيه مسيحيت غربي متوقف نشد. دانشمندان شمالي به تعداد انبوه از جزيره ديدار مي کردند و آرزو داشتند برخي نمونه ها از تعاليم شرقي که شهرتش به سرعت در سرزمينهاي ماوراي آلپ در گسترش بود با خود ببرند. نظام مالي انگليس از جزيره اخذ شد همانطور که نام آن امروز اين موضوع را نشان مي دهد: اين نظام بوسيله توماس براون (کايد برون) زماني که محل خدمت خود را از دربار راجر دوم در سيسيلي به دربار هنري دوم در انگليس منتقل ساخت معرفي شد. مشهورترين مترجم در سيسيلي مايکل اسکات بود که ترجمه اش در 1217 از البيتروجي درباره کره حقيقتاً مطالعه نجوم را به خصوص درباره کرات دچار انقلاب ساخت. در پايان به طور کوتاه به مشارکت جزيره در پيشرفتهاي جغرافي و نقشه کشي با توجه به فعاليتهاي الادريسي بايد اشاره کرد. دربارهاي راجر دوم در پالرمو به حضور وي مفتخر بود و براساس جغرافي وي بود که بعداً اطلاعات فراواني درباره جهان گسترش يافت.

دوران صليبي

بهترين اثر درباره تأثير انديشه شرقي اسلامي بر مسيحيت غربي طي دوران صليبي از يک آلماني به نام پروتز با نام کولتورژشيخت در کروزوگه است. دوباره تأسف برانگيزترين موضوع اين است که برخلاف بسياري کتب بي محتوا درباره تاريخ و تمدن اسلامي که با تلاش ساعيانه اي مطالعه و ترجمه مي شوند، اين اثر دست نخورده باقي مانده و هرگز به زبان ديگري ترجمه نشده است. با اين حال برگزيده هايي که در اينجا و آنجا ذکر شده اند تصوير نسبتاً خوبي از تأثير صليبي ارائه داده است. کوشرين برخي نظريات مختصر درباره تأثير صليبي از طريق مطالعه خود درباره فعاليتها و زندگي آدرالد از باث، اولين دانشمند انگليسي که طي دوران صليبي به شرق مسافرت کرد ارائه داده است. کوشرين به خصوص با تکيه بر آثاري از هاروي برخي تأثيرات مسلمانان بر روشهاي ساخت و ساز غربي طي دوران صليبي را نشان داده است. او توضيح مي دهد چگونه در کليساهاي قبل از دوران نورمن که در بسياري از آنها زوايا داراي اعوجاج هستند، سازندگان براي رسيدن به زاويه قائمه واقعي دچار مشکل بوده اند. در توسعه سبک به اصطلاح گوتيک او استفاده از قوسهاي سر تيز را که از طريق برخورد با مسلمانان طي دوره صليبي ممکن شده بود تحسين کرده است. هاروي که کوشرين به وي ارجاع داده است از کريستوفر ورن نقل مي کند اين معماري جديد بايستي به جاي گوتيک، اسلامي خوانده شود. در حالي که هندسه جديد که در آن زمان به غرب معرفي شده بود مي توانست در اين باره نقش داشته باشد، کوشرين اشاره مي کند که اين انتقال به دنبال جنگ صليبي اول سريع بوده است. معماران بومي که بوسيله صليبيون به کار گرفته شده بودند راه حلهايي براي مشکلات ساخت و ساز ايشان به صورت شفاهي يا با نشان دادن ارائه دادند. تالبوت رايس اشاره مي کند در منطقه تحت غلبه ترکهاي سلجوق طي دوران صليبي آثار معماري وجود داشت که شامل عمارات سنگي مرغوب، قوسهاي سرتيز، تزئينات و نمادهاي دفاعي بود و چنين عناصري در معماري رومانسک و گوتيک يک يا چند نسل بعد مورد تقليد قرار گرفت. براي حمايت بيشتر از اين نکته نسبتهاي قوسها در جهان اسلام اساساً شبيه گوتيک اوليه مي باشد. اين نظام اين منفعت را داشت که نسبتهاي خود را از مربع کامل اخذ کرده بود و اين شکل محبوبي بود که در ساختمانهاي اسلامي طي قرون متمادي استفاده مي شد. کوشرين همچنين اشاره مي کند تنها از طريق دوران صليبي نبوده که اين تأثيرگذاري اتفاق افتاده است بلکه در سرزمينهاي سابق آنان، اولين انگيزشها در جهت سبکهاي جديد با شکست مسلمانان در اسپانيا و سيسيلي پديد آمد.

آموزش عالي به شکلي که امروز سازمان يافته است به طور عمده از طريق دوران صليبي راه خود را به غرب باز کرده است، هرچند چنان که قبلاً نشان داده شد اسپانيا نيز تأثيرگذار بوده است. مکديسي اثر عالي ديگري که تا حدود زيادي در دسترس نمي باشد درباره تاريخ تعليم و تربيت نگاشته که براساس اثر عالي ريبرا تأليف شده است. در اين اثر ريبرا ديدگاههاي خود را درباره منابع اسلامي براي آموزش دانشگاهي مدرن ارائه مي دهد. ريبرا مي گويد ظهور دانشگاههاي اروپايي به دنبال دانشگاههاي شرقي بوده است و اين که مجاري ارتباط با دوره صليبي باز شد. در توجيه اين وضعيت ريبرا سه پديده را ذکر مي کند:

يک: سرعت ظهور و شيوع دانشگاهها بدون فاز اوليه کند و تدريجي در تحول سازماندهي مطالعات

دو: خطوط تمايز غالب در سنتها و سازماندهي اين دانشگاهها که برملاکننده همجوشي گرايشات متعارض از دو تمدن متمايز مي باشد

سه: سنت اعطاي گواهينامه يا درجه تحصيلي که هيچ سابقه اي در مسيحيت قرون وسطي يا در روم يا در يونان نداشت اما در جهان اسلام شايع بود. در آنجا اساتيد براي سه يا چهار قرن بود که به اين روش عمل مي کردند و در آغاز بوسيله اساتيد در دانشگاهها مورد استفاده قرار گرفت و سپس در اروپا به روشي انحصارگرايانه تبديل شد و تا امروز تداوم يافت.

دوران صليبي بسيار بيش از اين فراهم آورد که در اينجا براي ذکر کردن طولاني خواهد بود و اميدواريم در آثار بعدي به آن پرداخته شود. مواردي از اين قبيل قابل بررسي است: استحمام، توليد شکر و شيشه، بسياري شاخه هاي توليد منسوجات، هنر استحکام سازي براي قصرها، روحيه جوانمردي و شواليه گري و موارد فراوان ديگر.

ترجمه هاي علوم اسلامي

هرچند ترجمه هاي علوم اسلامي در بارسلونا، تارازون، سگوويا، ليون، پامپلونا، تولوز، بزيرز، ناربون و مارسي مورد اقدام بوده است مرکز اصلي ترجمه در تولدو باقي ماند. تولدو که براي حدود چهار قرن (702-1085) در دست مسلمانان بود در 1085 بوسيله مسيحيان بازپس گرفته شد. اين شهر پايتخت باستاني ويزيگوت بود به زودي به مکاني آرماني براي انتقال علوم مسلمانان به شمال تبديل شد. در تولدو بود که شايد بزرگترين تلاش براي ترجمه در طول تاريخ علم رخ داد. در تمامي مراحل اوليه قرن دوازدهم تولدو منطقه اي بود که هر دانشمند و مترجم مستعدي را از مسيحيت غرب جذب مي کرد. دالورني اين فرآيند را توضيح مي دهد: به دنبال گامهاي ارتشهاي مسيحي، دانشجوياني از تمامي کشورها به اسپانيا هجوم آوردند تا دست خود را به گنجينه علومي که کافران فراهم آورده بودند برسانند.

دانشمندان از تمامي سرزمينهاي مسيحي به اين مکان هجوم آوردند تا علوم مسلمانان را ترجمه کنند و به اين ترتيب بيداري علمي اروپا آغاز شد. بسياري از ايشان البته اسپانيايي بودند: جان از سويل، هوگ از سانتالا و آنان که تحت حمايت شاه آلفونسو کار مي کردند؛ مترجم ديگر هرمان از دالماتيا بود. دو نفر از فلاندر آمدند؛ رودولف از بورگرز و هنري بيت. بسياري از جنوب فرانسه بودند؛ آرمنگود پسر بليز، ژاکوب اناتولي، موسي ابن تيبون، ژاکوب بن ماهر و از ايتاليا؛ افلاطون از تيولي، جرارد از سرمونا، آريستيپوس از کاتانيا، ساليو از پادوا، جان از برشيا. از جزاير بريتانيايي روبرت از چستر، دانيل از مورلي، ام اسکات و احتمالاً آدرالد از باث فرا مي رسند. و بسياري واسطه هاي ديگر که به انتقال علوم اسلامي از عربي به لاتين يا زبانهاي محلي کمک رساندند.

در ميان اين مترجمان پرکارترين آنها يک ايتاليايي به نام جرارد از سرمونا بود که در حدود هشتاد و هفت اثر ترجمه نمود. نيازي به ليست کردن تمامي ترجمه هاي انجام شده نيست زيرا با جزئيات بيشتر همراه با ويرايشهاي بعدي آنها و کتابشناسي گسترده مرتبط با آنها در مقدمه جي سارتون يافت مي شوند.

تمامي علوم تحت تأثير جنبش ترجمه قرار گرفتند. فهرست و تنوع آثار پزشکي فرهنگنامه گونه مسلمانان که در تولدو ترجمه شدند و الهام بخش واقع شدند بي پايان است. کمپبل و تاکنون بهترين اثر درباره اين موضوع از لکلرک بهترين منابع براي ارجاع براي هر ذهن کنجکاو در اين حوزه باقي مانده اند. تنها براي اشاره اي کوتاه در اينجا بايد گفت فردي متولد تونس به نام کونستانتين بود که پزشکي مدرن را از طريق سالرنو، شهر جنوبي ايتاليا به اروپا معرفي کرد و اين شهر را تبديل به اولين مرکز پزشکي اروپا نمود که از طريق آن آموزشهاي پزشکي به سمت شمال و شهرهاي پادوا، مونت پليه و بقيه شهرها اشعه کشيد. کونستانتين در واقع با خود دانش گسترده اي از قيروان به سمت شمال و اروپا همراه برد و به اين ترتيب از آن پس نسلي از اساتيد پزشکي برجسته ظهور کردند. مشهورترين ترجمه کونستانتين کتابي از علي عباس المجوسطي به نام کتاب الملکي است که با نام لاتين پانتگني شناخته مي شود.

نيازي نيست در اينجا درباره ترجمه ها و ويرايشهاي پرشمار تا قرن هيجدهم از آثار ابن سينا و رازي و آثار پزشکي ديگر از ابن ظهر، ابن رشد و ديگران تأمل کنيم. با اين حال بايستي تأکيد کرد مسلمانان در حوزه سلامتي رواني پيشتاز بوده و تأثيراتي اوليه در اين حوزه داشته اند. اين در واقع دستاورد مستقيم رازي بود که بخشي اختصاصي براي بيماران رواني در بغداد راه اندازي کرد. چنان که سيد شرح مي دهد اين مسلمانان بودند که روحي تازه از شفافيت و روشني در حوزه روانپزشکي دميدند. از جايي که ايشان از نظريات شيطان شناسانه که جهان مسيحي را در نورديده بود آزاد بودند، قادر بودند مشاهدات باليني روشن و مشخص درباره اين بيماريها داشته باشند.

جراحي مدرن تقريباً همه چيز را وامدار الزاهراوي (وفات 1013) بود. فصل الزهراوي درباره جراحي از کتاب التصريف به خاطر تصاوير متعدد از ابزارهاي جراحي و حس فراگيري از تجربه شخصي به طور ويژه اي برجسته است. اغلب ابزارها بوسيله خود الزهراوي طراحي و ساخته شده بود و معرفي و استفاده از آنها تحولي بزرگ در آن دوران بود که تأثيري ديرپا داشت. روشهاي جراحي وي نيز انقلابي بودند و اسميت تصاوير بسياري خوبي درباره آنها ارائه نموده است. به عنوان نمونه براي سنگ پيشابراه الزهراوي روش استفاده از مته اي ظريف که از طريق مجاري ادراري وارد مي شد معرفي نمود. در مورد عمل خارج کردن لوزه، در حالي که وي زبان را با يک پايين کشنده زبان نگه مي داشت لوزه متورم را با يک قلاب نگه داشته و سپس آن را با يک ابزار شبيه قيچي که لبه هاي متقاطع براي بريدن غده داشت، از حلق خارج مي ساخت. الزهراوي همچنين توضيح داد چگونه مي توان با سيم طلا يا نقره براساس صداي دندان موارد شل شده را پيدا نمود. در حوزه زنان، اثر او در امتداد با ديگر جراحان مسلمان پيشتاز، شامل دستوراتي براي آموزش ماماها براي انجام زايمانهاي غيرطبيعي، روشهايي براي خارج کردن جنينهاي مرده، خارج کردن تشکيلات پس از زايمان، طراحي و معرفي گشادکننده هاي مهبل، توصيف فورسپسها و استفاده از روشهاي سزارين بود. بخش جراحي التصريف بوسيله جرارد از سرمونا به لاتين ترجمه شد و ويرايشهاي گوناگوني از آن در ونيز در 1497، در باسل در 1541، در آکسفورد در 1778 منتشر شد و براي قرنها به عنوان راهنماي جراحي در تمامي دانشگاههاي پزشکي اوليه مانند سالرنو و مونت پليه باقي ماند. تصاوير ابزارهاي او بنياني براي جراحي در اروپا فراهم آورد. چنان که اسميت مي گويد جراحان مسلمان احساساتي عاطفي و انساني براي اعمال جراحي پرخطر و دردناک نشان داده و از ناراحتي که براي بيماران بوجود مي آمد اطلاع داشتند. اين موضوع را بابيستي تحولي مسلم در رابطه بين جراح و بيمار دانست.

تأثير مسلمانان بر داروسازي به طور مشابه قابل توجه است. لوي گزارش بسيار خوبي درباره اين تأثير پيش نهاده است. طبق نظر وي بسياري آثار تأثيرگذار لاتين دوران رنسانس و پس از آن تنها تأليفاتي با تغييرات اندک از رساله هاي پيشين مسلمانان بودند. در اين دسته، کتاب اکسپوزيتيو سوپرا نيکولاي آنتيدوتاريوم از يوهانس از سنت آواند قرار دارد که در 1250 نوشته شده و در ونيز در سالهاي 1495، 1599 و 1602 منتشر شده است. کونسيلياتور و دوننوروم رمديز از آلبانو (استاد پادوا در فاصله 1306 تا 1316) که گزيده هايي گسترده از ابن رشد و المراديني بود در طي سالها، مکرراً چاپ شد. لوي اشاره مي کند اثري مهم در داروسازي در مفهوم مدرن آن به نام کامپنديوم آروماتاريوروم، از سالادين از آسکولو که پزشکي مشهور در قرن پانزدهم بود، در شکل و محتوا تا حدود زيادي تحت تأثير آثار ابن سينا، ابن سرابيون (در لاتين با عنوان سراپيون شناخته مي شود)، الزهراوي و ابن مسويه (المراديني) بود. اين اثر که در هفت بخش تقسيم شده است دقيقاً دسته بندي مسلمانان را درباره موضوعات دنبال کرده است: مطالعه و بررسي داروساز، تواناييهاي مطلوب داروساز، داروهاي جايگزين، درباره داروهاي ساده و ترکيبي و از اين قبيل. اثري ديگر که بر تنوع دارويي اروپا تأثير فراوان نهاد و از مواد رساله هاي مسلمانان درباره جايگزينهاي دارويي ساده، نگهداري داروها، فهرستهايي از داروهاي کمتر شناخته شده و موارد ديگر سود جست کتابي از لودويکو دال پوزو توسکانلي پزشکي از فلورانس بود که با اعتبارنامه دانشکده طب فلورانس کار مي کرد. از فرهنگنامه دارويي وي ويرايشهاي گوناگون توليد شد. همچنين تنوع دارويي در آلمان، فرانسه، انگليس و اسپانيا تأثير مسلمانان را نشان مي دهد به شکلي که ويرايشي بعدي از داروسازي لندن در اواخر قرن هفدهم در فهرست خود براي گياهشناسي، مواد معدني، داروهاي ساده و ترکيبي براي استفاده خارجي و داخلي، روغنها، قرصها و ساير موارد انعکاس دهنده دامنه تأثير مسلمانان است. بسياري از مواد مسلمانان در واقع تا اواخر قرن نوزدهم استفاده مي شدند و لوي سخن خود را چنين پايان مي دهد که هنوز موارد زيادي است که بايد از رساله هاي دارويي اوليه آنان آموخت.

در شيمي آثار جابر و رازي پايه علم مدرن را ريخت. جابر آماده کردن بسياري از مواد شيميايي را شرح داده است: سولفيد جيوه، اکسيدها، آرسنيکها و ساير موارد. او کاربردهايي براي مواد شيميايي معرفي کرد که منجر به تحولات صنعتي بزرگي شد. اينها شامل خالص سازي فلزات، رنگ آميزي پارچه (که براي صنعت منسوجات طي چند قرن بعد اهميت حياتي داشت)، استفاده از منگنز در ساخت شيشه (تا به صنعت پايه اي ديگري در اروپا تبديل شود)، استفاده از پيريتها و ارائه توصيفي دقيق از روندهايي مانند آهکي شدن، بلوري شدن، حل شدن، تصعيد و احيا مي شد. اثر رازي متفاوت از استفاده از عناصر جادويي و رازآلودي بود که تا حدود زيادي آثار جابر و اسلاف او را تحت تأثير قرار داده بود. اثر او با عنوان راز رازها، در لاتين ليبر سکرتوروم بوباکاريس، روندهاي شيميايي و تجربياتي که خود انجام داد را شرح مي دهد. اين توصيفات را اصولاً مي توان قابل قياس با فرآيندهاي مدرن مانند تقطير، آهکي شدن، بلوري شدن و غيره دانست. رازي همچنين مواد را به انواع جانوري، گياهي و معدني تقسيم نمود. مواد معدني شامل جيوه، طلا، نقره، پيريتها، شيشه و غيره است. مواد گياهي به طور عمده بوسيله پزشکان مورد استفاده قرار مي گيرند. مواد جانوري به مو، خون، شير، تخمها، صفرا و غيره تقسيم مي شود. رازي همچنين يک شيميدان عملگرا بود و در وراي مشاهدات نظري، فعاليتهاي آزمايشگاهي برجسته اي ارائه داد. هيل اشاره مي کند کتاب رازهاي رازي همچون يک راهنماي آزمايشگاه عمل کرده و به مواد گوناگون، ابزارها و فرآيندها مي پردازد. در آزمايشگاه رازي ابزارهاي متعددي وجود داشت که هنوز امروز هم مورد استفاده هستند از جمله قعر و انبيق، انواع کوره و اجاق. برخي از تجربيات انقلابي رازي براساس راز رازهاي او شامل روشهاي ذوب فلزات، تصعيد جيوه، تهيه سود سوزآور، استفاده از محلول کلريد آمونيوم جيوه به عنوان عامل حلال و تهيه گليسرين از روغن زيتون است. چنان که هولميارد مي گويد پيشتازي رازي در انجام تجربيات و مشاهدات دقيق نشان مي دهد يک محصول جانبي از کيمياگري افزايش پيوسته دانش قابل اعتماد شيمي بوده است چنان که اين گرايش با فعاليتهاي رازي تا حدود زيادي استقرار يافت و او از اين جهت شايسته تحسين نسلهاي بعدي بوده است.

هيل باز هم درباره شيمي ذکر مي کند آثار بسياري شيميدانان مسلمان شامل دستور تهيه محصولاتي براي استفاده صنعتي و تسليحاتي است. او اشاره مي کند کشف اسيدهاي غيرآلي اهميتي حياتي در تاريخ شيمي داشته است. اين اسيدها طي تجربيات شيميايي توليد شدند اما تبديل به عوامل ارزشمندي براي کاربردهاي صنعتي شدند.

در نورشناسي فعاليتهاي مسلمانان پايه اي براي تمام آنچه پس از آن پيش آمد بوجود آورد. گزيده هايي عالي در اين باره مي توان در مطالعه ليندبرگ درباره تأثير اسلامي بر نورشناسي لاتين در فرهنگ راشد يافت. نقش برجسته اسلامي در ويران کردن باور اشتباه يونانيان در نظريه نورشناسي بود. ابتدا حنين ابن اسحاق و سپس الکندي نظريه يوناني را نقد کردند. اين انتقاد بوسيله ليندبرگ تشريح شده است. با اين حال اين ابن الهيثم بود که اين علم را به طور کلي دچار انقلابي ساخت که با تجربه بسياري پديده هاي نوري بوجود آمد. دستاوردهاي ابن الهيثم چنانکه بوسيله ليندبرگ خلاصه شده است نشان مي دهد او تنها واقعيات اساسي درباره درک نور را توضيح نداده بلکه توانسته است نظريه همپوشاني بينايي را فراتر از هر شک و بحثي به خوبي اثبات نمايد. او به طور اساسي اهداف و ديدگاه نظريه نورشناسي را تغيير داد و همچنين توانست در نظريه خود ادعاهاي آناتوميک و فيزيولوژيک نظريه پزشکي را وارد نمايد. بنابراين چنانکه ليندبرگ نتيجه مي گيرد او قادر بود سنتهاي رياضياتي، فيزيکي و پزشکي را در قالب يک تئوري مفهومي واحد جمع کند... او سنت نورشناسي نويني پايه ريزي کرد و اهداف و معيارهاي نورشناسي که مطرح کرد تا زمان کپلر و پس از او بدون رقيب، به صورتي غالب باقي ماند. دستاوردهاي ديگر ابن الهيثم شامل توسعه اندازه گيري دقيق، مطرح کردن استفاده از اتاق تاريک براي اولين بار و نوشتن رسالاتي درباره رنگين کمان مي شود. هيل مي گويد بي هيچ پرسش مهمترين اثر درباره فيزيک که در قرون وسطي به غرب رسيد کتاب المناظر بود. اين کتاب با نظريه همپوشاني ديد و روش شناسي کاملاً نوين آن تأثيري عميق بر ديگران به خصوص راجر بيکن و ويتلو داشت.

آنچه در اينجا آمد مختصرترين طرح کلي از تأثيرات اسلامي بود که احياي علم و آموزش را در مسيحيت غربي پيش آورد و در نهايت تمدن مدرن ما مبتني بر چنين تعاليم غربي است.

نتيجه گيري

بسياري آثار عالي وجود دارند که آن دسته از پژوهشگران آينده که به اين موضوع علاقه مند هستند مي توانند از آن استفاده کنند. مقدمه سارتون براي تاريخ علم مي تواند براي هرکس آغازي براي تعمق در هزاران صفحه از اثر پرحجم او باشد. نه تنها مطالب تحت عنوان اسلامي بلکه همچنين مطالب تحت عنوان مسيحيت اروپايي/لاتين بايستي مرور شود تا اين موضوع درک شود که چگونه مسيحيان قرون وسطي علوم خود را از طريق منابع اسلامي به دست آوردند. دايرة المعارف راشد نيز يک جلد را به تأثير اسلامي بر علم و آموزش اروپايي اختصاص داده است که بسيار مفيد است. آثار ديگر شامل مواردي است که در بالا به آنها اشاره شد به خصوص آثار ريبرا، لکلرک، آماري و پروتز نقش تأثير اسلامي بر حوزه آموزش دانشگاهي، طب، تأثير سيسيلي و تأثير صليبي را بيان مي کنند. براي درک اين که چگونه مسلمانان بر تجارت غربي تأثير نهادند و چگونه قدرت اقتصادي اسلامي بوسيله دزدان دريايي اروپايي و سياستهاي پاپ در هم شکست هيچ اثري بهتر از تجارت لوانت از هيد نيست. براي درک نقش اسلامي در مکانيک و فيزيک بهترين منابع آلماني هستند به خصوص از ويدرمان. هرچند هيل تا زمان وفات خود در 1994 تا حدودي اين موضوع را در انگليسي قوت بخشيد. سوتر اشاراتي عالي درباره نقش اسلامي در نجوم و رياضيات داشته است. سزگين تاکنون يکي از کساني بوده است که امروزه فعاليت فراواني براي احياي علاقه مندي به علوم اسلامي و تأثيرات آن انجام داده است. و مجدداً تأسف آورترين واقيعت اين است که همچون همه آثار عالي در اين حوزه، آثار وي تنها به زبان آلماني در دسترس است. در ميان نويسندگاني که به انگليسي مي نويسند کساني که مي توانند خواننده را درباره تأثيرات اسلامي روشنتر نمايند يوجين ميرز، دي متلتزکي، ترنر و منوکال هستند. در فرانسوي مطالعه اثر آلدو ميلز درباره نقش علم اسلامي در بيداري علم مدرن چنان که از عنوان آن قابل درک است اجتناب ناپذير است. در اسپانيايي آثاري عالي از ورنت، ميلاس واليکروزا و البته کاسترو وجود دارد. و البته بسياري آثار و مقالات که اين نويسنده به آنها اشاره نکرده است يا با آن برخورد نکرده يا حتي دسترسي به هزاران مورد از آنها مشکل بوده است، بسياري آثار که در اعماق کتابخانه ها براي دهه ها يا بيش از يک قرن خاک مي خورند و محتوي بهترين اطلاعات ممکن درباره اين موضوع هستند. تا زماني که تاريخ علم و تمدن براساس دوره کلاسيک و انديشه هاي اروپامحور پيش برود آثار مدرني که قفسه هاي کتابخانه ها را پر کرده و جلدهاي در دسترس آنها درباره تاريخ علم وجود دارند در اکثريتي فراگير مطالب بسيار اندکي براي ارائه کردن درباره اين موضوع دارند.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن پي دي اف است.

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

در حاشیه تاریخ تمدن اسلامی 3

رويکرد ما به تاريخ تمدن اسلامي در ايران چه در جنبه دولتي و رسمي و چه در جنبه دانشگاهي و غيررسمي به نظر وضعيت مناسبي نداره. نگاه ايدئولوژيک و فرمايشي به تاريخ تمدن اسلامي به عنوان مثال در رسانه دولتي در جهت توجيه و مثبت جلوه دادن تمدن اسلامي از جايي که نابالغ و عجولانه است اذهان پرسشگر و دقيق رو جذب نمي کنه بلکه اگر به حد تکرار و اصرار برسه مي تونه مخاطب رو نسبت به اين موضوع دلزده و گريزان کنه. در اين باره مي شه به اشارات تاريخي دکتر پورازغدي هم اشاره کرد. دو نکته مثبت در صحبتهاي ايشون وجود داره؛ يکي سخنرانيهاي پرحرارت و شورمندانه در حوزه تاريخ تمدن اسلامي که به درستي منعکس کننده اهميت و فوريت طرح چنين مباحثي در فضاي فکري کشور هست و دوم نگاه جامع به تاريخ تمدن اسلامي و مقايسه اون با شرايط اروپاي مسيحي قرون وسطي و اوائل دوران مدرن که نزديکي زيادي با حوزه مورد علاقه و کار من در بازگشت به آينده داشته. اما اشکال مهم ايشون نگاه شديد ايدئولوژيک و يکطرفه و محروم کردن تمدن غرب از بيشتر دستاوردهاي مثبتي است که داشته. اشکال دوم تريبونهاي رسمي که به نوعي در دل اشکال اول قرار مي گيره نوعي نگاه ملي به تاريخ تمدن اسلامي است. البته طرح چنين ديدگاهي در تريبونهاي رسمي قبل از اين که واقعاً جنبه اي ناسيوناليستي داشته باشه احتمالاً قصد برتر نشان دادن مذهب شيعه داشته يا در جهت جذب و حساس کردن مخاطب ايراني انجام مي شه. نمونه روشن چنين رويکردي در مورد دکتر ولايتي صدق مي کنه که در برنامه هاي مختلف شبکه چهار حضور پررنگي داره. درباره لوازم و پيامدهاي چنين رويکردي که نقش ايران رو از کليت نقش آفريني تمدن اسلامي پاره کرده و جدا مي کنه قبلاً نوشته ام و اينجا بيشتر بهش نمي پردازم. رويکرد دانشگاهي و غيررسمي به تاريخ تمدن اسلامي تا جايي که طي دو ماه اخير تونسته ام به برخي وبلاگهاي مرتبط در اين باره سر بزنم يا کمتر از اون، عناوين مقالات مجلات مرتبط رو ببينم هم نشان چنداني از اميد و حيات و نشاط نشون نمي ده. اغلب به نقش فلان خاندان در فلان حکومت محلي پرداخته اند يا به بررسي اهميت و تاريخچه يک بناي تاريخي ايراني يا بررسي و تصحيح يک کتاب از يک نويسنده قرون ميانه اسلامي پرداخته شده. البته چنين پژوهشهايي همت و پيگيري و دقت فراواني لازم داره اما منطقه اي و جزئي است. نگاه کلان و پرسشهاي اساسي مطرح نمي شوند. آيا لازم نيست در چنين سبک و سياقي هم نوشته هايي داشته باشيم؟ گويي نويسندگان و دست اندرکاران اين حوزه يا نگاه غالب تاريخي غربي درباره نقش تمدن اسلامي در زندگي امروز رو پذيرفته اند يا نياز چنداني براي نوشتن در اين مورد و به چالش کشيدن اين نگاه در جامعه امروز ايران احساس نمي کنند.

چند روز قبل به مناسبت مراسم روز جهاني فلسفه سخنراني دکتر ديناني رو از تلويزيون مي ديدم. سخن وقتي به اينجا رسيد که مهد فلسفه کجاست اول اشاره کردند شواهد متقني درباره اين وجود داره که سقراط يوناني تحت تأثير ايران بوده و تعاملات فکري فراواني بين يونان و ايران در آن دوران وجود داشته. و در جايي ديگر اشاره کردند اگر غربيها دنياي خارج از اروپا رو وحشي و بربر مي دونند کوروش هخامنشي بيانيه حقوق بشر داشته. اين سخن با تشويق حاضران (ايراني) همراه مي شه. سخن اينجاست که چنين حرکتي نشان دهنده احساس نياز نخبه هاي دانشگاهي و مخاطبان نيمه متخصص اونها به ارجاعات و اطلاعات تاريخي است. اگر استوانه گلي کوروش اين طور در دهانها افتاده به همت پهلوي دوم در زنده کردن ايران باستان بوده اما ايران انقلاب اسلامي با اين همه توجهي که ظاهراً به دوران تمدن اسلامي کرده چه نتيجه اي در اذهان عمومي و رويکرد اونها به اين دوره از تاريخ ايران به دست آورده؟ اگر چند سنگ نوشته اين طور علاقه و هيجاني برمي انگيزند چرا ميليونها دست نوشته دوران تمدن اسلامي و هزاران کتابي که بعداً غالباً از سوي غربيها درباره تأثير و اهميت اين منابع علمي و فکري نگاشته شده اند توجهي برنينگيخته اند؟ و حتي در چنين سطح بالاي دانشگاهي زماني که مي خواهيم از حيثيت و آبروي تاريخي خودمون دفاع کنيم هنوز فقط منشور کوروش به ذهن مياد؟ اين سؤاليه که به طور يکسان بايد از اهالي دانشگاهي تاريخ و اونها که در حوزه تاريخ اسلام کار کرده اند پرسيد. آيا واقعاً تمدن اسلامي چيز قابل ذکري نداشته؟ و وقتي در مجامع عمومي و بين المللي مي خواهيم خودمونو معرفي کنيم مستقيماً به دو هزار و پانصد سال قبل بايد برگرديم و اين وسط تاريخي تهي و خالي و بي ارزش داشته ايم؟ نيازي نيست اهل فن در تاريخ اسلام کمي سرشونو بالا بيارن و ببينن آيا لازم نيست در کنار کارهاي منطقه اي و جزئي، به چنين سؤالات اساسي تري هم جواب بدهند؟ آيا مسؤوليتي اخلاقي و حرفه اي ندارند که اذهان جامعه رو تا جايي که مي تونن در اين حوزه به درستي روشن کنند و به حرکت و تکاپو در آورند؟

گربه ها در فرهنگ اسلامی

در تمامي طول تاريخ بشر بي هيچ ميزاني از درک و آگاهي گربه ها يا به عنوان خدايان پرستش مي شدند يا به عنوان شياطين آزار مي ديدند. به خصوص در اروپاي قرون وسطي گربه ها و زنان هم رديف شيطان تلقي مي شدند. به اين ترتيب ايشان به بسياري روشهاي غيرقابل تصور سوزانده شده، شکنجه شده يا کشته مي شدند زيرا مردم بر اين باور بودند که با اين اعمال مي توانند از شر و بيماريها جلوگيري نمايند. به عنوان نمونه در طاعون مرگ سياه گربه هاي زيادي در مقادير انبوه کشته شدند اما در واقع اين تنها منجر به بدتر شدن شرايط شد.

از سوي ديگر تصويري ديگر از دوراني فراموش شده وجود دارد که در آن گربه ها مورد احترام و علاقه بوده و با درک و آگاهي با ايشان برخورد مي شد. از لقبي با عنوان ابوهريره (پدر گربه ها) تا نقش کوچکي از يک گربه بر جاي حلقه دوران عثماني اشارات فراواني به گربه ها در تمامي تمدن اسلامي وجود دارد اما اغلب اينها گمشده يا پنهان هستند. در اين نوشته ما برخي نمونه ها درباره چگونگي رفتار با گربه ها يا ديدگاه اسلام نسبت به آنها را بيان کرده و منبع چنين برخوردي را آشکار مي سازيم.

آنماري شيمل در ابتداي مقدمه خود براي کتاب گربه هاي قاهره از لوران چيتوک مي نويسد: زماني که شرقشناس بريتانيايي اي دبليو لين در دهه 1830 در قاهره مي زيست برايش جالب بود هر بعد از ظهر صحنه جمع شدن تعداد زيادي گربه در باغ دربار عالي را ببيند. مردم سبدهايي پر از غذا براي آنان مي آوردند. به او گفته شد قاضي به اين روش وظيفه اي را که از قرن سيزدهم و زمان حکومت سلطان مملوک، الظاهر بيبرس مقرر شده است به انجام مي رساند. شاه گربه دوست يک باغ گربه وقف مي کند تا گربه هاي قاهره هر چيزي که به آن نياز دارند يا دوست دارند در آنجا بيابند. با گذشت زمان اين مکان فروخته و بازفروخته شد، تغيير کرد و بازسازي شد، اما قانون الزام کرده بود وقف سلطان بايستي محترم داشته شود و چه کسي بهتر از قاضي بود که خواسته شاه را اجرا کند و از گربه ها مراقبت نمايد؟

اين سنت ادامه مي يابد. تا همين امروز هر بازديدکننده اي از جهان اسلام از تعداد غيرقابل شمارشي از گربه ها در خيابانهاي قاهره و استانبول، قيروان، دمشق و بسياري شهرهاي ديگر مطلع است. ما اغلب گربه ها را در مساجد مي يابيم و اين تنها به دليل آن که موشها را دور نگه مي دارند نيست.

گربه ها در ميان مسلمانان بسيار معمول بودند: به نظر مي رسد از روزهاي اوليه اعراب گربه ها را به عنوان حيوان خانگي نگهداري مي کردند. در غير اين صورت نمي توانيم بفهميم چرا (طبق يک تاريخ نگار اوليه) بيوه جوان پيامبر، عايشه زماني که شکايت مي کند همه او را ترک کرده اند اين طور اضافه مي کند که حتي گربه هم او را تنها گذاشته است. برخلاف تمدنهاي ديگر آنها همراهيان بيشتر مسلمانان بودند. از يک زن خانه دار تا يک دانشمند بزرگ ايشان را نه تنها به خاطر زيبايي و ظرافت آنها بلکه براي بعضي اهداف عملي دوست مي داشت. به عنوان نمونه دانشمندان مسلمان چکامه هايي براي گربه هاي خود مي نوشتند زيرا آنها کتابهاي ارزشمندشان را از حمله جانوراني چون موشها محافظت مي کردند.

آنها به عنوان اعضاي خانواده و محافظان خانه در برابر حشرات مرگبار و جانواران خطرناک مانند عقربها مورد احترام بودند. مهمتر از اين آنها تنها همراهان يا جانوراني اهلي نبودند بلکه همچنين براي مسلمانان نمونه اي از مخلوقاتي بودند که مطيع خداوند يگانه هستند چنان که در داستان ابن بابشاد آمده است. ابن بابشاد که يک نحوي بود با دوستان خود بر بام يک مسجد در قاهره نشسته و غذا مي خورد. زماني که گربه اي مي گذشت آنها به او چند لقمه دادند. او آنها را گرفت و فرار کرد ولي پس از آن چندين بار بازگشت. افراد او را دنبال کردند و ديدند که به خانه مجاور مي رود، جايي که گربه اي نابينا بر بام آن نشسته است. گربه با دقت لقمه ها را در برابر آن گربه قرار مي داد. بابشاد چنان تحت تأثير مراقبت خداوند از يک مخلوق نابينا قرار مي گيرد که تمامي متعلقات خود را انفاق کرده و با اعتماد کامل به خداوند تا زمان مرگ خود در 1067 در فقر زندگي مي کند. اين يک روايت شفاهي در اواخر قرن چهاردهم است که از سوي الهيدان و جانورشناس مصري ضميري (وفات 1405) ثبت شده است.

در هزاران داستان صوفيان گربه ها حضور دارند. داستانهاي زيبا همچون گربه مدرسه شيخ اشرف که براي بوجود آمدن نظم در مدرسه به مدرسان کمک مي کرد و حتي خود را براي درويشان قرباني کرد. يا داستان صوفي عراقي، شبلي از قرن دهم درباره رؤيايي که در آن مي بيند گناهانش به خاطر نجات دادن جان يک گربه بخشيده مي شوند.

اين داستانها محتوي درسها و پيامهاي مهمي هستند. صوفيها تنها افرادي روحاني نبودند؛ آنها همچنين مدرس، رياضيدان، پزشک، مشاور، دانشمند و بيش از اين بودند که بسياري از علوم در دسترس زمانه خود را مطالعه مي کردند. آنان درباره نجوم و ماده در داستانهاي خود صحبت مي کردند در حدي که به عنوان نمونه خرخر گربه اغلب با ذکر مقايسه مي شد و از اين در بسياري بيمارستانهاي اسلامي اوليه به عنوان فرآيندي درمانگر استفاده مي شد. علم جديد اخيراً قدرت درماني خرخر گربه را کشف کرده است: ... بسامد مطلوب براي تحريک استخوان پنجاه هرتز است. بسامد غالب و اصلي خرخر سه گونه از گربه ها دقيقاً بيست و پنج تا پنجاه هرتز است و اين بهترين بسامدها براي رشد استخواني و ترميم شکستگي است. خرخر گربه به خوبي در محدود آنابوليک 20 تا 50 هرتز قرار گرفته و تا 140 هرتز ادامه مي يابد.

گربه ها در هنر اسلامي مشهور بودند. نقاشان مسلمان و به خصوص خطاطان از قلم موهايي استفاده مي کردند که ترجيحاً از موي گربه هاي بلندمويي ساخته مي شد که براي اين هدف پرورش داده مي شدند. اينها در رنگهايي کدر و جواهرگونه در آرايه قابل توجهي از رنگها به کار مي رفتند.

علاقه و احترام براي گربه ها تنها در هنر انعکاس نيافته بود بلکه در افسانه ها نيز آمده بود. برخي اين افسانه ها را خرافات مي نامند اما اسطوره ها از نظر علمي نظرگاهي به زندگي روزانه مردم کهن ارائه مي دهند. برخي نمونه ها از اين قرار هستند:

باور بر اين بود قرينه (به معني روح خوبي) به شکل گربه يا سگ يا جانوران خانگي در مي آيد. اين باور شايع بود که قرينه شب هنگام در جسم يک گربه جا مي گيرد به طوري که هيچ قبطي يا مسلماني جرأت نداشت گربه اي را در تاريکي شب بزند يا آسيب وارد کند. (داستانهاي فراواني پيامدهاي ناگواري را که پس از زدن گربه اتفاق مي افتد روايت کرده اند. اين داستانها حتي از سوي افراد تحصيل کرده معتبر دانسته مي شد.)

احتياطات فراواني براي دفاع از بچه اي که در آينده متولد خواهد شد در برابر جفتش و شايد در برابر جفت مادرش که به خاطر فرزند آينده حسودي مي کند صورت مي گرفت (تأثير جانگرايي در اسلام: گزارشي از خرافات شايع).

در اسطوره شاه اسماعيل صفوي، مرکب وحي اسماعيل يک گربه معجزه آسا بود: او با خود هميشه يک گربه داشت که هرکس او را آزار مي داد با آن درددل مي کرد. اسماهيل خيمه اي داشت که همچون جهان در گرداگرد خود 365 يا 366 ورودي داشت. بامدادان هيچ ورودي باز نبود و آن محل هر روز محل عبور گربه بود... گفته مي شد اسماعيل به عنوان راهنماي خود روحي در درون گربه داشت که به او مشورت مي داد و بسياري معجزات انجام مي داد...(ادراک مسيحيان از اسلام؛ مجموعه متون)

بله، اشکال گربه به روشهاي گوناگون در تاريخ اسلامي از هنر و ادبيات، لباس و سکه، لوازم و فرشها و زندگي روزانه متصوفه حضور داشت. همچنين نمونه هايي از تاريخ فراموش شده علم مسلمانان وجود دارد. براي نمونه مشارکت پزشک قرن دهم الزهراوي با ابداع کت گات (نوعي نخ بخيه) در دانش پزشکي قابل چشم پوشي نيست.

نمونه اي ديگر مربوط به قرن نهم است. گربه ها در کتابهاي علمي اسلامي قرون ميانه با نام کتاب الحيوان حضور داشتند. محمد بيرقدار در اين باره مي گويد: کتاب الحيوان موضوع مطالعات فراواني بوده است و تأثير قابل توجهي بر دانشمندان مسلمان بعدي و از طريق ايشان بر متفکران اروپايي (به خصوص لامارک و داروين) برجاي نهاده است. اين کتاب منبعي براي کتابهاي بعدي درباره جانورشناسي شد. بسياري از عبارات الجاهز بوسيله اخوان الصفا و ابن مسکويه نقل شده است، بسياري از متون آن بوسيله زکريا القزويني (1203-1282) در عجائب المخلوقات، بوسيله مستوفي القزويني (1281-؟) در نزهة القلوب، و الضميري در حيات الحيوان خود آورده است. اين کتاب هنوز امروز الهام بخش دانشمندان است. به عنوان نمونه پرفسور دکتر ار کروک که سخنراني افتتاحي او با عنوان نقشه اي از يک گربه تحت تأثير دست نوشته هاي اسلامي و ارجاعات علمي شامل کتاب الحيوان بود. اين کتابها همچنين نقشي نيروبخش در فرهنگ توسعه تحقيق در علوم مدرن جانورشناسي، زيست شناسي، نظريات تکاملي، پزشکي، دامپزشکي، آناتومي و غيره داشته اند.

اين کتابها تنها به موضوعات خاص به عنوان متوني علمي نمي پرداختند بلکه همچون اغلب ديگر کتابهاي علمي اوليه مسلمانان به عنوان راهنماهايي روشنگر نيز عمل مي کردند. به عنوان نمونه اين جمله اي از کتاب الحيوان الجاهز است: گربه به خاطر شباهتي که به شاه جانوران دارد سود فراواني مي تواند برساند به طوري که يک راه مقابله با فيلهاي جنگي مهاجم رها کردن تعداد زيادي گربه از داخل جعبه هاست.

همچنين گزارشهايي درباره مؤسسات، درمانگاهها و اتحاديه هايي وجود دارد که براي محافظت جانوران بنيان مي شدند که در اين ميان گربه خانه ها بودند. مي توان گفت غرب نه تنها علم، هنر و کالاهايي از شرق مي آورد بلکه حتي گربه ها از تمامي سرزمينهاي اسلامي اوليه که در آنجا رو به فزوني بودند آورده مي شدند. به عنوان نمونه در انگليس گونه هاي وحشي واقعي گربه تنها در اسکاتلند و ايرلند وجود داشتند اما در حال حاظر ميليونها گربه در انگليس زندگي مي کنند.

به نظر ناممکن مي رسد اين موضوع را در متني کوتاه فشرده ساخت. بنابراين بهتر است به منبع مطلب توجه کنيم: اين علاقه و درک درباره گربه ها از کجا مي آمد؟

در جهان اسلام گربه مورد احترام و حمايت بود زيرا گربه ها مورد علاقه پيامبر بودند. از توصيه اي بسيار ساده تا رفتارهاي وي گزارشهاي متعدد درباره پيامبر و گربه ها وجود دارد و اين منجر به پذيرش بعدي در ميان مسلمانان شد.

پيامبر مردم را توصيه مي کرد با گربه هاي خود (جانوران اهلي) مانند عضوي از خانواده خود رفتار کنند و در اين باره منظور وي نگهداري و توجه مناسب نسبت به آنها بود. نه تنها به خاطر گفته هايش بلکه وي با رفتارهايش نيز يک الگوي بسيار خوب بود. اين رفتارهاي مثالي چنان در ميان مردم آشنا بودند که در زمان خود تبديل به داستانهايي شدند. يکي از مشهورترين داستانها درباره آنها درباره معزه گربه مورد علاقه پيامبر است که در هنگام اذان، وقتي پيامبر رفت تا يکي از جامه هاي خود را بپوشد ديد که گربه اش بر روي يکي از آستينهاي آن خوابيده است. او به جاي اين که مزاحم گربه شود آستين جامه را بريد و اجازه داد گربه بخوابد. هنگام بازگشت معزه بيدار شد و براي پيامبر تعظيم کرد. پيامبر هم سه بار بر پشت او دست کشيد. همچنين باور بر اين است که زماني که پيامبر در خانه اش وعظ مي کرد اغلب معزه را بر پاي خود مي نشاند.

پيامبر و پيروانش از حضور گربه ها لذت مي بردند. به عنوان نمونه ابوهريره است که به عنوان صحابه و راوي بزرگ فرموده هاي پيامبر مشهور بود و در اوائل قرن هفتم مي زيست. لقب وي ابوهريره (به معناي تحت اللفظي پدر گربه ها) از سوي پيامبر داده شد زيرا او عادت به نگهداري از يک گربه کوچک نر داشت. واژه گربه در انگليسي از لغت عربي قط اخذ شده اما گربه نر کوچک هريره خوانده مي شود. همچنين افسانه اي درباره اين وجود دارد که يک گربه جان پيامبر را در برابر يک مار زهرآلود نجات مي دهد. اين داستان از سوي آنماري شيمل اينطور نقل مي شود: گونه هاي مختلفي درباره داستان چگونگي نجات پيامبر از يک مار خطرناک بوسيله گربه ابوهريره که او هميشه با خود در داخل يک کيسه آن را حمل مي کرد وجود دارد. آنگاه پيامبر گربه را چنان نوازش کرد که هنوز امروز هم جاي انگشتان وي به صورت چهار خط تيره بر پيشاني بيشتر گربه ها قابل مشاهده است و چون دست پيامبر بر پشت گربه نوازش کرد گربه ها هيچ گاه بر روي پشت خود بر زمين نمي افتند (رمزگشايي از نشانه هاي خداوند).

گربه ها چنان جانوران پاکيزه اي هستند که طبق روايات اصيل مي توان از آبي که گربه از آن نوشيده وضو ساخت. دانسته است امروزه برخي مردم با ارتکاب رفتارهاي شيطاني در آزار رساندن و مسموم کردن گربه ها با سنتهاي پيامبر مخالفت مي کنند. در اسلام مجازات چنين رفتارهايي شديد است. اسلام موقعيتي ويژه براي گربه ها به عنوان مخلوقاتي دوست داشتني و گرامي قائل است و بدرفتاري با يک گربه به عنوان گناهي جدي تلقي مي شود. البخاري در حديثي روايت مي کند که زني گربه اي را زنداني کرده و به آن غذا نداده يا آزادش نمي کند تا بتواند خود غذايي بيابد. پيامبر درباره او گفت جزاي او در روز قيامت کيفر و جهنم است.

گزارشات فراواني درباره علاقه و رابطه پيامبر با گربه ها وجود دارد. اين حديث که علاقه به گربه ها بخشي از ايمان است درست باشد يا نباشد منعکس کننده احساس عمومي پيامبر نسبت به اين گربه سانان ريزجثه است. بسياري تأييدات ديگر درباره بسياري جانوران ديگر همچون اسبها، شترها، زنبورها، مورچه ها و حتي مگسها در اسلام وجود دارد.

اساساً زندگي پيامبر ادراکي از خود قرآن است. برخي آيات مرتبط با جانوران وجود دارد که به مسؤوليت انسان در جهان اشاره کرده و به وظيفه تعادل، عدالت و رحمت و بسياري خصائص اخلاقي ديگر انسان در برابر مخلوقات مي پردازد. برخورد مهربانانه با جانوران بخشي از دين اسلام است. پيامبر مهرباني با تمامي خلقت خداوند را آموزش مي داد. قرآن راه زندگي او بود. ما پيام و روح قرآن را انعکاس يافته در تمامي پيامبران خدا براي بشريت مي يابيم. رحمت و ترس از خدا در شخصيت آنان انعکاس يافته بنابراين بيش از هر چيزي خواننده بايستي آنچه در قرآن به آن اشاره شده است به طور کامل دريابد زيرا اسلام چنان که در دايرة المعارف آمده تنها به معناي ديني نيست که مبتني بر گفته ها و نظام ديني بنيان شده از سوي محمد و آموزش شده بوسيله قرآن که اصل اساسي آن تبعيت مطلق در برابر خداي يگانه و شخصي باشد. اسلام همچنين به معناي راه مستقيم، درست و صحيح است که تاريخ جهان و ماوراي ان را در بر مي گيرد.

به اين ترتيب اين نوشته تنها ارجاعاتي درباره گربه ها مي دهد که مربوط به دوره زماني خاص در تاريخ زندگي اسلامي است. اين دوره با زندگي پيامبر خدا آغاز شده و تا مردمي که پس از آن از او پيروي مي کنند ادامه مي يابد.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است.

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

سنتهای سرمایه داری در تمدن اولیه عربی اسلامی

يک: مقدمه

نويسنده معاصر کارل پريبرام (1877-1973) در اثر کلاسيک خود با عنوان تاريخچه اي از منطق اقتصادي (1983) که پس از مرگ نويسنده منتشر شده است در ردگيري ريشه هاي رنسانس اروپا به دو جريان مهم اشاره مي کند که از منابع عربي اسلامي تأثير خود را بر جاي نهاده اند. يک جريان بدنبال جنگهاي صليبي از شهرهاي ايتاليا آغاز شده و طي آن پيوندهايي با تجار خاورميانه برقرار مي شود و تشکيلات و ابزارهاي گوناگوني اخذ مي شود که با الگوي صلب سازمان اجتماعي و اقتصادي قرون وسطي همخواني نداشت. جريان ديگر و بسيار مهمتر جرياني است که با گروه الهيون اسکولاستيک که زرادخانه فکري خود را از آثار فلاسفه عرب اخذ کرده اند آغاز مي شود.

چنين مشاهداتي اين حقيقت اثبات شده را تأييد مي کنند که طي قرنهاي متمادي در قرون وسطي، انتقال قابل توجهي از دانشهاي گوناگون از تمدن اسلامي به اروپاي لاتين رخ داده است. عبارت زرادخانه فکري بوسيله دانشمندان به نحو متفاوتي درک شده است چنان که چارلز هومر هاسکينز از هاروارد و ديگران رنسانس علمي و فلسفي قرن دوازدهم را نقطه عطف دانسته اند. به اين ترتيب در نتيجه شکل گيري رويکردها، احساسات و ارزشهاي اروپاييان در نتيجه تماسهاي طولاني با جهان اسلام به خصوص طي قرون صليبي دو پيشرفت فرهنگي عبارت بودند از: يک؛ ظهور اومانيزم (به معناي شرافت انساني، استدلال و منطق، قابل درک بودن هستي) و دو؛ اکتشاف شخص (کشف خود، ابراز خود، اراده دروني آزاد از اقتدار بيروني)

به روشني دو جريان پريبرام به طور غيرقابل تفکيکي وابسته به يکديگر بوده و به طور متقابل تغذيه کننده و تقويت کننده همديگر هستند. با اين حال برخي بررسيهاي اخير مستند ساخته اند که زرادخانه فکري در حوزه انديشه اقتصادي ريشه در ميان تعدادي اهل مدرسه عربي اسلامي قرون ميانه داشته است. اين بررسيها همچنين شواهدي درباره جهان اسلامي اوليه به عنوان يک محيط اقتصادي سرمايه داري و تحت تسلط بازار فراهم آورده اند. اين نوشته در صدد است اين محيط را بيشتر بررسي کند.

به خصوص مي خواهيم برخي شواهد مربوط به تشکيلات و ابزارهاي گوناگون را بررسي کنيم که تنها به صورت حاشيه اي از سوي پريبرام مورد اشاره قرار گرفته است و در طي قرنها در تمدن اسلامي تکامل يافته و شکوفا شده است اما در آن زمان با الگوي صلب سازمان اجتماعي و اقتصادي قرون وسطاي اروپايي ناهمخوان بوده است. علاوه بر اين، باز هم چنان که پريبرام مطرح کرده است، اين تشکيلات و ابزارها در دوره اي از چند قرن به ايتاليا و ديگر بخشهاي در حال تحول اروپا رفته است و در اين راستا رفت و آمدهاي صليبي در بين برجسته ترين منابع بوده است. از طريق اين ارتباطات صليبيون قويترين تأثير را در توسعه تجارت و صنعت قرون وسطي داشتند و در نتيجه آن چرخه سرمايه، سرمايه گذاري، سود و سرمايه گذاري مجدد سود براي سود بيشتر را به حرکت در آوردند و اقتصادي پولي آغاز شد که اقتصاد کهنه مبتني بر زمين را در اروپاي غربي مورد تهديد قرار داده و در نهايت تغيير داد.

در اينجا قابل ذکر است که هدف اين نوشته ردگيري ريشه هاي جامعه شناسانه و عقيدتي سرمايه داري که در اصل موضوع کتاب مورد بحث ماکس وبر بود نيست. به طور خلاصه وبر درباره سرمايه داري به عنوان بخشي از اصلاحات اروپايي که افراد را براي داشتن رفتار سرمايه دارانه منطقي متحول مي کند بحث مي کند. با اين حال برخي در اين باره بحث کرده اند که حالات و صفات مربوط به سرمايه داري و تشکيلات وابسته به آن نه به عنوان امري مذهبي بوجود آمد بلکه بيشتر روندي تاريخي بوده است که در بين بقيه امور قابل ردگيري در رنسانس قرن دوازدهم اروپاست. روبرستون مي گويد علت اصلي ظهور سرمايه داري منطق گرا اصلاً مسيحيت نبود بلکه يک دستاورد علمي سکولار بود که اروپاييان غربي آن را از اعراب و سوريهاي مسلمان کسب کردند. براي ديدگاههاي مشابه هاسکينز، سارتون، نبلسيک و ديگران را ببينيد. علاوه بر اين وبر (که هنوز پدرخوانده تاريخنگاري اروپا محور است؛ بلوت) همه فرهنگهاي غيراروپايي را از جمله جهان اسلام رد مي کند با اين عنوان که غيرمنطقي هستند. عليرغم شواهد تاريخي که برخلاف اين است وي مي گويد گونه آرماني شخصيت در دين اسلام يک کاتب دانشمند نبود بلکه يک جنگجو بود. در واقع متون مقدس اسلامي آن گونه از فعاليتها و تشکيلات اقتصادي را که در خصوصيات خود سرمايه دارانه تلقي مي شوند (يا به عبارت بهتر چنان که يک دانشمند اسلامي مي گويد اقتصاد بازار آزاد) تأييد و تشويق مي کند.

اما سرمايه داري بازار آزاد چيست؟ اساساً اين سازماني از مالکيت خصوصي است که در آن کالاها خريد و فروش مي شوند. توليد براي بازار است و کالاها و خدمات از بازار تأمين مي شوند. بر اين اساس توليد سرمايه دارانه يادآور اقتصاد تجاري است و اين در تضاد با توليد و مصرف در داخل يک خانواده يا خاندان يا تحت کنترل يک اقتدار مرکزي است. در متون مقدس اسلامي چيزي وجود ندارد که مالکيت خصوصي را رد کند و توسعه اقتصاد تبادل محور سرمايه دارانه و مؤسسات و رفتارهاي وابسته به آن را در اصول مردود شمارد و در عمل منع کند. در واقع فعاليتهاي توليد کننده سود در قوانين رفتار اخلاقي اسلامي تشويق شده و با بالاترين مطلوبيت به آن نگريسته شده است. محمد پيامبر اسلام يک بازرگان بود چنان که چندين نفر از اصحاب و جانشينان او چنين بودند. روايتي است که خليفه عمر گفته است جايي بهتر از وقتي که در بازار براي خانواده خود در امر تجارت خريد و فروش مي کنم براي رسيدن مرگ من وجود ندارد. به خاطر چنين تأکيدي بر پيگيري امور اقتصادي برخي تا آنجا رفته اند که قرآن را کتاب بازرگانان دانسته اند. و اين کتابي مقدس است که در آن استدلال نقش بزرگي بازي مي کند.

نوشته حاضر برخي شواهد درباره سرمايه داري تاريخي چنان که در دوران اوليه جهان اسلام تکامل يافت ارائه مي دهد. ابتدا در بخشهايي که پس از اين مي آيد برخي شواهد درباره وسعت جغرافيايي فعاليتهاي تجاري بازرگاني سرمايه دارانه در دوران اوليه جهان اسلام ارائه مي شود. سپس بحثهايي درباره مراکز بزرگ بازرگاني اسلامي که در آنجا سنتهاي سرمايه دارانه غلبه داشتند شامل بحثي درباره پيوندهاي تجاري اقتصادي انجام مي شود. پس از اين بحثي مي آيد درباره ماهيت و محتواي فعاليتهاي اقتصادي که بوسيله پيشگامان اقتصادي مسلمان انجام مي شد. پس از آن مباحثي درباره توسعه مؤسسات مالي ارائه مي شود. نوشته با بيان اين مطلب به پايان مي رسد که عليرغم ريشه هاي نسبتاً نوين گنجينه واژگان سرمايه داري، سازمان سرمايه داري در واقع گونه غالب فعاليتهاي اقتصادي در تمدن اسلامي اوليه بوده است.

دو: وسعت جغرافيايي بازرگاني اسلامي

چنان که اشاره شد متون اسلامي فعاليتهاي اقتصادي را به عنوان بخشي از حوزه هاي معنوي و دنيوي اسلامي در نظام اجتماعي اقتصادي تأييد و تشويق کرده اند. فعالان اقتصادي مسلمان در يک جامعه بازرگاني فعال متولد مي شدند. از دوران کهن راه کارواني بين اقيانوس هند و درياي مديترانه از شبه جزيره عربستان عبور مي کرده است. شهر مکه که اسلام از آنجا ريشه گرفت به عنوان سکونتگاهي در اطراف يک مکان مقدس در عربستان جنوبي ظهور کرد و به عنوان يک شهر تجاري و مرکز زيارتي مذهبي معنوي اهميت يافت. کاروانهاي اصلي فعاليتهايي اشتراکي بودند که تمامي قبايل در آنها مشارکت داشتند. اين شرايط در نهايت منجر به آشنايي با اقتصاد پولي شد و سکه هاي بيزانسي و ايراني در اين اقتصاد مبادله اي شروع به گردش نمود. شهرهاي مکه و مدينه تنها امکاني مقدس براي اسلام نبودند بلکه گهواره فرهنگ، بازرگاني و دولت آن بودند.

سپاهيان عرب که با ايمان جديد متحد شده بودند و انحطاط قدرتهاي جهاني دوران برايشان مطلوب بود به سرزمينهاي مجاور توسعه يافتند و امپراطوري بنيان نهادند که از ترکستان غربي تا اقيانوس اطلس گسترش داشت. سه چهارم سواحل درياي مديترانه شامل که شامل الاندلس اسلامي مي شد اکنون متعلق به اسلام بود. علاوه بر اين توسعه اعراب چالش طولاني رومي ايراني در خاورميانه را پايان داد و اکنون امپراطوري اسلامي پيوندهاي اقتصادي و سياسي بين مديترانه و اقيانوس هند را پيش مي برد.

بازرگانان عرب و ايراني پيوندهاي تجاري خود را با هند، مالايا و اندونزي توسعه دادند. بازرگانان دنياي اسلام به طور گريزناپذير به مردان واسطه اي تبديل شدند که هم با غرب از طريق درياي مديترانه يا بالتيک، و هم با شرق دور تماس داشتند. در نتيجه روابط تجاري جهاني اعراب نيشکر را از هند آورده، پنبه را به سيسيلي و آفريقا برده و برنج را براي سيسيلي و اسپانيا مي بردند. ايشان از چينيها آموختند چگونه ابريشم و کاغذ بسازند و اين دانش (شامل استفاده از قطب نما و اعداد از هند) را با خود به تمامي بخشهاي امپراطوري بردند. آنها به هرجا سفر مي کردند زندگي تجاري را فعال کرده، تبادل فزاينده کالا را بر انگيخته و نقش مهمي در توسعه اعتبار بازي مي کردند. سود ناشي از فعاليتهاي بازرگاني منبع مهمي از درآمد براي دولتها و اشخاص شکل مي داد.

در اوائل قرون وسطي نوعي صلح اسلامي زمينه ساز دوران طلايي اقتصادي بود که در آن قهرمانان فعاليتهاي بازرگاني اعراب، ايرانيان، بربرها، يهوديان و ارمنيان بودند. بازرگانان از جبل الطارق تا درياي چين را در دسترس داشتند. برعکس مسافرتهاي دريايي اروپائيان محدود به سفرهاي کوتاه ساحلي در امتداد سواحل آدرياتيک، جنوب ايتاليا و بين مجمع الجزاير يونان بود. قرنها بعد بود که شهروندان جمهوريهاي ايتاليا قادر به نفوذ در تسلط اسلامي بيزانسي در مديترانه شدند. فعالان بازرگاني مسلمان دوره اي از فعاليت را پيش بردند که مي توان آن را سرمايه داري تجاري ناميد. همچنين فعاليتهاي مشابهي تا درجات محدودي در اروپا انجام مي شد هرچند دو تمايز کليدي وجود داشت. اول اينکه سرمايه داري قادر بود بسيار پيشتر از اروپا در مناطق اسلامي توسعه يابد. در اروپا روند برگشتن به فعاليتهاي کشاورزي و از هم پاشيدن اقتصاد مبادله اي که در اواخر دوران باستان آغاز شد در دوران تهاجم بربرها تشديد شده و در دوره کارولنژيان تداوم يافت. علاوه بر اين در جامعه کشاورزي اروپا فعاليتهاي بازرگاني برجستگي نداشت. برعکس، جهان اسلام در اين زمان تحت تأثير تهاجمات مشابه قرار نگرفت و يک اقتصاد مبادله در سراسر آن رونق پيدا کرد.

تفاوت اساسي بين توسعه اقتصادي شرق و غرب طي اواخر قرون وسطي پيش آمد. تجارت در درون جهان اسلام نتوانست همراه با پيشرفتهاي بازرگاني بين المللي حرکت کند زيرا سرزمينهاي آسيايي اسلامي که تحت تأثير تهاجم مغول قرار گرفت بسياري از شادابي اقتصادي خود را از دست داد و بنابراين زمينه هاي بازرگاني از بين رفت. علاوه بر اين پس از دوره صليبي زندگي اقتصادي در محدوده مديترانه رو به وخامت نهاد.

سه: فعالان اقتصادي و مراکز فعاليتهاي اقتصادي

هرچند بازرگاني و تجارت به طور مشخصي ساختار اجتماعي جامعه اسلامي را متحول نکرد با اين حال تأثير قابل توجهي بر تجمع يافتن سرمايه و توسعه پيشرفت اقتصادي در مناطق مختلف داشت. مراکز سرمايه داري اسلامي در شهرهاي اصلي جهان اسلام بود. در قرون اوليه، بغداد ام القراي تجاري بوده و تأثير فراواني در توسعه فعاليتهاي بازرگاني در هر منطقه ديگري بر جاي مي گذاشت. با فرا رسيدن قرن دهم وزن تجارت اسلامي به تدريج از عراق و خليج فارس به مصر و درياي سياه و لنگرگاههاي شبه جزيره عربستان در اقيانوس هند منتقل شد. قاهره به عنوان مرکز تجارت جانشين بغداد شد و اکنون پيوندهاي بازرگاني مصر فاطمي در مديترانه به خصوص سيسيلي، تونس و سوريه استحکام يافته بود.

براي روابط مصر با اروپا، دسته منحصر به فردي از فعالان اقتصادي و بازرگاناني در مقياسهاي بزرگ از خانواده کريمي ظهور کردند که اولين بار در قرن يازدهم مطرح شدند. ايشان که با مهارتهاي بازرگاني خود متمايز بودند به زودي به ثروت و تأثيرگذاري در تمامي بازارهاي شرقي دست يافتند و در فعاليتهاي مالي و نيز سياسي برجستگي نسبي يافتند. از قرن دوازدهم خانواده کريمي و اروپائيان غربي بر فعاليتهاي اقتصادي بين شرق و غرب غلبه يافته و جايگزين تجار يهودي و مسيحي امپراطوريهاي بيزانسي، ايوبي و مملوک شدند. فوندوقهاي کريمي (که مرکز تجاري تخصص يافته معادل مراکز خريد بزرگ معاصر بودند) در مسيرهاي تجاري اصلي از اقيانوس هند تا مديترانه به خصوص قاهره، اسکندريه، قوص در مصر، در عدن، تائيض، زبيد، قلافيقيه، بير الرباهيه در يمن و در مکه، مدينه و جده در حجاز (عربستان سعودي امروز) بوجود آمدند. سوق العطارين يا البوهر (يک بازار کالا) به عنوان مرکز شناخته شده همه فعاليتهاي بازرگاني خانواده کريمي در اسکندريه قرار داشت. راههاي بازرگاني خانواده کريمي در دريا که از درياي احمر و اقيانوس هند مي گذشت به چين مي رسيد و راههاي زميني در دوران صلح از مصر به سوريه، عراق و ايران مي رفت. با تصرف بخشهاي مهمي از آسياي صغير بوسيله عثمانيان، طرحهاي تجاري کريمي براي فعاليتهاي اقتصادي به اين مناطق نيز توسعه يافت. ايشان در آفريقا نه تنها در ساحل غربي درياي احمر تجارت مي کردند بلکه در امتداد مسيرهاي کاروان در نوبيا و اتيوپي هم فعال بودند. فعاليتهاي بازرگاني آنان به سرزمينهاي دوردستي مانند غنا و مالي مي رسيد و معادن طلاي مالي يک منبع ثروت براي آنان بود.

اگر متوسط سرمايه يک بازرگان عمده فروش پيش از دوران کريمي در مصر سي هزار دينار تخمين زده شود ثروت فعالان اقتصادي خانواده کريمي حداقل به صدهزار يا حتي يک ميليون دينار يا بيشتر مي رسيد. براساس منابعي از شرح زندگي از قرن چهاردهم، در يک منبع يک کريمي متمول به نام نصيرالدين بن مسلم (وفات 1374) چنين توصيف مي شود که او به خاطر ثروت خود مايه شگفتي دوران بود. اجداد اين بازرگان کريمي نيز تاجر بودند. پدربزرگش ابن ياسر البليسي در ميان مشهورترين بازرگانان اگر نه در جهان لااقل در شرق بود. گفته شده است ثروت او به ده ميليون دينار مي رسيد و به عنوان متمولترين بازرگان کريمي دوران خود توصيف مي شد. شهرت مالي او فراتر از حلقه هاي تجاري مصر بود و جز يک شريک غيرمسلمان در هند هيچ کس در ثروت همتاي او نبود. ابن بطوطه جهانگرد مشهور (1304-1368) گفته است ثروت بازرگانان کريمي قابل مقايسه با بزرگترين تجار چين بود.

در بين خانواده هاي مهم تجاري ديگر خانواده هاي الخروبي، الکوبک، ياسر، المحلي و الدميني قرار داشتند که همگي سنتهاي تجاري گروه کريمي را به ارث بردند. هر نسل، تجارت خانواده به علاوه ثروت تجمع يافته و مشتريان پيشين خانواده را براي توسعه بيشتر به ارث مي برد. يک بازرگان کريمي فرزندان خود را براي حرفه خود آماده کرده و ايشان را براي کسب تجربه لازم و تثبيت بيشتر تجارت خانواده به کشورهاي گوناگون مي فرستاد. علاوه بر اين بازرگانان کريمي کارگزاران و نمايندگاني داشتند که کالا را براي ايشان وارد يا صادر کرده و دست به استخدام نيرو مي زدند. خانواده کريمي نقش مهم ديگري هم در تاريخ سرمايه داري اسلامي بازي کردند. کمک مالي براي طرحهاي ملي يکي از روشهاي آنان براي به دست آوردن سرمايه بود. ايشان همچنين نوعي مؤسسه بانکي براي اعطاي وام و سپرده گذاري اداره مي کردند. در بين بهترين مشتريان ايشان نه تنها بازرگانان فرنگ بلکه سلاطين و امرا قرار داشتند که براي اعتباران به آنان مدد مي رساندند و در صورت نياز سرباز يا اسلحه نيز برايشان مي فرستادند.

در يک زمينه مهم بازرگانان خانواده کريمي از ساير فعالان اقتصادي و تجار امپراطوري مصر تا قبل از عصر خود (پيش از قرن دوازدهم) متفاوت بودند. ايشان نه زميندار بودند و نه در جمع آوري ماليات فعاليت مي کردند. سرمايه داري ايشان به طور اوليه مبتني بر معاملات بازرگاني و مالي بود. از سوي ديگر مهمترين خانواده هاي بازرگان يهودي در مصر تا پايان دوران فاطمي و همچنين در خارج از مصر (به طور اوليه در عراق و ايران) عمده فروش، بانکدار، ملاکان بزرگ ايالت بودند. در واقع روابط مالي سرمايه داران برجسته يهودي با خلفا و وزراي عباسي در اوائل قرن دهم بخش مهمي در تاريخ سرمايه داري مالي جهان اسلام محسوب مي شود. ابن علان اليهودي (وفات 1079) يک سرمايه دار متمول و ملاک بصره که بيش از بيست سال در خدمت خليفه بود، زماني يک وام صدهزار ديناري به خليفه حاکم پرداخت نمود.

تجارت اسلامي از همان ابتدا علاوه بر بازرگان ساکن شامل بازرگان مسافر هم مي شد. بازرگان مسافر علاوه بر استعداد تجاري تحت تأثير روحيه ماجراجويي نيز بود. شواهدي درباره بازرگانان متعددي که بين چين و اندلس مسافرت مي کردند وجود دارد. ايشان علاوه بر سودي که از طريق اشتغالات اقتصادي به دست مي آوردند گرايش به کسب دانسته هاي جديد داشتند. بسياري از افسانه هاي هزار و يک شب نمونه هايي از بازسازي تصوير بازرگانان ماجراجوي جهان اسلام در اوائل قرون ميانه مي باشند. در اواخر قرون وسطي يک نمونه معمول از روند جمع آوري ثروت به اين شرح بود: محمد ابن عبدالرحمن ابن اسماعيل الجزيري (وفات 1302) که يکي از برجسته ترين بازرگانان دوران خود بوده، بين سوريه، مکه، مصر، عراق و خليج فارس رفت و آمد داشت و نيز سه سفر به چين انجام داد با سرمايه اوليه پانصد دينار شروع کرد و در هنگام وفات پنجاه هزار دينار بر جاي گذاشت. علاوه بر اين گاهي بازرگانان جوياي نام سفير کشورهاي خود بودند و براي يک نماينده سياسي نامعمول نبود که وظيفه سياسي خود را با يک معامله پرسود همراه کند. يک نمونه فخرالدين عثمان بود که سفير مصر در آراگون (اسپانيا) در اوائل قرن چهاردهم بود که پيش از سفر شصت هزار درهم قرض کرد تا مال التجاره اي فراهم آورده براي سود بيشتر در آراگون به فروش برساند.

يکي از عواملي که در رشد تجارت سرمايه داري نقش داشت دسترسي به زيرساختهاي حمل و نقل مؤثر و ايمن بود. با اين حال بعد مسافت و خطر سفر علاوه بر کمياب بودن کالاها بر قيمتها تأثير داشتند. ابن خلدون روابط بين مسافرت و سود را تحليل کرده و به اين نتيجه مي رسد که آنان که در مسافتهاي طولاني تر تجارت کرده و کالاي تجاري خود را مبادله مي کنند نسبت به کساني که بين شهرها و روستاهاي يک ايالت مسافرت و تجارت مي کنند سود بيشتري به دست مي آورند. يک دليل مي تواند فراواني کالاهاي يکسان در مناطق مجاور باشد. بنابراين بازرگانان باتجربه متقاعد مي شدند با خريد کالاهايي از تجارت دوردست در فصلي که مورد نياز قرار مي گيرند اقدام به تجارت نمايند. در عوض چنين اقدامي نيازمند به دست آوردن اطلاعات کامل درباره شرايط اقلام تجاري در محلهاي اصلي آنها بود. بازرگانان بايستي اطلاعات خوبي درباره شرايط بازار مي داشتند و اين تنها شامل شرايط عرضه و تقاضا نبود بلکه کيفيت و کميت اقلام، قيمتهاي نسبي، ايمني راهها و ساير موارد اهميت داشت. برخي از اين اطلاعات بايستي از طريق بررسيها و تحقيقات نزديک از کاروانها به دست مي آمد. به زبان ديگر، تجارتهاي موفق نيازمند تصميمات منطقي و محاسبه گر بود تا عليرغم تهديدهاي احتمالي امنيت بازرگاني فراهم باشد.

تأسيس فوندوقها که چنان که اشاره شد مؤسسات تجاري تخصصي در مقياسهاي بزرگ و بازارهايي بودند که در واقع شامل مبادلات عمده، انبارها و مراکز خريد مي شدند اهميت زيادي در تجارت سرمايه داري در جهان اسلام داشت. منظره غالب را در شهرهاي بزرگ در تمامي جهان اسلام همين بازارها بوجود مي آوردند. تصاوير اندکي نيز در اين مورد وجود دارد. در دوران صليبي چهار فوندوق در قاهره وجود داشت که براي مبادله تجاري بين مصر و سوريه فعاليت داشت. يکي از آنها مربوط به واردات روغن از سوريه بود. طبق اطلاعات موجود به طور مثال يک بازرگان روغن در قرن چهاردهم بيست هزار درهم نقره براي واردات روغن و نود هزار درهم براي کالاهاي ديگري که از سوريه وارد کرده بود پرداخت نموده است. يک تجارت عمده فروشي تخصصي ديگر بازار ميوه بود که بازرگانان ميوه مصر و سوريه در آن اشتغال داشته و کالاهاي خود را در انبارهايي نگهداري مي کردند. ديگران به طور تخصصي در تجارت کهربا و عنبر فعاليت داشتند که حتي از منطقه بالتيک وارد شده و بازار آماده اي در مصر داشت زيرا ادويه محبوب بود و در آرايش و زيبايي هم به کار مي رفت. علاوه بر اين در بازارهاي قاهره کالاهاي وارداتي از چين، هند، آفريقا و لوانت (شرق مديترانه) انبار و تجارت مي شدند. بازاري براي پوست وجود داشت زيرا اين کالا براي شيک پوشي بسيار مورد تقاضا بود بنابراين مي بينيم که بازرگاني در يک نوبت سيصد هزار جامه از سنجاب خاکستري براي فروش در بازار قاهره خريداري مي کند. علاوه بر اين فوندوقهايي براي نگهداري و تجارت حبوبات و منسوجات در تمامي شهرهاي بزرگ مانند بغداد، کوردوبا و دمشق وجود داشت.

چهار: کالاهاي اصلي تجاري: منسوجات

در بين خطوط مهم بازرگاني، تجارت حبوبات، تجارت ادويه، معدن مطرح بود اما به طور قابل ملاحظه اي توليد و تجارت معتبر منسوجات اهميت داشت. خليفه ابوبکر خود يک بازرگان منسوجات بود. ابوالفضل جعفر بن علي الدمشقي يک بازرگان، دانشمند و نويسنده کتاب الاشاره الي محاسن التجاره در قرن دوازدهم مي نويسد اگر در بهشت تجارت بود من تجارت پارچه را برمي گزيدم زيرا ابوبکر الصديق يک بازرگان پارچه بود. اغلب تمامي خانواده در توليد (نخريسي و بافندگي) منسوجات مشارکت داشتند. حاکمان اموي و عباسي و ديگر نخبگان کارگاههاي بافندگي اختصاصي خود را داشتند تا نه تنها البسه مورد استفاده شخصي خود را بلکه پوشش کعبه و هدايايي با درجه سلطنتي توليد کنند. اهميت اين منسوجات در سلسله فاطمي افزايش يافت. کارخانه هاي منسوجات مورد حمايت دولت نه تنها در مصر و سوريه ساخته شدند بلکه بلکه در بخشهاي ديگر جهان اسلام نيز تأسيس شدند. در الاندلس (اسپانيا) اين کارخانه ها در آلمريا، موريکا، سويل، گرانادا و مالاگا قرار داشتند. در آسياي صغير کارخانه اي در دربار سلجوقي وجود داشت. حتي در سيسيلي که براي حدود دويست سال تحت حاکميت اعراب بود سنت کارخانه هاي دولتي حفظ شد و در پالرمو پس از قرن سيزدهم کارخانه هايي وجود داشت که ابريشم با بافت عالي توليد مي کرد. بغداد به عنوان مهمترين مرکز توليد سلطنتي باقي ماند. همچنين کارخانه هايي در ايران وجود داشت.

اين کارخانه ها تنها براي نياز حاکمان توليد نمي کردند بلکه همچنين براي تجارت عمومي هم توليد صورت مي گرفت. شهر تينيس در مصر نمونه مهمي است که پنج هزار دستگاه بافندگي و يک کارخانه در دربار داشت. صادرات منسوجات تينيس فراوان بود و تا اواخر قرن دهم صادرات سالانه آن به بيست تا سي هزار دينار مي رسيد که در آن زمان ارقام بزرگي محسوب مي شد. اهميت تجارت منسوجات از اين واقعيت مشخص مي شود که شهرهاي مصري تينيس، داميته و الاشمونين در سال 974 طي خلافت فاطمي توانستند در يک روز بيست هزار دينار بپردازند. دانشمندي درباره تاريخ اقتصادي اوليه اسلام چند نمونه از آمار توليد منسوجات براي نيازهاي دربار حاکمان ارائه مي دهد. همچنين در شهرهايي مانند بغداد، تبريز، اصفهان، يزد و نيشابور توليد منسوجات هم براي تجارت و هم براي نيازهاي حاکمان وجود داشت.

با به تحليل رفتن دوران طلايي اسلام پس از تهاجم مغول که از اواخر قرن سيزدهم آغاز شد، توليد منسوجات شروع به نقصان کرد. ابن خلدون اطلاع مي دهد که پارچه و البسه ديگر در کارخانه هاي دولتي توليد نشده بلکه آنچه مورد نياز دولت بود با امکانات خصوصي (اغلب در خانه ها) بافندگان توليد مي شد. البته اين امري ناشايع در اين قرون اوليه اسلامي نبود. در آلمريا (اسپانيا) هشتصد دستگاه بافندگي طي قرن دوازدهم داير بود و پارچه هاي زربفت و نقره به سبک اصفهان توليد مي شد.

قابل ذکر است که اغلب فعاليتهاي توليدکنندگان خصوصي منسوجات مورد مزاحمت فراواني از سوي کنترل دولتي بود و اين به خصوص در دوران مصر فاطمي اتفاق مي افتاد. ايشان بايستي مواد اوليه را از مأموران دولتي تهيه مي کردند و منسوجات توليد شده تنها قابل عرضه به واسطه هاي منصوب از سوي دولت بود. و دانسته بود که شخص خليفه براي به دست آوردن سود فراوان در اين تجارت نقش دارد. اغلب مأموران دولتي در توليد منسوجات از طريق قراردادها سرمايه گذاري مي کردند. آنها گاه براي خود کارگاههاي خانگي با حجم بالاي توليد داشتند و با توليدکنندگان خصوصي رقابت مي کردند. علاوه بر اين بايد اشاره کرد که در بازارهاي هفتگي و نمايشگاههاي تجاري کالاي مورد تجارت چه پشمي و پنبه اي بود و چه ابريشمي و نخي، نام شهر توليد کننده را بر خود داشت تا خريداران کيفيت جنس را بدانند زيرا شهرهاي مختلف به خاطر تفاوتهاي کيفي خود شناخته شده بودند.

به اين ترتيب جمع آوري داده ها درباره شهرها و مناطق خاص که توليداتشان در نهايت جاي ديگري به فروش مي رسيد حداقل نشان مي دهد توليد براي بازار توسعه فراواني يافته بود. در واقع رفتارها و مؤسسات سرمايه داري در اين محيط رشد يافتند.

پنج: توسعه سرمايه داري مالي

فعاليتهاي تجاري و بازرگاني سرمايه داري همچنين نيازمند تحول سرمايه داري مالي بود. موضوع قرض دادن با بهره، همراه با توسعه سرمايه مالي در جامعه مکه که اسلام در ابتدا در آنجا ظهور کرد شناخته شده بود. شواهدي وجود دارد که مطرح مي کند عليرغم پرهيز دادن از ربا در متون اسلامي (همچون سنتهاي ابراهيمي پيشين) اين عمل در دورانهاي بعد غلبه داشته است. رسم بود طلبکار بهره خود را محاسبه کرده و آن را در مقدار طلب خود بدون آن که به طور جداگانه در قرارداد به آن اشاره کند درخواست نمايد. صرافان و بانکداران خصوصي بر پايه سرمايه داري عمل کرده و نقش مهمي در تجارت قرض دادن و قرض گرفتن داشتند. همچنين شواهدي وجود دارد که تجارت قرض دادن و قرض گرفتن گاه تحت نظارت دولت انجام مي شده است هرچند بسيار اندک درباره چنين رفتارهايي دانسته است.

مشکلاتي در پول رايج و تغييراتي در ارزش سکه ها تحقيق براي اشکال مطمئن تر پرداخت به خصوص در اواخر قرون وسطي برانگيخت. بنابراين نياز براي محافظت از تماميت معاملات پولي به خصوص با توجه به معاملات بزرگ شخصي و دولتي، منجر به تحول در ابداعات مالي در جهان اسلام شد. يکي از چنين ابزارهايي حواله يا برات (سفتچه) بود که در تجارت دولتي و خصوصي به خوبي جا افتاد. آدام مز در اين باره بررسي کرده و اطلاعات قابل توجهي درباره اين رسم در ادبيات اسلامي اوليه يافته است. او شرح مي دهد: يک دانشمند که به اسپانيا مسافرت مي کند با خود سفتچه و پنج هزار درهم نقد مي برد. ناصر خسرو از يک نفر آشنا در آسوان يک حواله سفيد دريافت مي کند که به مأمور خود در ايذاب چنين نوشته است: به ناصر همه آنچه که مي خواهد بده، از او رسيد بگير و مجموع آن را در بدهي من بياور. نايب السلطنه مصر از طريق نماينده خود در بغداد حواله هايي براي وزير برکنار شده مي فرستد. نماينده آنها را پذيرفته و مقدار پول تعيين شده را در اختيار وزير قرار مي دهد. نوعي از حواله سک (چک) بود... در اوداگوشت در غرب سودان، ابن حوقل چکي به مبلغ چهل و دو هزار دينار ديد که بوسيله مردي از سجلماسه براي شخصي به نام محمد ابن علي سعدون در سجلماسه کشيده شده بود. اين جک به طور رسمي تضمين شده بود. اين کاغذ بخش بزرگي از صحاري را پشت سر گذارده بود. در شهرهاي بزرگ اسلامي، سک يک چک معمول در ارتباطات بود و بانکداران نقش مهمي در آن ايفا مي کردند. در قرن نهم ميلادي (دوران حکومت هارون الرشيد) يک مرد متشخص به حساب بانکداران خود چک مي کشيد. در حدود سال 900 ميلادي يک مرد بزرگ به اين روش پاداش يک شعر را پرداخت نمود اما بانکدار از پرداخت سر باز زد. شاعر که نااميد شده بود شعري سرود که باعث شد بانکدار با خوشحالي يک ميليون براي او بپردازد. حامي ديگري از همان شاعر و خواننده در سال 936 طي يک اجرا يک چک (رقعه) در وجه او براي يک بانکدار (صراف) به مبلغ پانصد دينار نوشت. در هنگام پرداخت، بانکدار به مرد فهماند رسم است که به ميزان يک درهم به ازاي هر دينار که از نظر ارزش در حدود ده درصد است کسر کند. مگر آنکه شاعر بعد از ظهر و عصر را با او بگذراند تا او کسوراتي انجام ندهد. بانکدار ديگري (جهباض) که حامي بزرگتري براي هنرهاي زيبا بود نه تنها کسوراتي انجام نمي داد بلکه براي شاعر ده درصد پرداخت اضافي انجام مي داد. بنابراين بانکداران به ميزان زيادي به کار گرفته مي شدند و تعجب برانگيز نيست که در اصفهان حدود دويست بانک در بازار صرافان در کنار يکديگر وجود داشت.

در حدود سال 1000 ميلادي صرافان در بازار بصره حضوري گريزناپذير داشتند. هر بازرگاني حساب بانکي خود را داشت و در بازار تنها به صورت حواله اي به حساب بانک خود پرداخت انجام مي داد. اين اقدام به نظر مي رسد مهمترين اقدام اصلاحي در عمليات پولي در امپراطوري در مرز بين فارس و عراق باشد. براي مردم بصره، ايرانيان فارس و اعراب در جنوب بهترين بازرگانان در بين مسلمانان بودند و ايشان سکونتگاههايي در هرجايي که چيزي توليد مي شد داشتند. در حدود سال 902 الفقيه الهمداني مي گويد: مردم بصره و هيمياريها بزرگترين مردم سرمايه دار هستند. اگر تا دورترين مناطق فرغانه يا لبه غربي مراکش سفر کني مطمئناً مردي از بصره يا هيمياري در آنجا خواهي يافت.

ابن بطوطه (1304-1368) ماجراجوي مسلمان که به آفريقا، ايران، هند و شرق دور مسافرت کرده است بسيار فراتر از آنچه که ما درباره سفرهاي مارکو پولو مي دانيم، گزارشي گرانبها درباره سفرهاي خود نوشته و رواياتي از زندگي مردم شرق قبل از رونق اروپا نگاشته است. در بين ساير موارد او درباره رسم پرسود اعتبار مالي مي نويسد: هر شخصي که موفق به حضور در دربار شاه هند، سلطان محمد شاه مي شود بايد هديه اي آماده داشته باشد تا به او بدهدتا بتواند نظر او را براي خود مساعد گرداند. سلطان با هديه اي که بارها ارزشمندتر است به طور متقابل رفتار شخص را جبران مي کند. زماني که رعاياي او با اين رفتار وي آشنا شدند بازرگانان سند و هند به عنوان وام شروع به دادن امکانات به تازه واردان در حد هزاران دينار کردند. آنان هرچه که تازه وارد مي خواست به عنوان هديه به شاه بدهد يا براي خود استفاده کند مانند مرکب، شتر و کالاهاي ديگر در اختيار او قرار مي دادند. ايشان پول و افراد خود را در اختيار او قرار مي دادند و خود پيش از او به عنوان شرکت کننده در مجلس حاظر مي شدند. شخص زماني که به حضور سلطان مي رسيد هديه اي عالي و مجلل از او دريافت مي داشت و سپس مي توانست بدهيهاي خود را به بازرگانان صراف بپردازد. اين تجارت آنان تجارتي پررونق بود و سود کلاني به دست مي داد.

ابن بطوطه خود از اين موقعيت استفاده کرد. او مي گويد: با رسيدن به سند من از اين رسم تبعيت کردم و اسبها، شترها، بردگان سفيد و کالاهايي ديگر از بازرگانان خريداري کردم. من پيش از اين در غزنه از يک بازرگان حدود سي اسب و يک شتر با بار تير خريداري کرده بودم زيرا اين يکي از اقلامي بود که به سلطان هديه مي شد. اين بازرگان به خراسان رفت و در بازگشت به هند پول خود را از من دريافت کرد. او از طريق من سود فراواني برد و يکي از بازرگانان عمده شد.

با رشد بازرگاني شرکتهاي تجاري بوجود آمدند که خود منجر به شکل گيري توسعه در ابزارها و معاملات مالي شدند. يکي از چنين نهادهايي براي تجميع سرمايه مالي با عنوان مضاربه ناميده مي شد. براساس قرارداد مضاربه افراد با يکديگر به همکاري پرداخته و شرکا با يکديگر برابر هستند. در حاليکه يک نفر سرمايه را تأمين مي کند ديگري تجارت را اداره کرده و در سود و زيان طبق توافق شريک هستند. در عمل تأمين کنندگان مالي براي اين قرارداد نه تنها بازرگان بودند بلکه افراد ثروتمندي بودند که منابع سرشار خود را براي سود سرمايه گذاري مي کردند. يک پژوهشگر کشف يک قرارداد مضاربه نادر را بين يک ونيزي و مصري در اوائل قرن پانزدهم در اسکندريه گزارش کرده است. اين گزارش گرچه به جزئيات قرارداد نمي پردازد اما بيان مي دارد که طرف مصري نامه اي به کاردار ونيزي در اسکندريه ارسال کرده و اطلاع مي دهد مشکلات بوجود آمده حل شده و او و ديگران با گفتگو با قاضي القضات اسکندريه مانع از محاکمه بازرگان ونيزي شده اند. يک پژوهشگر مي گويد چنان که در مورد خصوصيات سرمايه دارانه اين قراردادها صدق مي کند، باوجود آن که اتحاديه اي واقعي وجود نداشت اما جهان اسلام براي تجارت وابسته به سرمايه داري شخصي بود که در آن شکل غالب همکاري، شراکت در اشکال گوناگون بود.

چنان که اشاره شد مضاربه شکلي از سرمايه گذاري مالي بود که سود و زيان براساس قرارداد قبلي بين شرکا تقسيم مي شد. در اينجا قرارداد شامل محاسبه مبتني بر سرمايه داري در حسابها مي شد. سرمايه اصلي که سرمايه گذاري شده بود با مجموع نهايي مقايسه شده و باقيمانده آن پس از کسر همه هزينه ها، سودي را که بايستي تقسيم مي شد مشخص مي نمود. اين شکل از قرارداد در مناطقي که بخشي از جهان اسلام شدند ناشناخته نبود. با اين حال اين عمل قبل از معرفي اعداد در تمدن اسلامي گسترده نبود. اين اتفاق با ابداعات رياضي از رياضيدان مسلمان محمد ابن موسي الخوارزمي (وفات 850) اتفاق افتاد که اعداد مکاني هندي را با ارزش شاخص و صفر معرفي نمود. با اين دستاورد اعداد و نظام عددي تبديل به چهارچوبي براي اقتصاد صنعتي سرمايه داري شد. او خود مي گويد کتاب خود را براي پاسخ دادن به سؤالات معاملات تجاري، ارث، وصيت نامه، قراردادهاي خريد و فروش، موارد تبادل ارز و انواعي از نيازهاي ديگر که نيازمند محاسبات کمي است تأليف نموده است. يک دانشمند و تاجر ديگر در دوره هاي اوليه اسلامي که در دمشق در قرن دوازدهم مي زيست الدمشقي بود. او کتابي درباره اقدامات بازرگاني نوشت و به خوانندگان خود توصيه نمود هرچه که خريد و فروش شود بايستي به طور دقيق و براساس زمان و طبق اعداد محاسبه گردد. بنابراين يک بازرگان بايستي درباره فريب در معامله آگاه بوده و از روشهاي آن در محاسبه، توزين و شمارش اطلاع داشته باشد و وابسته به افراد غيرقابل اعتماد نباشد.

همچون سازماندهي شرکتهاي تجاري، معاملات اعتباري نيز نيازمند محاسبه دقيق بودند. بانکداران و صرافان نياز داشتند ثبت معاملات را نگهداري کرده و داد و ستد مشتريان خود را به طور دقيق در دفاتر ثبت کنند هرچند نياز نبود سود خود را مشخص سازند. به طور عمومي بانکداران سپرده هايي دريافت مي کردند که مي توانست براساس يک قرارداد کتبي برداشت شود. دفترداري مضاعف بخش مهمي از مهارت يک بازرگان بود. اين اقدام به او اجازه مي داد نه تنها جريان يک ارزش واحد را مورد نظارت داشته باشد بلکه چرخش سرمايه را نيز تحت نظر قرار مي داد و او را قادر مي ساخت تا به طور کمي تغيير و تحولات آن را ثبت نموده و موفقيت و توسعه تجارت خود را کنترل و اداره نمايد. نگهداري حسابها در مورد کالاها و تجارتهاي انجام شده صورت مي گرفت. به طور طبيعي يک بازرگان با راه اندازي فروش فوري، مقادير سود و زيان خود را در دفتر ثبت مي نمود. در اين روش حساب جاري سود و زيان مشخص مي شد. بنابراين متعادلسازي دوره اي مورد نياز نبود. اگر اين کار انجام مي شد به هدف حسابرسي و کنترل بود. بايستي اشاره نمود که دولت اسلامي در جهت تأسيس بانک ملي اقدام نکرد هرچند رفتارهاي جنيني بانکداري به طور معمول در دولت وجود داشت. شايد يک دليل براي اين پديده اين احتمال بود که چنين مؤسسه اي مي توانست تبديل به يک قدرت سياسي شده و موقعيتي نامعمول بين دولت و بازرگاني خصوصي به خود اختصاص دهد. از سوي ديگر اين تشکيلات مي توانست فرايندي بوجود آورد که درباره ناآراميهاي اقتصادي در جامعه نقش کمکي يا مهارکننده داشته باشد.

با اين حال برخي از دانشمندان تاريخ اسلام درباره شکل گيري يک مؤسسه مالي در جهان اسلام با نام معونه بحث کرده اند. اين نهاد شکلي از بانک خصوصي بود که پول دولت را به صورت وام در اختيار مي گذاشت. اين واژه در عربي به معناي حمايت و کمک بوده و در برخي موارد مي توانست متقابل و دوجانبه باشد. معونه در اسلام در همان مسير معونه اروپايي که براي تأمين مالي جنگها و معدن مورد استفاده قرار مي گرفت رشد نکرد. عمکرد معونه در جامعه اسلامي در حد کمک رساني مالي براي تجارتهايي در مقياس کوچک باقي ماند. نهاد معونه همچنين در توسکاني داير بود و براي کاوش معادن آهن و تجارت وسيع آهن مورد استفاده قرار گرفت.

اشکالي اوليه از بورس سهام مدرن يا بازار سرمايه در اسلام قابل مشاهده است: نه تنها مبادلات عمده و خرده در فوندوقها وجود داشت بلکه فعاليتهايي که مشخصه تبادل کالاي نوين مي باشد نيز صورت مي گرفت. چنين اقداماتي شامل تجارت کالا براي آينده بود و در حالي که کالا در بازار وجود نداشت مقرر مي شد در آينده تأمين شود. خرما به صورت قانوني در حراج و مزايده پيش از جمع آوري محصول به فروش مي رسيد. حتي فروش عمده بسياري انواع سبزيجات گره دار مانند پياز، سير، هويج، شلغم، تربچه و قلقاس پيش از جمع آوري محصول انجام مي شد.

به عنوان خلاصه اي از بررسي توسعه مؤسسات پولي و اعتباري در تمدن اوليه اسلامي نقل قولي از يک تاريخ نگار اقتصادي برجسته در قرون ميانه مفيد است: تا چهل سال قبل ديدگاه شايع اين بود که قرون وسطي، عصري پيش از شکل گيري اعتبار مالي بود... اولين منابع مسلمانان اين باور را موجه مي سازند که پيش از اين در قرن هشتم و شايد قبلتر از آن قراردادهاي اعتباري در انواع گوناگون، مشخصه مهمي از تجارت و صنعت را شکل مي دادند... هرگونه ادعايي درباره اين که اعتبار در قرون ميانه تنها براي مصرف و نه براي توليد استفاده مي شد با ارجاع به خاورميانه در قرون وسطي کاملاً غيرقابل دفاع است.

شش: برخي نکات پاياني

بايستي گفت تمرکز اصلي در رفتارهاي سرمايه داري ابتدايي در جهان اسلام همچون هرجاي ديگري در جهت عملکرد اقتصاد ملي نبود. اقتصاد قرون ميانه در جهت اقتصاد خانوار و شهر بود. سنت اقتصادي بومي با سنت بومي يونان آغاز شد که نزد فلاسفه اسلامي با عنوان علم تدبير المنزل شناخته مي شد. اين سنت با افزوده ها و پالايشهاي اسلامي در نهايت از طريق مکتب مدرسه لاتين به اروپا رسيد. در واقع هم در تمدن اسلامي اوليه و هم در مکتب مدرسه لاتين مطالبي چون اخلاق، اقتصاد و سياست در يک منظر عمومي مورد بحث قرار مي گيرد و تمامي رفتارهاي انساني را در زمينه اي الهياتي مورد بررسي قرار مي دهد. بقايايي از اين تفکر حتي در نوشته هاي آدام اسميت در قرن هيجدهم يافت مي شود: نظريه احساسات اخلاقي وي به طور ويژه درباره همدردي در يک چهارچوب اخلاقي صحبت مي کند که با راهنمايي غيبي صورت مي گيرد. هرچند انگيزه سود قابل قبول است اما بايستي با ملاحظات وسيعتر اخلاقي اجتماعي و توجه به رفاه عمومي مورد تلطيف قرار گيرد.

با اين حال طبق هدف اصلي اين نوشته، براساس شواهد تاريخي قابل ملاحظه، کاملاً مشخص است که تمدن اسلامي اوليه طي مبادله بازار، در چارچوبي سرمايه دارانه عمل مي کرد و اين تنها در حد مقدمات اوليه آن نبوده و در رفتارهاي گوناگون مرتبط نمود داشته است. بازرگاناني وجود داشتند که به دنبال توليد و مبادله محصول براي سود خصوصي بيشتر بودند. کساني بودند که نهادهاي مالي براي اين هدف داشته و آن را اداره مي کردند. علاوه بر اين ايشان نقشهاي کليدي در روند توزيع بازي مي کردند. کالاهاي ايشان چه از خارج خريداري شده و چه در کارگاههاي خودشان توليد شده بود به عمده فروشان و خرده فروشان يا به طور مستقيم به مصرف کننده فروخته مي شد. از جايي که سرمايه داري اسلامي گرايش داشت تا حدود زيادي يک سرمايه داري تجاري و مالي باشد افرادي که در اين نظام فعال بودند براساس انگيزه هايشان، بسيار سخت قابل تمايز از کساني بودند که در سرمايه داري صنعتي درگير بودند.

به علاوه اين فعالان اقتصادي اوليه فعاليتهايي دنبال مي کردند که نيازمند محاسبات منطقي بود. ايشان پيگير هدف ثمر دادن سرمايه و به دست آوردن سود بودند. مطمئناً سرمايه داري در شکلي غيرمنطقي که طبق نظر وبر در خارج از اروپا وجود داشت در اين مورد صدق نمي کند. اين تاجران براي ماده خام و توليدات ارزش افزوده ايجاد کرده و آنها را به شکل کالاهاي قابل عرضه در بازار در مي آوردند. آنها توليد اين محصولات را در راستاي تبادل جهت دهي مي کردند. تمامي چنين فعاليتهايي در طمع سود خصوصي انعکاسي از تمامي آن چيزي است که درباره سرمايه داري مطرح است.

چنان که يک پژوهشگر فرانسوي برجسته درباره تاريخ اقتصاد اسلامي اوليه مطرح مي کند، هرچند فعاليتهاي اقتصادي سرمايه داري مشابه در يونان، جهان روم، هند، چين، ژاپن و حتي اروپاي قرون وسطي وجود داشت، سرمايه داري اسلامي اوليه متفاوت بود: سطحي در جهان اسلام حاصل شد که در هيچ جاي ديگر در آن دوران يا پيش از آن وجود نداشت. تراکم پيوندهاي تجاري در جهان اسلام نوعي از بازار جهاني را تشکيل مي داد که در چنين ابعادي بي سابقه بود. توسعه مبادلات تخصصي شدن منطقه اي را در صنعت و کشاورزي ممکن ساخته بود و اين خود باعث وابستگيها و پيوندهاي متقابل اقتصادي شد که گاه درباره فواصل بسيار دوردست وجود داشت. يک بازار جهاني به همين شکل در امپراطوري روم بوجود آمد اما بازار عمومي مسلمانان بسيار بزرگتر بود. همچنين به نظر مي رسد اين بازار سرمايه دارانه تر بود زيرا سرمايه خصوصي در مقايسه با نقش دولت نسبت به مورد امپراطوري روم نقش بزرگتري در شکل دهي به آن داشت. نه تنها مسلمانان بخش سرمايه داري را مي شناختند بلکه اين بخش به روشني تا پيش از بنيانگذاري بازار جهاني از سوي سرمايه داري اروپاي غربي، گسترده ترين و توسعه يافته ترين مورد در تاريخ بود.

تأييدات بيشتر درباره چنين نظرياتي همچنين در نوشته هاي دانشمندان متعدد اوليه اسلامي که درباره موضوعات اقتصادي نوشته اند ظاهر شده است. بنابراين نه تنها روشهاي گوناگون تجارت، بلکه روح بازرگاني و ماجراجويي از تمدن اسلامي به اروپاي قرون وسطي توسعه يافت اما علاوه بر اين نويسندگان مسلمان در اين دوره نسبت به مسيحيان اروپا گرايش بيشتري براي همدلي با فعاليتهاي بازرگاني داشتند. در واقع سرمايه داري و نهادها و فعاليتهاي مرتبط با آن نماينده روش زندگي اقتصادي در تمدن اوليه اسلامي بود مدتها قبل از آن که چنين تحولاتي در اروپا رخ نمايد.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است.

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

هزار و یک سال گمشده از هنرهای رزمی

مقدمه: اين نوشته جالب و کم نظير را درباره نقش مسلمانان در هنرهاي رزمي
آسياي شرقي و تاريخ چين همزمان با مناسبت بازيهاي آسيايي در گوانگجوي
چين ترجمه مي کنم و در بازگشت به آينده قرار مي دهم.

بازرگانان و مسافران اوليه مسلمان از اصالت عربي و ايراني براي تجارت ابريشم به چين مسافرت مي کردند. آنان با تحمل سفرهاي مخاطره آميز پيوندهاي مستحکم تجاري برقرار ساختند که قرنها دوام آورد. اين امر افزايش قابل توجهي در رشد اقتصادي درون جوامع بازرگاني مسلمانان بوجود آورد، به خصوص در شهر سلطنتي باستاني چانگ آن (گزيان امروزي) در ايالت شانکسي که انتهاي شرقي جاده ابريشم بود و بنادر دريايي الزيتون (کوانجو) و گوانگزو (کانتون) که در مسير دريايي ابريشم قرار داشتند.

با سکونت و پراکندگي گسترده مسلمانان در سراسر کشور پيشرفتي سريع در جواز گرفتن براي اداره کردن مسائل داخلي خود، ساختن مساجد و نصب قاضي که برمبناي فقه قضاوت مي کرد به دست آمد. زماني که يک فرمانده نظامي لو شان برعليه امپراطور سو تسونگ در 755 شورش کرد درخواستي فوري براي خليفه عباسي ابوجعفر المنصور ارسال شد که او فوراً حدود 4000 سرباز فرستاد که در نهايت ناآرامي را سرکوب کرده و شهر را آزاد کردند.

چانگ آن شهر آرامش ابدي زندگي عادي خود را دوباره به دست آورد و تحت حاکميت سلسله تانگ (618-907) به عنوان پر رونقترين ام القراي جهان به شکوه و رونق خود ادامه داد. طي دوره تانگ تنوعي از فرهنگها، دانشها و باورهاي معنوي مختلف با يکديگر در تعامل بودند و به اين ترتيب بسياري دانشمندان ژاپني و کره اي مشتاق که خواستار آموختن و ديدن هنرهاي چين بودند جلب شدند.

بسياري از جنگاوران عباسي که به امپراطور امداد رساندند دعوت براي ماندن و سکونت در چين را پذيرفتند و با همسراني چيني ازدواج کردند و به اين ترتيب روندي طبيعي از در هم آميختگي با جامعه چيني عليرغم حفظ هويت اسلامي و تأکيد بر سابقه و نسب از اجدادي مسلمان و محترم آغاز شد. طي قرون متمادي اين اجداد که در محاورات هويي هويي خوانده مي شدند يکي از طولاني ترين و نادرترين اقليتهاي مسلمان در جهان را بوجود آوردند. اين الگوي رنگارنگ به شکلي تلويحي در اين آيه قرآن آمده است: اي بشر! ما شما را از يک زن و مرد آفريديم و شما را در ملتها و قبايل مختلف قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد (نه اين که يکديگر را تحقير کنيد).

طي سلسله مغولي يوان (1279-1368) که بوسيله کوبلاي خان تأسيس شد مسلمانان موقعيت ويژه اي يافتند و با عنوان دئشمه يا دئشمن (به معناي دانشمند) خوانده مي شدند و اين به خاطر قابليت و مشارکت برجسته آنان به عنوان دولتمرد، منجم، طالع بين، پزشک، داروساز، معمار، بازرگان، فيلسوف و نويسنده بوده است. پئو سونگ لينگ که عموماً به عنوان يکي از چند داستان نويس بزرگ چين شناخته مي شود داستانهايي نوشته است که به عنوان معادل چيني هزار و يک شب عربي تلقي مي شود. هزار و يک شب به بسياري زبانها راه يافته است.

مديريت کارآمد دربار سلطنتي کوبلاي خان و قصرهاي آن که شامل بيش از سي کارگزار بلندپايه مسلمان مي شد مورد توجه مارکو پولو (1254-1324) قرار گرفت که عميقاً تحت تأثير شکوه و جلال حاکم قدرتمند آن قرار گرفته بود. از دوازده دايره اداري هشت تاي آن تحت کنترل مديران مسلمان بود و مسلمانان بسياري موقعيتهاي عالي ديگر در قدرت مدني را اشغال کرده بودند. ايشان همچنين مشاور نظامي و استاد هنرهاي رزمي و محافظ کاروانها در سفرهاي مخاطره آميز طولاني بودند. از دانشمندان مسلمان براي مشارکت در بسياري طرحها دعوت مي شد که اينها شامل ساختن و اداره کردن رصدخانه مشهور در شنسي (شانکسي) مي باشد.

بسياري از مسلمانان برجسته به تقاضاي چين براي پرکردن کمبودهاي مهم و راهبردي پاسخ داده و در تمامي زمينه ها برتري خود را نشان دادند. دو کارشناس فني که توپ هويي هويي (مسلمان) را ساختند علاالدين از موفري که بعداً به رتبه قائم مقام وان هو که جانشين فرمانده يک ارتش سه تا هفت هزار نفره بود ارتقا يافت، و اسماعيل از سوريه بودند که رئيس ناظر در ساخت توپ هويي هويي شد. توپي که بوسيله اين کارشناسان مسلمان ساخته شد طي سلسله يوان براي بمباران قلعه هسيانگ يانگ در ايالت هوبي به کار گرفته شد.
اين دو کارشناس شايد تعدادي از اولين کساني بودند که از باروت استفاده کردند.

سيد عمر شمس الدين (شناخته شده با عنوان سيد الاجل) يک چهره اصيل از اولاد پيامبر، مشارکت فراواني در دستاوردهاي سلسله يوان داشته و در همراهي با فرزندش نصيرالدين به نحو فعالي هزاران نفر از مردم را به اسلام درآورد. او در کودکي بوسيله پدرش (شاه بخارا) به عنوان گروگان در اختيار چنگيزخان قرار گرفت که او را به پکن آورد و در آنجا به چيني و عربي به آموختن پرداخت. او که بسيار باهوش بود توانست فرهنگهاي مغولي و چيني را جذب و تلفيق کند. او در 1271 از سوي کوبلاي خان به عنوان حاکم ايالت يونان منصوب شد و پس از مرگ عنوان شاهزاده هسين يانگ به وي اعطا گشت. او نوري تازه بر آموزش، قانون چين و توسعه کشاورزي افکند و اولين کسي بود که عليرغم اعتقاد راسخ به اسلام معابد کنفوسيوسي در يونان تأسيس کرد.

شمس الدين سه گونه کتابهاي باستاني چيني که کتابهاي تغييرات خوانده مي شوند و به تاريخ 909 قبل از ميلاد باز مي گردند و امروز تنها بوسيله تعداد محدودي از پژوهشگران قابل فهم هستند مطالعه نمود. شمس الدين آغازگر طرح تاي تئسي يا نماد يين و يانگ که مفهومي باستاني در مرکز فلسفه دائويي و اصل اتحاد دو نيروي کيهاني است مي باشد. زماني که او در 1279 در سن 67 سالگي وفات يافت بسياري در مراسم تدفين او شرکت کردند و مردم غيرمسلمان چيني به افتخار او مقبره اي بر مدفن او و يادبودي در گوانگجو ساختند.

نيروهاي معارض يين و يانگ در يکديگر جريان يافته و هيچ کدام از جنبه هاي مثبت يا منفي هستي نمي تواند بدون ديگري وجود داشته باشد. در غرب واژه هنرهاي رزمي يادآور هنر جنگ است که از نام مارس خداي رومي جنگ گرفته شده است. با اين حال پيش زمينه فلسفي هنرهاي رزمي چيني در اصطلاح عمومي گو جو آمده است. گو به معني سخت و جو به معناي نرم است. عنصر منفي (يين) کونگ فوي سخت و عنصر مثبت (يانگ) کونگ فوي نرم است.

در واقع چند صد نوع مختلف از هنرهاي رزمي در چين وجود دارد که همگي از تعدادي شعبه مجزا ريشه گرفته اند. اينها به طور عمده متشکل از سبکهاي کونگ فوي بيروني (سخت) و تعداد بسيار کمتري سبک کونگ فوي دروني (نرم) هستند. با اين حال کونگ فوي مسلمانان در بين بهترين سبکهاي دروني و بيروني محبوب چين جا دارد.

از طليعه تمدن انسان علاقه مند به درگيري بدون سلاح و نبرد در جهت دفاع از خود و داراييهاي خود بوده است. هنرهاي رزمي گوناگون به طور طبيعي در ملل متعدد طي قرنهاي طولاني از جنگاوري توسعه يافتند که شامل روشهاي نبرد مشابهي بودند که با ارزشهاي فرهنگي و معنوي استحکام يافته و در امتداد نسلهاي فراوان انتقال يافتند. اينها تغذيه کننده آرماني مهارتهاي افسانه اي نبرد جنگجويان کماندار، شمشيرزن و اسب سوار بودند. شواهد تاريخي متعلق به چندين هزار سال قبل درباره ريشه هاي چندين هنر رزمي سازمان يافته وجود دارد که در حال حاضر در جنوب شرق آسيا وجود دارند.

يکي از اولين اشاره ها به نبرد بدون سلاح، در يک صفحه بابلي متعلق به بيش از پنج هزار سال قبل آمده است که دو شخص را در يک نبرد بدون سلاح نشان مي دهد که از وضعيتهاي جنگي و تدافعي شناخته شده در هنرهاي رزمي آسيايي استفاده کرده اند. شيئي ديگر که در 1975 طي يک حفاري باستانشناسي در يک مقبره در منطقه جيانگ لينگ ايالت هوبي متعلق به سلسله کوينگ (221-207 قبل از ميلاد) يافت شده است يک شانه چوبي تزئين شده است که دو کشتي گير با سينه هاي برهنه را نشان مي دهد که با يکديگر در برابر يک داور رسمي رقابت مي کنند.

با اين حال عناصر هنرهاي رزمي چيني که در جهان غرب با نام مشهور کونگ فو شناخته مي شود قابل رديابي در حدود 2700 سال قبل از ميلاد طي حاکميت امپراطور افسانه اي زرد هوانگ تي مي باشد. او با رقيب خود چي يو با استفاده از روشهاي کشتي سنتي چيني جنگيد و او را شکست داد. اين روش کشتي نسبت به کشتي غربي يا جودو متفاوت است و با نام شواي چيائو يا شواي جيائو شناخته مي شد. اين کشتي متشکل از ضربات دست و پاييني پا بوده و در حدود 700 قبل از ميلاد به عنوان يکي از اولين اشکال روشهاي منظم نبرد شکل گرفت که به نحو شگفت آوري از روشهاي مشابه کونگ فو استفاده مي کند.

استاد اعظم چئانگ تونگ شنگ (1905-1986) يک مسلمان هويي از ايالت هوبي يکي از برجسته ترين نمايندگان هنر باستاني شواي چيائو بود. طبق نظر مت موليکا (با رتبه پنجم تنگ) که دانشجوي باسابقه استاد اعظم چئانگ بود حمله به چئانگ تونگ شنگ همچون وارد کردن دست در چرخ گوشت بود. اين استاد نبرد با روشهاي رزمي بسيار گوناگوني را پذيرفت و براي بيش از نيم قرن بدون شکست باقي ماند.

کشتي گرفتن اغلب در برابر امپراطور و به عنوان بخشي از آموزش ديدن انجام مي شد تا اين که نبرد غيرمسلحانه با توسعه بيشتر در شکل چندين نظام رزمي پيچيده تر شد. طي سلسله شانگ (1523-1027 قبل از ميلاد) جنگجويان با پوشيدن شاخ حيوانات و انجام رقص مردمي نبرد را آغاز کرده و سپس با يکديگر درگير شده و رقيب را بر زمين مي زدند. طي سلسله چو (1027-256 قبل از ميلاد) در آغاز عصر آهن، کمان کشيدن و اسب سواري از سوي تمامي اشراف زادگان و دانشمندان مدارس فلسفه اي که بوجود آمده بودند تشويق مي شد.

هنرهاي رزمي که از شرق دور سرچشمه گرفتند بنيانهاي عميق رمزگونه و معنوي داشته و توأم با نظريات و باورهاي فلسفي کنفوسيوسي، بودايي، تائويي و سرانجام اسلام بوده اند. اسلام علاقه باورمندان خود را نسبت به اجرا و تبحر يافتن در وو شو (به معناي هنرهاي رزمي) به عنوان يک رفتار مقدس برانگيخته است. اين موضوع در يک عبارت مشهور اسلامي (برخي آن را گفته پيامبر مي دانند) انعکاس يافته است که مسلمانان را براي جستجوي دانش تشويق مي کند حتي اگر در چين باشد.

نمونه اي از اين که پيامبر چگونه اين اصل را به کار برده است طي جنگ خندق در 627 اتفاق افتاده است. او از راهکاري که بوسيله سلمان فارسي مطرح شد استفاده کرد و با حفر يک خندق دفاعي در اطراف شهر از مدينه دفاع نمود. اين پيشنهاد براساس ارزشش مورد قضاوت قرار گرفت نه براساس مليت. چنين روشي در آن زمان کاملاً براي اعراب ناشناخته بود اما از سوي ساسانيان در ايران به طور معمول مورد استفاده بود.

باورهاي معنوي نقش تأثيرگذاري در توسعه مهارتهاي رزمي شرق دور که امروز ما مي شناسيم بازي کرده است. هرچند ريشه هاي هنرهاي رزمي چيني به بيش از پنج هزار سال قبل باز مي گردد، يک جشن بزرگ حدود يک دهه قبل براي گراميداشت 1500 سال سابقه معبد شائولين برگزار شد. در اين معبد قرنها مطالعه دقيق جانوران گوناگون و استفاده از روشهاي مبارزه آنها در بوجود آوردن روشهاي ماهرانه و منحصر به فرد نبرد انجام شده است. برخي از اين سوابق در داخل و خارج مجموعه معبد شائولين نقش شده اند. مثلاً در تالار هزار بودا ضربات پاي راهبان در طي تمرين در طول سالها فرورفتگيهايي بر روي آجر کفپوش بوجود آورده است.

الگوهاي گوناگون مهارتهاي مبارزه بتدريج در قالب اشکال مؤثر نبرد انساني تحول يافت. سبک کونگ فوي وحشيانه که عموماً در چين با عنوان تونگ لون شناخته مي شود حدود چهارصد سال قبل در اواخر سلسله مينگ زماني پيدا شد که استاد وانگ لانگ از ايالت شان تونگ شرقي در چين جنگ بين يک آخوندک و يک ملخ را ديد.

معبد شائولين که در چيني سي لوم خوانده مي شود يکي از مشهورترين تشکيلات مذهبي در تمامي چين، در نزديکي کوه سونگ شان پانزده کيلومتري شمالغرب شهر منطقه دنگ فنگ در ايالت هنان واقع شده است. اين معبد در 495 به دستور امپراطور هسيائو ون از سلسله شمالي (386-534) به افتخار ملاقات با يک راهب به نام باتو (در چيني فوتو) از هند ساخته شد.

يک چهره افسانه اي رمزآلود با نام بوديدارما (پئو تئي تا مو در چيني يا داروما دايشي در ژاپني) پسر سوم شاه برهمايي و بيست و هشتمين پدرسالار، هند جنوبي را ترک کرده و به گوانگجو سفر کرد و در آنجا به حضور امپراطور وو تي از سلسله ليانگ (502-577) پذيرفته شد. زماني که بوديدارما در جستجو براي روشنايي معنوي سرانجام وارد معبد شائولين شد شروع به موعظه بودايي چئان براي شاگردان خود کرد و همراه با آن روشهاي گوناگون تنفس و تمرين براي ارتقاي توانايي آنان براي تحمل دوره هاي طولاني مراقبه در بي حرکتي را آموزش داد. باور بر اين است چنين تمريناتي پايه هنرهاي رزمي نوين مي باشد و آموزه هاي بودايي او تشکيل دهنده پايه مکتب جديدي از فلسفه بودايي بوده است که با عنوان چئان در چين و زن در ژاپن شناخته مي شود.

بيش از يک قرن بعد در 651 طي سلسله تانگ يک هيئت نمايندگي از سوي خليفه عثمان ابن عفان (حکومت 644-656) از مدينه به سرپرستي سعد ابن ابي وقاص (وفات 674) از بني ظهره، خاندان آمنه بنت وهب، مادر پيامبر محمد وارد بندر گوانگجو شد تا پيغام صلح اسلام را ابلاغ کند. سعد يکي از شجاعترين رزمندگان و فرماندهان و اولين کسي بود که تيري در دفاع از اسلام از کمان رها کرد. وي يکي از بهترين کمانداران که هيچ گاه خطا نمي کرد بود و به خاطر شجاعت و سخاوت شهرت داشت.

قبل سفر سعد به چين او در بسياري جنگها در کنار بسياري صحابه چون علي ابن ابيطالب که شمشيرزني ماهر بود شرکت داشت. علي مفتخر به داشتن شمشيري مشهور به نام ذوالفقار بود. پيامبر گفته بود: هيچ شمشيري چون ذوالفقار و هيچ جوانمردي چون علي نيست. علي شجاعتي استثنايي در مهارتهاي جنگي دليرانه خود نشان داد و شمشيرزني فوق العاده او به وي لقب اسدالله داد. تبحر علي در شمشيرزني به او محبوبيت فراوان و تأثيرگذاري فوق العاده اي در امت اسلام از قلب مراکش تا شمالغربي چين داده بود جايي که مسلمانان اوليه هنر چوب بازي ترتيب داده بودند که با نام چوب علي شناخته مي شد. در ميان هنرهاي ديگر شمشيربازي جيان (به معناي شمشير مستقيم) که در گذشته وجود داشت و مجموعه هاي متنوعي مانند شمشير قرآن و شمشير سليمان مطرح بودند.

زماني که علي ابن ابيطالب درگير يک جنگ بود طي جنگ خندق زماني که يک جنگجوي دشمن را بر زمين زده بود و شمشير خود را براي کشتن او بلند کرده بود، دشمن ناگهان بر صورت او تف انداخت. علي توقف کرد و از کشتن او دست کشيد. دشمن پرسيد چرا از من درگذشتي؟ علي گفت اي خداوند رئوف تو مال و زندگي را مقدس ساختي و سپس پاسخ داد کشتن تنها در يک جنگ مقدس مجاز است اما زماني که تو بر صورتم تف انداختي غرور و خشم شخصي مرا برانگيختي بنابراين به جاي حمله کردن به تو با شمشير، براي رضايت خدا به نفس خود حمله کردم. دشمن تحت تأثير شخصيت برجسته علي با حيرت به او خيره شد به خصوص زماني که به او اجازه داد با آزادي فرار کند. در عوض نامسلمان بلافاصله دين اسلام را پذيرفت.

امام ابن قيم الجوزيه (1292-1350) در کتاب خود با عنوان زاد المعاد بر اهميت تمرين بدني و تأثير آن بر بدن، قوي شدن و تقويت ايمني و محافظت آن در برابر بيماريها تأکيد کرده است. او تقويت حافظه، فکر و يادگيري را همراه با هنر تمرين شنوايي، سخن گفتن، ديدن و راه رفتن که بتدريج از آهسته به سريع افزايش مي يابد شرح داده است. همچنين انضباط دروني نفس در ارتباط با شادي، غم، صبر و تحمل، گذشت، پرهيزگاري و شجاعت مورد توجه قرار گرفته است. اين فضائل در تمرينهاي فوق الذکر در هسته تعاليم فلسفي آسيايي قرار دارند و شکل دهنده اساس هنرهاي رزمي چنان که امروز آن را مي شناسيم هستند.

تلاش براي رسيدن به چنين حکمت عميقي به روشني بر نياز براي تندرستي و سلامتي تأکيد مي کند و در جهت به دست آوردن درجات بالاي سلامتي بخشي از روش زندگي مسلمانان در تمامي جهان براي اجراي وظايف ديني و دنيوي است. نمازهاي واجب پنجگانه روزانه و نمازهاي شب همگي براي انگيزه بخشي به نفس و بدن کمک مي رسانند. مناسک حج که نيازمند تلاش فراوان جسمي و ذهني مي باشد به سلامت قلب و حفظ تندرستي کمک مي کند. درست همانطور که شاعر رومي يوونال بيش از دو هزار سال قبل مي گويد فکر سالم در بدن سالم است.

شمشيرزني استثنايي عرب طي دوره ظهور و افول امپراطوري اسلامي به نمايش درآمد و امروز ممکن است هنوز شمشير را در هر بخشي از جهان اسلام از مراکش تا جاکارتا به عنوان نمادي در پرچم کشورهاي مسلمان يا به عنوان تزئيني ديواري يافت. در کشورهاي مسلمان جنوب شرق آسيا مراسم سنتي شمشيرزني طي محرم ماه اول تقويم اسلامي که مشخص کننده سال نو است انجام مي شود. در اين مراسم تمامي ماتا (تيغ در مالايي) و ويلاه (در جاوه اي) طبق يک سنت پاک مي شوند. در جاوه محرم همچنين همزمان است با سورو که طي آن مردم براي تميز کردن کريس (يک شمشير منحصر به فرد سي اينچي با لبه اي موجدار) آماده مي شوند. در اين مراسم آيات مرتبطي از قرآن قبل از آغاز کار پاکيزه کردن بوسيله صاحبان شمشيرها خوانده مي شود تا قدرت معنوي کريس خود را جوان سازند.

طي دوره قرن دهم، سون تزو، سنت نظامي کلاسيک چيني با عنوان هنر جنگ، با ذکاوت از سوي جنگجويان سامورايي ژاپني مورد مطالعه قرار مي گرفت. ايشان در اصل با شمشيرهاي واقعي تعليم ديده و سپس ابزار خود را به شمشيرهاي آموزشي که بوکن خوانده مي شدند تغيير مي دادند. اين شمشيرها وزن مشابه نمونه واقعي داشته از چوب بلوط قرمز ساخته شده و تعادلي مشابه شمشير واقعي داشتند با اين تفاوت که شمشير واقعي رقيب را به سختي مجروح کرده يا مي کشت. همچنين مراسم سنتي خاصي که بوسيله اساتيد براي قرنها انتقال مي يافت طي شمشيرسازي در ژاپن انجام مي شد. استاد بزرگ زن و شمشيرزني، تاکوان يکي از اولين کساني بود که از زن در روانشناسي شمشيرزني استفاده کرد.

اورومل که نسبت به شمشير چيني جيان يا شمشير دمشقي کمتر شناخته شده است يک شمشير فنري در هنر هندي کالاريپاياتو است که به طور معمول به صورت جمع شده نگهداري مي شود. اين شمشير از چهار نوار فولادي که از هر دو لبه برنده است ساخته شده است. اين شرايط باعث مي شود هنگام رها کردن شمشير و جلو عقب بردن آن در يک حرکت چرخشي در هوا جرقه هايي باورنکردني توليد شده و باعث گيجي حريف شود. اين که يک اسلحه مرگبار بوده و تنها تعداد اندکي در استفاده از آن تبحر دارند با حرکات سريع در هوا مي تواند سر تعداد زيادي از مهاجمان را ببرد. با اين حال از دست دادن کنترل ناگهان اين اسلحه سرنوشت يکساني براي کاربر آن پيش خواهد آورد.

تحت حاکميت سلسله اموي (651-750) در پياده نظام از تسليحاتي چون تير و کمان همراه با تيردان، نيزه، شمشير دو لبه و زوبين استفاده مي شد. سربازان همچنين کلاه خود بر سر کرده و لباسهاي چرمي چند لايه براي محافظت از بدن خود استفاده مي کردند. طبق نظر ابن خلدون (1332-1406) دو روش جنگي وجود داشت يکي از طريق تهاجم و عقب نشيني بعدي و ديگري با حمله تمام کننده تا اين که آخرين خليفه اموي از دسته هاي متمرکز کوچک ارتش استفاده نمود و اين متفاوت از ارتش اوليه عرب بود که به صورت خطوط تکي يا دوگانه مي جنگيدند.

صلاح الدين ايوبي (1138-1193) فرزند فرمانده کرد به طور يکسان مورد احترام مسلمانان و مسيحيان است. او با جوانمردي و حس قدرتمندي از عدالت در برابر افراد بي دفاع چکيده اي از يک جنگجوي بزرگ بود. او با شجاعت جنگيد و به موفقيت قابل توجهي در شکست دادن صليبيون در شاخ هتين نزديک تيبرياس دست يافته و بيت المقدس را در 1187 بازپس گرفت تا به اشغال 88 ساله آن بوسيله فرنگيها پايان دهد.

ريچارد شيردل با دريدن يک ميله آهني مهارتهاي شمشيرزني خود را نمايش داد و به زودي با صلاح الدين روبرو شد که او نيز بهترين شمشير منحني و نازک فولادي دمشقي خود را از نيام کشيد و با کشيدن بر قطعه اي ابريشم فوراً آن را دريد. تمايز مشابهي چنان که قبلاً اشاره شد در سبکهاي دروني و بيروني کونگ فو وجود دارد. چنان که سبک بيروني شامل عمليات سخت بوده و از قدرت عضلاني استفاده کرده و تبحر يافتن در آن سريعتر است اما سبک دروني در عمليت نرم بوده و از چي که انرژي دروني بوده استفاده مي کند و سالها نياز است تا بتوان در آن به استادي رسيد.

با اين حال در چين هزاران نفر در گروههاي سني مختلف زندگي روزمره خود را در پارکهاي محلي با يک جلسه تمرين هنرهاي رزمي تئاي چي چوان آغاز مي کنند که يکي از محبوبترين سبکهاي نرم مورد استفاده به تقليد از هسينگ اي و پاکوا مي باشد. اين سبک دهه هاست که بسياري را به خاطر حرکات نرم و آرامش ذهن و بينايي به خود جلب کرده است. اصل اساسي آن مقاومت يا مخالفت با يک نيروي مهاجم نيست بلکه روش آن در بازگرداندن نيروي وارد شده برعليه خودش مي باشد تا يک مهاجم را مهار نمايد.

در مورد رزمندگان اوليه مسلمان رسم بود شمشيرهاي خود را با يک تسمه شانه حمل کنند. در حالي که در دوره ايوبي و مملوک ترجيح بر بستن غلاف شمشير بر کمر بود. به طور مشابهي سامورايي ژاپني احترام فراواني براي شمشيرهاي خود قائل بودند تا اين که حکمي در 1868 طي احياي حاکميت ميجي براي تمامي ساموراييها حمل شمشير در انظار ممنوع شد. تيغه هاي شمشيرهاي اوليه از چين، هند و مالزي به خاطر کيفيت بالاي خود مورد ستايش بوده و به عنوان اوج فناوري کاربردي تلقي مي شدند.

تأثيرگذاري هنرهاي رزمي در مرزهاي چين متوقف نمي شد. اين هنرها که با مهاجران چيني انتقال يافته بودند در آمريکا نيز طي هجوم براي طلا در 1848 ظهور کردند. کاراته پس از جنگ جهاني دوم از طريق تعاملات کارگزاران آمريکايي و استادان ژاپني در اکيناواي تحت اشغال معرفي شد. اروپاي پس از جنگ در حال بازسازي اقتصاد متلاشي شده خود بود و ورزش محبوبيت کمتري داشت.

با اين حال جودوي اوليه که در آن زمان با عنوان جوجوتسو يا کشتي ژاپني شناخته مي شد طي دهه اول قرن بيستم به چندين کشور اروپايي معرفي شد. تنها تا اوائل دهه 1950 بود که مقالات مجلات از شرق دور و آمريکا در معرفي انديشه عمومي کاراته از راه رسيدند. جيم الشيخ يک فرانسوي از اجداد ترک، يکي از دو نماينده جودو بود که کاراته را به فرانسه معرفي کرد. الشيخ در اصل جودو، کاراته، آکيکو و کندو را تحت تعليم استاد مينورو موچيزوکي سرپرست مدرسه هنرهاي رزمي يوسيکان در ژاپن آموخته بود. الشيخ کاراته را در فرانسه و چندين کشور شمال آفريقا تدريس نمود تا اين که طي شورش 1961 در الجزاير وفات يافت.

طي اوائل دهه هفتاد هنرهاي رزمي با حالتي انفجارگونه توسعه يافته به محبوبيتي جهاني رسيدند و نفوذي حداقلي در بسياري کشورها پيدا نمودند. اينها شامل گسترش کاراته ژاپني که نبرد با دست خالي و تائه کون دو (تکواندو) کره اي بود که شامل لگدهاي رو به بالا و سريع و چرخان مي باشد. همچنين فليمهاي کونگ فوي چيني از طريق اولين فيلمهاي کلاسيک همچون تاريخ قهرمانان ماهيخوار سفيد از مشهورترين استاد ماهيخوار جهان کوان تاک هينگ و سپس ورود اژدها از لي جون فان (مشهور به بروس لي) (1940-1973) ظاهر شدند. بروس لي قبل از فيلمسازي هم شخصيتي افسانه اي در ميان هنرمندان رزمي کار بود تا اين که در نهايت در نتيجه ترويج اصول جامع شرقي اشتهاري جهاني يافت. پيش از اين تفکر تجزيه اي غرب اين اصول را ناديده گرفته بود.

بروس لي در سيزده سالگي شروع به تمرين وينگ چون (به معناي بهار زيبا) نمود که بوسيله زني به نام ييم وينگ چون در حدود چهارصد سال قبل ابداع شده بود. با اين حال بروس لي در هنر کونگ فو در هنگ کنگ تحت تعليم استاد بزرگ مشهور ييپ مان (1884-1972) به تبحر رسيد. ييپ مان پدر گونه جديد وينگ چون و رئيس اتحاديه ورزشي هنگ کنگ بود. بروس بعداً روش جيت کونه دو را که به معناي روش مشتهاي متقاطع است بوجود آورد. او اين کار را با در هم آميختن چندين هنر رزمي شامل گلاويز شدن، روشهاي مشت زني، لگدهاي پايين و بالا همراه با روشهاي خلع سلاح و ضدحمله در هنرهاي رزمي اسلامي مانند کالي (آرنيس، اسکريما) انجام داد. طبق نظر بروس لي، جيت کونه دو تنها يک نام است و او ابداع چيزي را رد کرده است بلکه از اين طريق اميدوار بوده است دوستان خود را از محدوديتهاي سبکها، الگوها و نظريات مختلف نجات دهد.

در نگاهي به گذشته هنرهاي شرقي نبرد تغييرات عمده اي طي احيايي که بروس لي در بسياري هنرهاي رزمي بوجود آورد پيدا کردند. در رسيدن به چنين تعادلي در هنرهاي رزمي، بروس لي ابزارهاي آموزشي ويژه طراحي کرد و روشهاي آموزشي خود را از بسياري کشورها مانند هند قرض گرفت. او از کشش گربه براي تقويت روشهاي کشتي خود از گاما که يک کشتي گير مشهور هندي بود و بروس درباره اش مطالعه کرده بود استفاده کرد.

جنبه فلسفي لي منجر به پرسش و ارزيابي اصول فلسفي هنرهاي رزمي و مفهوم يينگ يانگ در ارتباط با نبرد فيزيکي شد. لي در هنرهاي رزمي به موقعيتي رسيد که مردم را در بخشهاي زيادي از جهان متحير ساخت، به خصوص در جهان غرب ديدگاه او درباره منطق مورد توجه قرار گرفت. از برخي جنبه ها اين موضوع قابل مقايسه با وضعيت ابن رشد (1126-1198) مي باشد که يک فيلسوف نابغه بود و در غرب با عنوان مفسر و شارح بهتر شناخته شده است. آثار فلسفي، حقايق، نظريات و نتايج غيرقابل مناقشه او درباره چندين موضوع فلسفي تأثيرگذاري فراواني در انديشه بسياري فلاسفه شرق و غرب در چندين حوزه علم داشته است. هرچند انديشه وي در هر دو جهان اسلامي و مسيحي طرد شد اما هيچ کدام به خصوص در برنامه درسي دانشگاههاي اروپايي قادر نبودند نتايج فلسفي وي را رد کنند.

يک دوست نزديک و دانشجوي بروس لي يک کشتي گير برجسته با قد هفت پا و سه اينچ به نام کريم عبدالجبار است که با او در فيلم ناکامل بازي مرگ هنرنمايي مي کند. کريم ساعتها با بروس بحث مي کرد و در اين حين بروس از قيد تمامي محدوديتها در راه رسيدن به سبک جيت کونه دو آزاد مي شد و از بحث درباره فلسفه و به خصوص شخصيت مورد ستايشي چون جلال الدين رومي (1207-1273) لذت مي برد که کيمياگر و صوفي معنوي و يکي از بزرگترين و قدرتمندترين متصوفه اسلام بود.

بزرگترين قهرمان مشت زني سنگين وزن جهان محمد علي (متولد 1942) نيز يکي از شخصيتهاي مورد علاقه لي بود. علي بينهايت به هنرهاي رزمي شرقي علاقه مند بود و بوسيله دکتر اون يونگ کيم رئيس فدراسيون جهاني تکواندو در بيست و هشتم ژوئن 1976 در کوکيوون در سئول کره جنوبي به صورت افتخاري گواهينامه کمربند سياه دان دريافت نمود. علي همچنين هنگامي که در 1979 از هنگ کنگ بازديد مي کرد به گرمي از سوي استاداعظم ماهيخوار سفيد، لوک چي فو مورد استقبال قرار گرفت.

روحيه مشت زني علي باعث تشويق بروس شد. بروس خود را در اتاقي زنداني نمود و به دقت مسابقات مشت زني علي را تماشا کرد تا روشهاي مشت زني خود را کامل کند. حرکات رقص مشت زني که مشابه حرکات علي است به روشني در فيلم راه اژدها طي نبرد پاياني با چوک نوريس نمايش داده شده است. بروس همچنين روشهاي گوناگون نبرد با دست خالي و روش مبارزه با چوب در سبک کالي (اسکريما) را از داني اينوسانتو از فيليپين که يک طرفدار مهم و دوست نزديک و دانشجوي بروس بود آموخت.

کالي يک هنر جنگاوري باستاني است که در فيليپين، مجموعه اي از جزاير در درياي جنوب چين ظهور کرد. اين جزاير در مسير تجارت پررونقي قرار دارد که ساکنانش را براي قرنها در تعامل با ملل ديگر قرار مي داد. ايشان همچنين تأثيرات مختلفي جذب مي کردند که به روشهاي جنگي خود انتقال مي دادند. اين شکل مؤثر از هنر رزمي در فيليپين جنوبي که جامعه بزرگي از مسلمانان فيليپين با نام مورو در آنجا زندگي مي کنند توسعه يافت. با اين حال برخلاف ساير هنرهاي رزمي آسيايي که ابتدا روشهاي بدون اسلحه را آموزش مي دهد در کالي وضعيت معکوس بوده و ابتدا اسلحه تعليم داده شده و در پايان روشهاي بدون اسلحه آموزش داده مي شود.

در حدود 100 سبک متفاوت در فيليپين وجود دارد که تحت لغت عمومي کالي دسته بندي مي شوند. اينها چنين تقسيم بندي مي شوند: سبک شمالي، سبکهاي شرقي مرکزي، روشهاي غربي و روشهاي جنوبي. مدتها قبل از مداخلات خارجي کالي به طور گسترده اي در تمامي مجمع الجزاير فيليپين به عنوان ابزاري در دفاع شخصي با استفاده از يک چوب، دو چوب، ترکيبي از چوب بلند و کوتاه يا خنجر مورد استفاده و تمرين بود. اين هنر رزمي به قدرت از تأثير فرهنگي اندونزي مسلمان الهام گرفته بود. طي فصل جشنها و مراسم تاجگذاري در حکومت سلطان ابوبکر در مجمع الجزاير سولو در 1450 سربازان مسلمان اغلب رقص شمشير که با نام دابوس شناخته مي شود انجام مي دادند.

با اين حال اولين بار هنرهاي رزمي فيليپيني در 1521 مورد توجه عمومي قرار گرفت. در اين زمان ناوگان اسپانيايي تحت فرماندهي سياح پرتغالي فرديناند ماژلان به جزيره سمر از ماکتان حمله کرد. ماژلان کوشيد قبايل مسلمان ماکتان را به مسيحيت درآورد. وي و همراهانش در لحظه ورود درگير جنگي وحشيانه برعليه بوميان شدند اما بوسيله هنر رزمي بومي جزيره نشينان رانده شدند. مهاجمان گرچه به سنگيني از تسليحاتي چون شمشير و تفنگهاي اوليه استفاده مي کردند اما در برابر چوبهاي بوميان که با آتش تقويت و استحکام يافته بودند کاري از پيش نبردند. راجه لاپو لاپو ماژلان را شکست داد و اولين قهرمان ملي فيليپين شد. وي اعتباري به عنوان يکي از استادان پيشتاز در هنرهاي باستاني يافت.

طي اواسط قرن شانزدهم در تايلند اولين انشعاب بزرگ مواي تاي (مشت زني تايلندي) از هنر معتبر سيامي کرابي کرابنگ (مبارزه با چوب و شمشير) اتفاق افتاد. اين رخداد تحت حاکميت نارسوان، شاهزاده سياه انجام شد تا تلفات آموزش کرابي (گونه تايلندي شمشير) کاهش يابد. اين همان دوره اي بود که مسلمانان فيليپيني سولو و ميندانائو در اوج قرار داشتند و اين موضوع در توانايي آنان طي قرون بعد انعکاس يافت.

آخرين اکتشاف ماژلان تلاشهاي بيشتري از سوي کونکويستادورهاي اسپانيايي برانگيخت که بعداً ساکنان محلي را با قدرت آتشين برتر خود شکست دادند. شکست پيامدهاي گريزناپذيري براي سلطنت اسلامي جزيره لوزون در شمال داشت زيرا منجر به گرايش به مذهب کاتوليک روم به استثناي مجمع الجزاير سولو و ميندانائو شد که در آنجا اسپانياييها با مقاومت فراواني از سوي موروها روبرو شدند.
مدتها پيش از حکومت استعماري اسپانياييها که تأثيري محونشدني بر فيليپين و فرهنگ آن نهاد مردم فيليپين روش خود را در طبابت، نجوم، مهندسي و يک زبان نوشتاري داشتند. افسانه ها مي گويند در قرن دوازدهم يک بوتون بوسيله ده داتوس (رئيس) که از بورنئو وارد پاناي شده بودند و در آنجا سکونت گزيده بودند تأسيس شد. بوتون يک مدرسه همگاني مرکزي بود که در آنجا رئيس به رهبران قبايل هنر کالي همراه با ديگر موضوعات دانشگاهي و کشاورزي را آموزش مي داد.

بيشتر نوشته ها بعداً بوسيله فاتحان اسپانيايي که تأثيرگذاري خود را بر بوميان تحميل مي کردند نابود شد. اين باعث ترويج اخذ روشها و لغات جديد در مفهوم کالي با استفاده از واژگاني شد چون آرنيس دمانو به معني کنترل کردن دست و اسپادا يي داگا (شمشير سخمه و خنجر) که بر توسعه اسکريما مشتق از اسگريماي اسپانيايي به معناي شمشيربازي تأثير نهاد.

طي سه قرن اشغال اسپانياييها تمرين و اجراي کالي و حمل شمشير را به طور تحميلي ممنوع کردند. در پاسخ به اين ممنوعيت چوبهاي باستون (خيزران) يا باهل (چوب سخت) جايگزين شد و کالي که به طور مخفيانه طي قرن هيجدهم و نوزدهم تمرين مي شد به طور ريشه اي تغيير کرد به طوري که روشهاي تعليمي قديمي با مفاهيم و روشهاي مبارزه جديد جايگزين شد. آرنيس دمانو در رقص مردمي و بازيهاي مورو مورو براي سرگرم کردن اسپانياييها ترکيب شد. ايشان هيچ گاه حرکات پيچيده رقص دست و پا را نفهميدند که شبيه کاتاي (اشکال) سنتي بوده و در نتيجه محتوي ضربات جنگي مخفي بود.

اکيناوا نيز در اوائل قرن هفدهم وضعيت مشابهي تجربه کرد. در آنجا نيروهاي ژاپني به جزيره حمله کردند. همه اسلحه ها جمع آوري شده و هنرهاي رزمي ممنوع شد. اين منجر به گسترش ايجاد تغيير در اسلحه ها مبتني بر مدلهاي اوليه چيني و اضافاتي از چندين اسلحه از ريشه جنوب شرق آسيا همچون کاما که يک داس بود و نانچاکو شد که متشکل از دو قطعه چوبي که بوسيله ريسمان يا زنجيري به يکديگر متصل شده بودند و در اصل براي خرمنکوبي برنج استفاده مي شد. اين اسلحه به خاطر استفاده بروس لي از آن در چندين فليم شهرت فراوان يافت.

روش مبارزه فيليپيني ديگري که تداوم يافت با روشهاي دست خالي اجرا شده و از سوي مسلمانان جزيره سولو و ميندانائو طي اشغال اسپانيايي استفاده مي شد کون تائو بود. اين روش بوسيله قبيله تاوسوگ از ميندانائو گسترش يافت و از حرکات جانوري و هر دو شکل مبارزه نرم و سخت استفاده مي کرد. تلاشهاي فراواني از سوي اسپانياييها براي تصرف و مطيع ساختن بخشهاي جنوب غربي فيليپين مسلمان به خاطر منابع غني و طلاي آن صورت گرفت اما اين تلاشها هميشه منجر به شکست از سوي کاليستاهاي (جنگجويان کالي) مورو مي شد که به نحو شورمندانه اي به مذهب اسلامي خود وفادار بودند و با جورامنتادوس (جنگ مقدس) به تهاجم اسپانيايي پاسخ مي دادند.

تبحر موروها در کالي به درجات متمايزي رسيد که بايد آن را به تعاليم ساعيانه اي نسبت داد که ايشان را قادر مي ساخت بر نقاط عصبي دقيقي از بدن با سرعتهاي برق آسا ضربه وارد کنند. موروها اين هنر را طي قرون با استفاده از روشهاي گوناگون در تلاشهايي پيگير حفظ کرده و ارتقا دادند و راهبردي منسجم در روح مبارزاتي خود به نمايش گذاشتند. داني اينوسانتو که يکي از معلمان مذهبي پيشتاز معاصر آمريکاست در اين باره مي گويد رزمندگان مسلمان با مذهب، شجاعت و توانايي جنگي بي همتاي خود در برابر فتوحات اسپانيايي مقاومت کردند.

پايگاههاي مسلمانان مورو مورد احترام واقع شده و به خاطر دانش و شجاعت استثنايي آنان که به شکست ناپذير ماندن آنان کمک رساند مستقل باقي ماند. کالي يک نظام کامل دفاع از خود است که شامل دامنه اي از انواع مختلف اسلحه هاي تيغ دار و چوبهايي است که در شکل و اندازه خود در تمامي منطقه جزاير جنوب شرق اقيانوس آرام متفاوت هستند. اينها شامل اسلحه هاي مشهور چون کاليس که با عنوان کريس بهتر شناخته شده است، يا بارونگ که يک شمشير با طول 18 اينچ با يک لبه مي باشد. هر دوي اينها به وفور از سوي موروها و تجار اندونزي که در اصل آنها را به فيليپين معرفي کردند مورد استفاده بود. يکي از اسلحه هاي تيغدار مورد علاقه که بوسيله کاليستاها مورد استفاده بود باليسونگ يا چاقوي پروانه خوانده مي شود که متعلق به تاريخي بيش از هزار سال قبل است. بسياري پانداي ها (شمشيرسازان مورو) و صنعتگران به کار ساخت تيغه هاي اصيل گوناگون ادامه داده اند که برخي از آنها نمونه هايي مشابه آنهايي است که در موزه آقا خان در جزيره ميندانائو به نمايش گذاشته شده است.

پس از پايان حکومت اسپانيا در فيليپين در 1898 که در نتيجه جنگ اسپانيا آمريکا رخ داد سلطنت مورو که در جنوب قبلاً همپيماني خود را با خلافت عثماني در استانبول اعلام کرده بود، به مقاومت ادامه داد. تفنگ آمريکايي تأثير اندکي بر شمشيرهاي کريس مورو داشت درنتيجه آنها تصميم به استفاده از رولور با کاليبر 45 گرفتند. شکست مشابهي بوسيله ژاپنيها تجربه شد که با رزمندگان مورو که پيشاني بندهاي قرمز مي بستند درگير شدند. تصوير چنين پيشاني بندهايي بوسيله ابو دوجانه در رزمجوي قرمز پوش ديده مي شود که تا پايان (مرگ) با هماهنگي و همخواني مي جنگد.

اسکريمادورها پيشاني بندهاي قرمز را همراه با لباسهاي سنتي مي پوشيدند چنان که استاد پرتغالي جيت کونه دوي بروس لي، دان اينوسانتو در فيلم بازي مرگ به نمايش مي گذارد. در تايلند مبارزان تايلندي به عنوان مبارزان معنوي متمايز مي شوند تا جايگاه آنان نسبت به گلادياتورهاي مدرن تميز داده شود. بنابراين مشت زن تايلندي ابتدا يک مونخون که پيشاني بندي سخت و تزئين شده (تاج) بوده و شيئي مقدس است که بوسيله هفت معبد بودايي متبرک شده است قبل از ورود به رينگ بر سر مي نهد. سپس رقصي سنتي با نام رام مواي قبل از نبرد انجام مي دهد. بسياري از حريفان و قهرمانان مشت زني تايلندي همچون قهرمان سابق سبک وزن تايلندي، عبدل سري سوتورن از اجدادي مسلمان بوده و توانايي قابل ملاحظه اي در اين هنر نشان داده اند.

برخلاف ساير هنرهاي رزمي آسيايي، کاليستاهاي مورو از نظر انضباط و هماهنگي ايدئولوژيک طي نيم هزاره از نبرد در دفاع از تماميت و استقلال خود جايگاه برتري دارند. در اين مورد نياز بوده است به درجاتي عالي از توانايي و دقت در مبارزه با دست خالي و استفاده از اسلحه هايي دست يافت که هنوز امروز هم مورد استفاده قرار مي گيرند. تمامي اينها ناشي از شرايط محيطي خاص فيليپين مي باشد.

برخي از بهترين اساتيد کالي در قرن گذشته که اولين بار دانش کالي خود را به آمريکا معرفي و ارائه کرده اند از گوروهاي (معلمان مذهبي) مسلمان الهام گرفته اند. اينها شامل افرادي چون استاد جان (همچنين با نام جوانيتو شناخته مي شود) و لاکوسته (1887-1978) که يکي از معلمان استاد داني اينوسانتو بوده است مي باشند. استاد داني بر اين اعتقاد است که استاد جان در بسياري بخشهاي فيليپين شامل اساتيد کالي مورو در جنوب آموزش ديده است. او در جنوب اسلام را پذيرفته و نامي اسلامي براي خود انتخاب مي کند تا از سوي تعليم دهندگان هنرهاي رزمي مسلمانان براي آموزش اسلحه هاي تيغ دار در فيليپين مورد پذيرش قرار گيرد.

يک نماينده به خوبي شناخته شده ديگر کالي استاد اعظم فلورو ويلابريل (1912-1992) است که در سبو در ويساياس متولد شد. او در کودکي کالي را از عمو و پدربزرگش آموخت و سپس به روستايي قبيله اي رفت تا تحت راهنمايي يک شاهزاده مسلمان نابينا در برترين مهارتهاي کالي به تبحر برسد.

آرنيس نوين بيشتر مبتني بر استفاده از چوب و روشهاي حرکت دست است تا پيچيدگي سنتي اشکال اجدادي که قبلاً در کالي استفاده مي شد. کالي پيش از اين در خفا بوسيله اساتيد به دانشجويان برگزيده و وفادار در مکانهاي دوردست آموزش داده مي شد. امروز آرنيس به طور معمول به عنوان يک دوره رسمي در دپارتمان آموزشهاي جسماني دانشگاه مانيل تدريس مي شود و محبوبيت رو به رشد آن علاقه بسياري از مشتاقان هنرهاي رزمي را از تمامي اروپا، استراليا و آمريکا برانگيخته است. ايشان در اشتياق براي آموختن هنر استثنايي فيليپيني از اساتيد مسلمان بومي و مسيحي به فيليپين مسافرت مي کنند تا بتوانند گسست علمي خود را پر کرده و اطلاعات خود را درباره اين هنر باستاني که بيشک مدتها به عنوان ستون فقرات جامعه فيليپين تلقي مي شده است افزايش دهند.

چهارچوب معنوي که در حوزه اسلام وجود داشته است به طور موفقيت آميزي از سوي مسلمانان چيني که دستاوردهايشان براي قرون متمادي در اوج قرار داشته است مورد استفاده قرار گرفت. ايشان پس از خود با ساختن امتدادي تاريخي و گشودن درهاي جستجو براي بسياري مسلمانان و غيرمسلمانان براي پيروي و آموختن مقدمات حقيقي کونگ فو نمونه کاملي از تبحر و دستاوردهاي علمي در هنرهاي رزمي از خود به جاي گذاشته اند. يک داستان جالب درباره يک استاد صوفي که حکمت خويش را با رايزني با يک استاد زِن ژاپني به مشارکت نهاده است درباره امام ابوالحسن علي ابن عبدالله الشاذلي (1196-1258) است. او در علاقه يافتن قطب (محور معنوي) دوران خود بود. ابوالفتح به او پيشنهاد کرد تا به مراکش برود، جايي که معلم خود را شيخ عبدالسلام ابن مشيش از فض يافت. او در کناره گيري از مردم در صخره اي در جبل عالم زندگي مي کرد. اولين بار که الشاذلي با استاد ابن مشيش برخورد کرد استاد به او گفت غسل انجام دهد. زماني که اين کار انجام شد استاد ابن مشيش به او گفت دوباره غسل انجام دهد. فقط در دفعه سوم بود که الشاذلي در نهايت دريافت و گفت من خود را از تمامي دانسته ها و تعاليم پيشين شستم. امام الشاذلي بايستي ذهن خود را از موانع آموخته هاي پيشين قبل از پذيرفتن روشنايي معنوي استاد قديس خالي مي کرد.

اين حکمت از سوي مردي فرهيخته که در طلب تعليم ديدن از سوي يک استاد زن بود در مثالي بيان مي شد. زماني که معلم شروع به صحبت کرد مرد فرهيخته مرتباً با گفتن اين که من اين را قبلاً مي دانستم سخن او را قطع مي کرد. استاد با صبوري گوش مي داد تا اين که در نهايت پيشنهاد کرد چاي بخورند. سپس استاد در فنجان شاگرد چاي ريخت تا لبريز شد. مرد فرهيخته فرياد زد کافي است، بس است، فنجان من پر شده است. استاد گفت همچون اين فنجان ذهن تو پر از ذهنيات و حدسيات توست. اگر ابتدا فنجان خود را خالي نکني چگونه مي تواني انتظار داشته باشي فنجان چاي مرا بچشي؟ براي کمک کردن به پاسخ فوري بدن به موقعيت، ژاپنيها از اصل مو (زن، تهي بودن، هيچ بودن) استفاده مي کنند تا به دانشجوي هنر رزمي کمک شود ذهن خود را از تمامي انديشه ها پاک سازد.

چنين حکمتي ريشه عميقي در انديشه مسلمانان، در تمامي تاريخ طولاني طبقات صوفيه و برادري دارد که در چين وجود داشته است. به اين ترتيب صوفيه نقش مهمي در حفظ اسلام طي قرنها سرکوب داشته و چندين طريقه صوفي اصلي وجود دارد که از سوي مردم هويي مورد احترام فراوان بوده و تأثير زيادي بر جنبه هاي فلسفي هنرهاي رزمي آنان داشته است.

نظريات اساسي اسلام باطني و رمزآلود در ترکيب با هنرهاي رزمي بوسيله استادان بزرگ تعليم داده شده و براساس حکمت آنان به نسلهاي بعدي انتقال يافته است. شاگردان در سراسر جهان در جستجوي اساتيد برجسته اي بوده اند که اعتبار آنان نشانگر مهارت رزميشان بوده و در تبحر آنان در قدرت دروني آشکار مي شده است. شيوخ برجسته صوفي هويي مرتباً راهبان بودايي را در رقابتهاي مختلف شکست مي دادند تا مشخص شود قدرت جادويي کدام يک برتري دارد. الهامات صوفيانه حتي بر يک سبک کونگ فوي اسلامي به نام کوا شي به معناي هفت مبارز تأثير نهاده است. کوا شي در اصل به يادبود هفت قديس صوفي مسلمان نامگذاري شد تا اين که بعداً اين نام به هفت شکل تغيير يافت. اين يک سبک بسيار محبوب در بين مسلمانان در ايالت هنان مي باشد که بعداً به ايالت شانکسي گسترش يافت.

سبک محبوب ديگر سبک کونگ فوي دروني هسينگ اي چوان که از استاد ما هسيه لي برجاي مانده و در بين مسلمانان چيني هنان اجرا مي شود. هسينگ اي چوان پس از آن که تحت غلبه مسلمانان توسعه بيشتري يافت برخي از پيوندهاي خود را با جهان بيني تائويي از دست داد. بسياري اساتيد برجسته در اين هنر تأثيرات اسلامي وارد کرده و آن را به عنوان سبک هنان به محبوبيت رساندند.

در مطالعه عميق معناي واقعي جهاد دروني، اساتيد کونگ فوي مسلمان قادر به مطيع ساختن دشمن درون شده و انرژي دروني خود را هماهنگ مي ساختند. اين توانايي بعداً منجر به مشارکت در توسعه مفهوم چئي کونگ به معناي انرژي دروني يا نيروي حياتي در چيني شد. اين يک نيروي فراگير است که از طريق تمرين مجموعه اي از تمرينات تنفسي ويژه که وجود دروني را پرورش و تقويت مي دهد قابل مهار مي باشد. چنين دستاوردي نتيجه تلاش بسياري اساتيد مسلمان کونگ فو مي باشد که تا امروز هرگاه در مورد کونگ فو سخن گفته مي شود با احترام از ايشان ياد مي شود.

چئي کونگ يا کوييگونگ براي قرنها بوسيله اساتيد متعدد کونگ فو مورد اجرا قرار مي گرفته است. ايشان تمام عمر خود را صرف تکامل و تعالي انرژي دروني خود که در ژاپني کي ترجمه شده است مي کردند. برخلاف شکل انرژي دروني چيني، هنر اسلامي پنتجک سيلات در مالزي و اندونزي به طور عمده متشکل از هر دو انرژي نرم و سخت و تحت تأثير قرآن بوده است. نمايندگان سيلات (لغت مالايي براي هنرهاي رزمي) در جستجوي الهام در تعليم ديدن هنرهاي رزمي مي کوشيدند. با اين حال عليرغم تلاشهاي بسياري اساتيد معاصر کونگ فو که تواناييهاي قابل ملاحظه خود را براي اثبات محدود بودن آن در مکتب خودشان به نمايش مي گذارند، راز انرژي و قدرت دروني تنها محدود به يک نژاد خاص نبوده است.

هنر بومي سيلات يکي از کاملترين و پيچيده ترين نظامات جهان است که تاکنون شناخته شده و تحت حمايت قرنها تنوع نژادي و غلبه معنوي بوده که در گستره هزاران جزيره مجمع الجزاير اندو مالزي وجود داشته است. پيش از استعمار اروپايي در جزاير، بسياري از فرهنگ شکوفاي مالايي تحت تأثير عربستان، چين، هند، تايلند و هندوچين بوده است.

پنتجک سيلات (به معناي آموزش مبارزه) در حدود قرن چهارم ميلادي ظهور کرد. افسانه ها مي گويند سرچشمه اين هنر به يک بانوي دهقان سوماترايي مي رسد که براي آوردن آب به کنار رودخانه مي رود و مبارزه اي بين يک ببر و يک پرنده بزرگ مي بيند. شوهرش او را به خاطر دير کردن سرزنش کرده و تصميم مي گيرد او را بزند اما او به سادگي با روشهايي که از تماشاي دو جانور آموخته بود حمله شوهرش را دفع مي کند. شوهر شگفت زده بعداً اين هنر را از همسرش مي آموزد. طبق نظر سوماترايي ها هنوز مي توان صحت اين داستان را با تصديق اين که برخي زنان در بين متخصصان اين هنر هستند ردگيري کرد. تعداد غيرقابل شمارشي از سبکهاي مجزاي متفاوت از پنتجک سيلات که در ناحيه بومي هستند وجود دارد.

يک نمونه عالي براي اولين بار در يک گردهمايي اساتيد سيلات در بوکيتينگي در غرب سوماترا در يکشنبه چهاردهم دسامبر 2003 اتفاق افتاد که در آن 79 پندکا (استاد) در سيلک تو (سيلات کهن) همگي در سن بالاي هفتاد سال هنر باستاني پنتجک سيلات را با اجراي روشهاي فخيم اما مؤثر و آکنده از جواني و چابکي به نمايش گذاشتند. کهنسالترين اجرا کننده برسيلاتورامي استاد ايبو اينياک اوپياک پالاتيانگ بود که يک بانوي کهنسال 104 ساله و استاد سيلات بود.

يکي از متمايزترين سبکهاي جالب در پنتجک سيلات در سوماترا که بوسيله مردم مينانگکابائو بوجود آمده است سبک ببر هاريمائو خوانده مي شود زيرا وضعيت و حرکات آن شبيه حالتهاي يک ببر است. با توجه به شرايط نمناک و گل آلود منطقه حالتي زمين گير مانند يک ببر قوز کرده نسبت به حالت و حرکات معمول ايستاده برتري دارد. اين يک نظام مبارزه فراگير است که در هر شرايطي چه بر روي سطوح لغزنده مرطوب، زمين نرم، زمين صخره اي يا حتي در اقيانوس قابل استفاده است. مبارزان هاريمائو در حرکات پا ماهر بوده و قادرند به طور مؤثري به حريف با ضربات لگد حمله کرده و چنانچه وي در محدوده حمله آنها باشد با پرتاب کردن خود به جلو از يک وضعيت قوز کرده وي را در برگيرند.

دانشجويي که علاقه مند به فراگيري پنتجک سيلات باشد ابتدا با معلم مذاکرات و مبادلاتي انجام داده و سپس موارد مورد نياز را ارئه مي دهد. پنج مورد بايستي ارائه شود: الف. مرغي کشته شود و خون آن بر زمين محل آموزش ريخته شود و اين جايگزيني نمادين براي خوني است که ممکن است از دانشجو ريخته شود. ب. تکه اي پارچه سفيد که به اندازه کافي براي پوشاندن جسد بزرگ باشد اگر دانشجو در تعليمات بميرد. ج. يک چاقو که نمادي از تيزي است که از دانشجو انتظار مي رود. د. تنباکو براي گورو (معلم مذهبي) تا در دوره استراحت خود دود کند. ه. مقداري پول تا با آن لباس نو براي گورو تهيه شود اگر لباسش در تمرينات پاره شود. اين تقاضاي غيردنيوي با يک سوگند دنبال مي شود که طي آن همه افراد تحت تعليم به قرآن سوگند مي خورند که برادر خوني يکديگر باشند.

تحت حاکميت هلند پنتجک سيلات ممنوع شد اما به طور پنهاني مورد اجرا قرار مي گرفت تا اين که تحت تأثير کارآمدي دفاعي خود طي اشغال ژاپنيها در جنگ دوم جهاني شيوع يافت. بعداً اين هنر جايگزين ورزش سبکي شد که قبلاً بوسيله هلنديها به طور اجباري يک سال براي پسران و دختران مسلمان آموزش داده مي شد. اين جايگزيني بوسيله ايکاتان پنتجک سيلات اندونزي که در 1947 بنيان شد صورت گرفت.

در مالزي برسيلات (به معناي با مبارزه انجام دادن) اجرا مي شود. اين هنر شامل روشهاي دست خالي و با اسلحه مي باشد و به زني با اين نام نسبت داده شده است که دانش اين هنر را در رؤيا آموخته است. برسيلات بيشتر از پنتجک سيلات اندونزي مشتق شده و شبيه آن است و خود به اشکال مختلف تقسيم مي شود. با اين حال از نظر روش متفاوت بوده و به دو سبک تقسيم مي شود. يکي بواه (به معناي ميوه) يک شکل مؤثر از مبارزه برسيلات است که هيچ گاه در انظار عمومي مشاهده نشده است زيرا دانشجويان اندکي که سوگند خورده اند پنهاني بودن آن را حفظ کنند به دانش رمزآلود دروني آن دست مي يابند. اين سبک از روشهاي مؤثر پا استفاده کرده و در طبيعت خود آکروباتيک به نظر مي رسد. سبک ديگر پولوت (به معناي برنج چسبناک) است که بسياري از شرايط جنگي خود را از دست داده و حرکات زيباي آن امروزه به عنوان رقص اجرا مي شود که در مراسم عروسي و تعطيلات عمومي نمايش داده مي شود.

تجابانگ يک باتون فلزي است که به صورت جفت استفاده شده و شبيه سا در اوکيناوا است. شايد نمونه هاي اوليه آن در فرهنگ هندو ريشه داشته باشد که در حدود قرنهاي چهارم و پنجم به اندونزي نفوذ کرده است. تجابانگ در اندونزي و مالزي بوسيله اساتيد سيلات استفاده شده و با آن مي توانند به طور مؤثري از خود در برابر شمشير و ديگر اسلحه ها دفاع نمايند. باديک يک خنجر مستقيم شبيه پروانه است که تبديل به نمادي براي مقاومت شده است. اين نماد به يادبود راجا حاجي از مالاکا استفاده مي شود که مبارزي مشهور است که در دوران اوج اقتدار هلنديها با شجاعت با آنان جنگيد.

يکي از مورد احترام ترين و رمزآلودترين اسلحه هاي تيغ دار کريس مي باشد. مبارز افسانه اي هوانگ تواه به عنوان اولين کسي که کريس حمل مي کرد تلقي مي شود. برخي مسلمانان مالايي بر اين باورند کريس از نشانهاي سلطنتي سلطان پراک مي باشد که از باقيمانده جرقه کعبه مقدس در مکه ساخته شده است. کريس در مسير زندگي مردم براي قرنها در خدمت آنان بوده است و قدرتهاي ماورا طبيعي داشته است که مي تواند مفيد يا آسيب رسان باشد. در حدود چهل نوع گوناگون از کريس وجود دارد و گفته مي شود زماني که خطر در نزديکي صاحبش باشد با لرزيدن در داخل غلاف به او هشدار مي دهد. طبق نظر متخصصان غربي گرچه غربيها اين ادعاهاي خرافي را مورد استهزا قرار مي دهند اما چنين باورهايي همچون هميشه قدرتمند باقي مانده اند.

در بين تمامي مداخلات خارجي، ورود صلح آميز اسلام از طريق بازرگانان عرب، محونشدني ترين تأثير را در زندگي ساکنان مجمع الجزاير بر جاي گذاشته است. طبق مستندات ساليانه کارگزاران رسمي چيني در تاريخ 674 مستنداتي درباره يک رئيس عرب که سرپرست يک سکونتگاه عرب در ساحل غربي سوماترا بوده است وجود دارد. برخلاف اسپانياي قرن شانزدهم اعراب دست به فتوحات يا استفاده از شمشير نزدند و ادعاي برتري براي تسلط بر ساکنان نداشتند بلکه صلح آوردند و فرهنگ و تمدن خود را با مردم کشوري شريک شدند که به عنوان وحشي ترين اقوام مورد هراس بودند. مارکو پولو (1254-1324) که چندين ماه در ساحل شمالي سوماترا در 1292 گذارنيده است تمامي ساکنان را به عنوان زناکار و آدمخواراني معرفي مي کند که دشمن پادشاهي پارلاک در گوشه شمال شرقي جزيره که مسلمانان در آنجا زندگي مي کنند هستند.

چنين انرژي دروني عميقي که به بيش از چهارده قرن قبل برمي گردد تأثيري ماندگار بر جهان اسلام گذاشته است. مطالعه عميق دانشي که در قرآن آمده است بوسيله اساتيد صوفي بر مبناي اصول درک باطني معرفت يا علم الباطن و الظاهر انجام مي شود که از نظر معنوي نفس را که در امتداد روح وجود دارد، به عنوان العقل الاول شناخته و پرورش مي دهد.

از جايي که قدرت متصوفه يوگاي باکتي و يوگاي جناني را با هم ترکيب مي کند تفکر از نظر بسياري بزرگان از طريق ذکر تقويت کننده حقيقي تواناييهاي معمول و مرموز آنان با رسيدن به يگانگي خداوند است. در يک سنت نبوي اين موضوع به روشني بيان شده است که يک ساعت مراقبه بهتر از شصت سال عبادت است. ابن بطوطه زماني که در جزاير مالديو بود يک شاهکار معنوي را در 1163 از ابوالبرکات گزارش مي کند که يک زاهد مراکشي است. او تبديل به قهرماني مي شود که جزاير را از يک ديو وحشتناک با تلاوت قرآن نجات مي دهد تا ديگر جزيره نشينان مجبور نباشند يک دختر باکره را به عنوان قرباني در اختيار ديو قرار دهند. او سپس جزيره نشينان را از بودايي به اسلام در مي آورد.

شکل ديگري از انرژي دروني بوسيله يک استاد سيلات در جاکارتا در 1964 به نمايش درآمد. طي يک نمايش بزرگ هنرهاي رزمي که با حضور استاد ناکاياما، چهره اي برجسته در اتحاديه کاراته ژاپن و ديگر مردان کاراته ژاپني با نمايش قدرت شکستن چوب انجام شد پس از تمام شدن تشويق حاضران يک مرد نحيف اندونزيايي که صخره بزرگي حمل مي کرد ظاهر شد. استاد ناکاياما و تيم کاراته او به خوبي صخره را مورد بازديد قرار داده و اعلام کردند با هيچ دست خالي نمي توان صخره را شکست. زماني که همه قانع شده بودند مرد نحيف سيلات کار براي پنج دقيقه تمرکزي قوي انجام داد، فنجاني آب بر روي انگشتان خود ريخت، دعايي خواند و فريادي بلند شنيده شد. صخره بدون آن که مرد سيلات کار حتي دست خود را بلند کند خورد شد. يک استاد سيلات با استفاده از همين اصل اگر بخواهد ضربه اي وارد کند با خواندن دعا و حرکت ساده دست پيش از ضربه زدن به حريف مي تواند اين کار را انجام دهد. حريف تأثير کامل مشت را احساس خواهد کرد. اين حرکت مي تواند به يک مهاجم که در يک فاصله مشخص قرار دارد هم آسيب برساند.
يک روند اسلامي شدن طي توسعه هنرهاي رزمي در داخل کشورهاي مسلمان جنوب شرق آسيا اتفاق افتاد که شکل دهنده رسوم سنتي آنان بود. در چين کونگ فو در بين مسلمانان در کوينگ زن سي به معناي معبد اخلاص و راستي که يک مسجد است انجام مي شود و نه يک معبد بودايي و از زبان مذهبي عربي استفاده مي شود. به عنوان نمونه براي آغاز يک حرکت از بسم الله به جاي تعظيم يا فرياد زدن کي آي که ژاپني ها براي ديدار معنوي انجام مي دهند استفاده مي شود.

کونگ فو از سوي مردم هويي مورد پذيرش قرار گرفت و تبديل به بخشي از برنامه مدارس، زندگي اجتماعي و زندگي مذهبي آنان به خصوص طي جشن فصلي رمضان در عيد فطر، عيد قربان و ميلاد پيامبر شد. جوامع هويي براي جشن در صحن مساجد گرد آمده و با نمايش وو شو پس از مناسک نماز سرگرم مي شوند. چنين اجراهايي شامل اقسام هويي کواشي که با نام هفت مبارز شناخته مي شود و سبک کهن اسلامي ليوهه کوان (مشت زني شش تقارن) که نامي اخذ شده از کلاه شش گوش مسلمانان است.

با اينحال در طي قرون نامهاي عربي مسلمانان به چيني تبديل شده است تا براي هر دو فرهنگ مناسبت داشته باشد اما اين باعث شده تاريخ نگاران چيني به مذهب افراد اشاره نکرده و دستاوردهاي مسلمانان چيني که در اسناد ملي ثبت شده است به درستي ارائه نشود. برخي مردان نام خانوادگي همسران هان خود را برگزيدند و ديگران نامهايي چون ما براي محمد، ها براي حسن، هو براي حسين، تا براي طاهر، نا براي ناصر، شا براي سالم و نامهايي چون ما، شا و زا انتخاب کردند. سيزده نام خانوادگي تنها از نام سيد سيني (چيني) اخذ شده است. يکي از فراوانترين نامهاي خانوادگي، خانواده ما در منطقه کانگجو در ايالت هوبي است. اين خاندان در اصل متعلق به استاد افسانه اي محمد ما هو (چنگ هو) که همچنين با نام زنگ هي (1371-1433) شناخته مي شود است که يک دريادار قهرمان با قد هفت فوتي، يک سياح و متخصص هنرهاي رزمي از ايالت يونان بود.

يک استراتژيست نظامي برجسته مينگ، فرمانده کوي جيکوانگ در اثر رزمي کلاسيک خود با نام جيکسيائو کسينشو برتري سه مدرسه مبارزه با نيزه را که تحت مديريت سه خانواده يانگ، ما و شا طي اواسط و اواخر سلسله مينگ بودند ثبت کرده است. علاوه بر اين اواخر سلسله مينگ شاهد مد رزمي هويي هويي شي با زو بود که يک روش تمريني رزمي با 18 مشت نزد مردم هويي بود که بهترين تمرين رزمي تلقي شده و بعداً در هواکوان زونگجيانگفا (گفتگوهايي درباره روش مشت زني گل) نوشته قهرمان مشهور شائولين، گان فنگچي بنيانگذار باک سي لوم و هواکوان (مشت زني گل) ذکر شد. گان فنگچي يک چهره محبوب در داستانهاي عاميانه چيني است که مانند ديگر راهبان شائولين با امپراطور فاسد کوينگ، يونگزنگ (حکومت 1723-1735) مخالفت مي کرد. همچنين مدارس وو شو طي اواسط و اواخر سلسله کوينگ به شدت رواج يافتند که برخي از آنها بوسيله اساتيد مسلمان وو شو تأسيس شدند.

روشهاي مبارزه با نيزه از طريق سلسله اي از خانواده هاي مسلمان در طي قرون متمادي باقي مانده اند و هنوز امروز تمرين مي شوند. طبق نظر استاد اعظم ما کسياندا (تولد 1932) يکي از تنها چهار استاد در حال حيات وو شو و جوانترين فردي که تاکنون رتبه نهم دوان (بالاترين سطح) را کسب کرده است، پدرش استاد اعظم ما فنگتو در اثر خود با نام يويي لو (فهرست بازيها) ثبت کرده است که هر دو خانواده ما و شا خانواده هايي از ريشه هاي مسلمان بوده اند. استاد اعظم ما کسياندا همچنين معلم استاد گو کسيان که نقش مهمي در فيلم ببر غران، اژدهاي پنهان و لي لين جي (جت لي) ستاره فيلم مشهور معبد شائولين و قهرمان تواناي پنج رقابت ملي وو شو بوده است که مهارتها و علاقه آتشين او مشخصات اجراهاي بروس لي و جکي چان را در خود جمع کرده است.

يک هويي مسلمان ديگر که رتبه نهم دوان را دارد استاد اعظم زانگ ونگوانگ است که تحت تعليم عموي استاد اعظم کسياندا، استاد اعظم ما يينتو بوده است. يکي از اساتيد متعدد مسلمان کونگ فو که تأثير و مشارکتي محونشدني طي تمامي طول عمر خود در يکي از بزرگترين گنجينه هاي چين در قرن گذشته برجاي نهاده است استاد اعظم وانگ زيپينگ (1881-1973) است که بيشتر با عنوان شير کونگ فوي چيني شناخته مي شود. از دوران سلسله يوان که دوره اوج اسلام در چين بود مسلمانان چيني با نام هويي شناخته مي شوند. ايشان از نظر جغرافيايي در تمامي چهارده ايالت چين و در هر شهر بزرگ پراکنده اند، با اين حال تمرکز زيادي در منطقه خودمختار نينگکسيا هويي در مرکز چين دارند. ايشان رسوم و نامهاي خانوادگي چيني اخذ کرده و هنگام تمرين وو شو لباسهاي محلي همراه با عرقچينهاي سفيد اسلامي مي پوشند. صرفنظر از اين مورد ايشان نسبت به چينيهاي بومي هان غيرقابل تشخيص هستند.

با اين حال مسلمانان در چين از قرنها نزاعهاي داخلي، سرکوب و بلاياي ويرانگر که ناشي از تهاجم خارجي به چين بوده است رنج برده اند. اثر تاريخي المسعودي (وفات 957) با جزئيات درباره قتل عام صد و بيست هزار نفر که بيشتر از ريشه مسلمان بوده اند سخن گفته است. تحت حاکميت حاکمان گوناگون به خصوص سلسله کوينگ (1644-1911) ظلم و جنايت وجود داشته است. مانچوها که برخلاف بيشتر هان ها از يک گروه اقليت بودند حکومتي خشن داشتند. در اين دوران مسلمانان از مردم هان جدا مي شدند و مجاز به آموزش چيني نبودند و اين منجر به دشمني بين اين دو اجتماع و دسيسه هاي سياسي مانچوها شد. ايشان عليرغم وفاداري مسلمانان، به تلخي ايشان را سرکوب کرده و محدوديتهايي درباره روش لباس پوشيدن، عبادت کردن، ساختن مساجد و انجام سالانه حج بر مسلمانان تحميل نمودند.

مسلمانان چين با تشبه جستن به اجداد دلير عرب خود در چندين قرن قبل، از اجراي رسم کئو تو (تعظيم) در برابر امپراطور هسوان تسونگ امتناع کردند. انضباط در چنين تشکيلات متعالي از طريق تعاليم مذهبي که ريشه در نظريات اسلامي دارد پرورش يافت و راه را براي جديت و متابعت از اساتيد وو شو که اغلب نقش امام را بازي مي کردند هموار ساخت.

در صحبتهاي عمومي زماني که درباره کونگ فو (گونگ فو در کانتوني) سخن گفته مي شود اين لغت عمومي به نظر مي رسد در واقع صدها هنر مبارزه از هنرهاي رزمي چيني را شامل مي شود. با اين حال معناي دقيق آن مهارت يافتن در يک هنر يا تلاش و تمرين زياد است به عنوان مثال امام محمد ابن ادريس الشافعي (767-820) زماني به استادي در تيراندازي رسيد که توانست يک هدف را ده بار از ده بار بزند. يک دانشمند مسلمان که بيشک در کونگ فوي مسلمانان مشارکت داشته و از چين ديدار کرده است استاد دانشمند و نابغه ابوريحان البيروني (973-1051) است که چهار دهه از زندگي خود را صرف مسافرت به قسمتهاي مختلف جهان اسلام شامل هند کرده است. او در هند بيش از ده سال اقامت کرده و در سانسکريت و نجوم هندي به استادي رسيد. استاد البيروني با فيلسوفان هندي که جاپا يوگا را به زبان سانسکريت مي خواندند به مباحثه درباره باورهاي هندوييشان نشست. علاقه مندي او به هنر هندي يوگا در ترجمه محققانه او از يوگا سوترا از پنتنجلي به عربي آشکار مي باشد.

ابن بطوطه (1304-1369) که يک سياح و مسافر بود نيز بسياري از اهل يوگا را در هند ديده است. او از آنان به عنوان مرداني با تواناييهاي خاص که از رژيمهاي غذايي سخت پيروي کرده و از سوي سلطان مورد بزرگداشت هستند ياد مي برد. در سيلان (سريلانکا) چهار مرد يوگا در مسافرت او در زيارت سالانه کوه سرنديب (قله آدم) با وي همراه شدند. در چين ابن بطوطه مورد خوشامدگويي قرار گرفته و ذکاوت و تبحر هنرهاي مردم چين را ستوده است. در هنگام ورود او شيپورها و بوقها و طبلها نواخته شدند و سپس انواعي از تفريحات شامل شعبده بازي اجرا شد که بيشک وو شو و آکروبات بازي را در اجراي خود با يکديگر مخلوط کرده بوده اند. او همچنين گزارش کرده است که بانوان مبارز و محافظ شخصي در سراسر جنوب شرق آسيا ديده است. منطقه اي که اجراي هنرهاي باستاني سيلات و کالي در آن حضور اساسي دارد.

در کلکته، جنوب هند، که ابن بطوطه در يک مأموريت ديپلماتيک به چين از آنجا به کشتي نشسته است يک سبک شمالي از هنر رزمي هندي باستاني با نام کالاريپاياتو وجود دارد. کالاري به معناي ميدان نبرد و پاياتو به معناي تمرينات مي باشد. از نظر جغرافيايي اين هنر به دو سبک شمالي و جنوبي تقسيم مي شود. همچون کونگ فوي چيني متشکل از مبارزات بدون اسلحه و با اسلحه است و از روشهاي مخفي براي ضربه وارد کردن به نقاط حياتي استفاده مي کند. ابن بطوطه تحت تأثير مهارتهاي رزمي ايشان قرار گرفته بود. يک بار زماني که دهلي را به مقصد چين ترک کرده بود براي دفاع از خود در برابر مهاجمان سودمندي آن را شاهد بود. حدود يک دهه پس از آن که ابن بطوطه چين را ترک کرد يک شورش دهقاني به رهبري زو يوانگزانگ (1328-98) رخ داد. او يک يتيم بود که در معبد شائولين بزرگ شد و در آنجا در هنرهاي رزمي به استادي رسيد. او در شغل اوليه خود به عنوان محافظ شخصي اين تبحر را نشان داد. بعداً زو مغولها را عزل کرده و سلسله مينگ (درخشان) (1368-1644) را تأسيس نمود.

بسياري مسلمانان در بنيانگذاري سلسله مينگ مشارکت داشتند. ايشان فرماندهان مشهوري چون چانگ يويي چونگ، هو دا هاي، مو لينگ، لان يويي، فنگ شنگ، دينگ دکسينگ که متخصصان عالي رتبه هنرهاي رزمي بودند و بخشي از ارتش انقلابي امپراطور زو يوانگزانگ و متحدان نزديکش بودند. گفته مي شود فرمانده چانگ يوچون مسؤول گسترش فن مشهور کايپينگ کيانگفا (هنر کايپينگ استفاده از نيزه) بوده است که هنوز امروز در بين علاقه مندان به وو شو محبوب مي باشد.

طبق نظر يک پژوهشگر، جينگ چي تانگ (نويسنده تاريخ اسلام در چين) امپراطور زو يوانگزانگ (چو يوان چانگ) و پسرعمويش کوه شيائو تزه هر دو مسلمان بودند. همسر زو با نام ما از خانواده ما از چي من، در ايالت آنهويي بود. در اين ايالت نام خانوادگي ما يک نام خانوادگي مشهور مسلمانان در سراسر سلسله هاي مينگ و چينگ بوده است. آقاي جينگ اضافه مي کند زماني که کسي به لحظه بالاترين رتبه رسمي مي رسد تمايل به رها کردن مذهب خود دارد با اين حال دوره مينگ بيشک دوره طلايي اسلام در چين بود، دوره اي که مسلمانان به طور کامل در جامعه هان امتزاج يافته و به خاطر وفاداري خود مورد ستايش بودند.

زماني که زو دولت خود را در نانکينگ مستقر ساخت مسجدي بسيار بزرگ به نام چين جويه (روشنايي ناب) ساخت و شعري با صد کلمه به آن اهدا کرد که در آن به کتاب مقدس قرآن اشاره شده است. پيش از آن که جوامع مسلمانان تحت عنوان شعار همه مسلمانان برادرند در سلسله يوان زندگي کنند چالشهاي فراواني پيش آمد. مساجد در بسياري بخشها ساخته شدند و مسلمانان در حوزه هاي مختلف دولت به کار گرفته شدند. يک نمونه چن يو يک فرمانده نظامي مسلمان هويي و يک متخصص هنرهاي رزمي که در 1447 براي احياي مسجد دونگ سي در بيجينگ انفاق نمود. اين مسجد با نام فامينگ سي (معبد ترويج روشنايي) نيز شناخته مي شود. در اين دوره همچنين مسلمانان هنرهاي رزمي را در مقياسهاي بزرگ توسعه داده و اجرا مي کردند.

زماني که يک مسلمان چيني مهارتهاي کونگ فوي خود را با اجراي يک فرم (معادل کاتا در کاراته) که مجموعه اي از حرکات متوازن دست و پا و سپس با معلق زدن به اتمام مي رسد نشان مي دهد يک تماشاگر بيگانه به سرعت اين حرکات را مي شناسد و آن را به کونگ فوي شناخته شده چيني نسبت مي دهد. اما عليرغم شباهت ظاهري که به نظر مي رسد اينها از ريشه هاي يکسان باشند، اينها در واقع از حالات مذهبي و معنوي دروني کاملاً متفاوتي برآمده و ذاتاً ناسازگار هستند.

چنين تقسيماتي درون اقليتهاي قومي مورد توجه قرار گرفته و هرکدام مهارتهاي مبارزاتي خاص خود را دارد که با نام جيائو من شناخته مي شود. به ويژه بين مدارس گوناگون سبکهاي کونگ فو در جوامع مسلمان هويي در بخشهاي شمالي و جنوبي چين هم تقسيماتي وجود دارد که با عناوين مشهوري مانند مشتهاي جنوبي، لگدهاي شمالي، مشت زني چا (که در ايالت شاندونگ ريشه داشته به تمام چين گسترش يافته) دسته بندي مي شوند. علاوه بر اين بسياري سبکهاي کونگ فوي مسلمانان همچنين براساس شهر و ايالتي که در آن زندگي مي کنند دسته بندي مي شوند.

امپراطور چنگ تي که از 1506 تا 1521 حکومت کرد بسيار تحت تأثير هنرهاي اسلامي بوده و مشتاقانه پيگير آنها بوده است. او حتي زبانهاي سانسکريت، تارتار و عربي مي دانست و حتي زمزمه هايي در قصر وجود داشت که او به اسلام گرايش يافته است؛ بسياري از خواجه هاي قصر مسلمان بودند. طرحهاي اسلامي بر روي ظروف چيني قابل مشاهده بوده و خطاطي عربي داشتند. به خصوص رنگهاي آبي و سفيد در اين دوره فراوان و مشخص بودند و طرحها به دو نوع اسلامي و اژدها تقسيم مي شدند. درپوش يک جعبه نوشته از اين دوران داراي عبارت قصاري به عربي است که مي گويد تعالي را در خطاطي بجوييد که يکي از کليدهاي وجود است. بر روي ديواره هاي قسمت اصلي جعبه به فارسي چنين نوشته شده است که دانش کيمياي بي قيمت و ناداني زياني بي درمان است. خطاطان مسلمان هويي بر حروف چيني تأثير نهاده و سبک و طرح متمايز خود را بر آن افزوده اند.

اگرچه در امپراطوري کهن مردي که در کونگ فو استاد باشد به سختي مي تواند امرار معاش کند اما مسلمانان اين اين گسست را پر کرده و ميراثي از خود با داستانهايي از اساتيد بزرگ کونگ فو برجاي نهاده اند که در جستجوي معنويت اسلامي و حقيقت دروني بوده و در برابر امپراطوران فاسد، دسته هاي راهزن و جنگهاي داخلي قرار مي گرفته اند. اساتيد مسلمان کونگ فو در رسيدن به اوج خلاقيت فيزيکي و قدرت دروني اعجاب انگيز در ابعاد گسترده کوشيده و موفق بوده اند و اين دارايي ارزشمندي براي چين در طول قرون متمادي بوده است.

کليد معنوي قرآن مقدس است که به طور سنتي تنها به عربي معتبر است و قدرتهاي معجزه آسا در برقراري ارتباط و تجسم افکار دارد. نظام نوشتاري عربي الفبايي با 28 صامت دارد و تقريباً تمامي حروف از يک ريشه ساده مشتق شده اند. مردم هويي هنوز بر اهميت عربي تأکيد داشته و آن را يکي از زبانهاي خود مي دانند. البيروني که عرب نبوده و در هر دو زبان مهمان بود احساس خود را چنين نگاشته است: دين و امپراطوري ما عرب است. قبايل تحت حاکميت اغلب به يکديگر مي پيوندند تا به دولت مختصاتي غيرعربي بدهند. اما ايشان قادر نبوده اند به هدف خود برسند و تا زماني که صداي اذان در گوشهايشان پنج بار در روز طنين مي افکند و قرآن به عربي روشن بوسيله نمازگزاران که در پشت امام ايستاده اند خوانده مي شود و پيامهاي روحبخش آن در مساجد وعظ مي شود و آنان در گردهمايي حضور مي يابند، پيوند اسلام نشکسته و قلعه هاي آن نابود نخواهد شد.

رشته هاي دانش از همه کشورهاي جهان در قالبي زيبا و سحرانگيز به زبان اعراب ترجمه شده است و عليرغم اين واقعيت که هر قوم زبان خود را زيبا مي داند چرا که به آن عادت کرده و آن را به طور روزمره استفاده مي کند، زيباييهاي اين زبان در رگها و فن کلام مردم اين کشورها جريان يافته است. من براساس تجربه مي گويم زيرا من در زباني پرورش يافته ام که در آن باعث شگفتي است که شاخه اي از دانش را تقديس نمود. بنابراين من به زبانهاي عربي و فارسي وارد شدم و در هر دو زبان مهمان هستم ولي تلاش کردم آنها را بياموزم اما من به جاي تحسين فارسي، عربي را تأييد مي کنم.

براي تضمين اين که زبان عربي که به طور معمول در جامعه هويي استفاده مي شد هيچ گاه فراموش نشود هنر مبارزه مرگبار تان تويي (پاهاي جهنده و خورد کننده) ظهور کرد. اين هنر به طور خالص مبتني بر الفباي عربي بوده و در اصل پيش از ترجمه به نام کنوني آن با عنوان ده مسير در لگد جهنده، مجموعه تمرينات آن بر اساس مسيري که براي هر حرف از 28 حرف الفباي عربي قرار داده شده است انجام مي شد. فرآيند رمزآلود علم الحروف در اسلام متشکل از افزودن ارزش عددي ابجد در يک کلمه و ساختن کلمات ديگر است.
هنر تان تويي بوسيله استاد چا مي ار (در عربي جميل) از سينکيانگ ( کسينجيانگ) حدود چهارصد سال قبل طي سلسله مينگ آغاز شد.

تان تويي يک سبک تأثيرگذار جهاني است که در بسياري سبکهاي متفاوت ديگر شامل کونگ فوي شائولين، شاخه اي از آخوندک و وو شوي امروزي و همچنين سبک باک سيل لوم پاي (شائولين شمالي) از گان فنگچي که يکي از چهار نظام اصيلي است که در معبد شائولين هنان تعليم شده و راهبان شائولين تان تويي را در برنامه نمايشي خود ترکيب مي کنند وارد شده است. با اين حال قدرت رمزآلود زبان عربي که در جامعه هويي در چين مورد استفاده عمومي بود بوسيله استادان اندکي در گذشته درک شد.

ويرايش جديد از وو شوي امروزي که بعد از تشکيل دولت خلق چين ايجاد شد مبتني بر ويرايش اسلامي از چا چوان (مشت زيبا) با اخذ ده مجموعه همچون مشت بلند و مجموعه هاي متفاوت ديگر بوده است. ملاحظه ويژه اي از سوي دولت چين براي اخذ ويرايش اسلامي (مشت) از جيائو من به معناي فرقه مبارزاتي صورت گرفته است به نحوي که از ميان بسياري سبکهاي ديگر وو شو که وجود دارند اين سبک مورد توجه بوده است، زيرا مسلمانان چيني در درون جوامع خود فعاليت داشته و مداخله غيرقانوني با گروههاي اقليت ديگر کمتر داشته اند. به اين ترتيب توافقي عام وجود دارد که مشت اسلامي خالصتر و يکي از قدرتمندترين هاست به طوري که عمق و روشهاي مقدس آن در طول قرون دست نخورده باقي مانده است.

نمونه اي از چنين غيبگويي حروف در مورد استاد ابن عربي زماني که در شهر فض بود و با يک مرد پرهيزگار درباره آينده لشکرهاي المحاد که از طريق تنگه ها به اسپانيا رفته بودند بحث مي کرد آمده است. مرد زاهد مي گويد خداوند به ياران خود امسال وعده پيروزي داده است چنان که در کتاب خدا در اين عبارت آمده است فتحاً مبينا. شگفت آن که ارزش عددي اين عبارت برابر با سال 591 است و اين معادل دقيق سال هجري در تقويم مسلمانان براي پيروزي خليفه المحاد يعقوب المنصوربرعليه مسيحيان در الارکوس در سال 1194 است.

بنابراين تعجب برانگيز نيست که رموز دانشي که در بين مسلمانان در طي قرون منتقل شده است به طور رمزآلودي از طريق کاربرد روشهاي زنده و عملي کونگ فو انتقال يافته باشد. اين همچنين يک نظام منحصر به فرد است که متضمن پيوندهايي با زبان بهشتي (عربي) و ميراث زباني به جاي مانده از اجداد عربشان بوده و نيز در دفاع از خود کاربردي مفيد داشته است. در جزيره بايقي الزيتون (کوانزو) در حدود ده هزار نفر از نوادگان اعراب با نام خانوادگي گو وجود دارد که سنگ قبر آنان به هر دو زبان عربي و چيني حک شده است. اجراي کونگ فو از سوي مردم هويي در طول قرون متمادي منجر به شکل گرفتن بسياري نظامهاي وابسته که به طور وسيعي در بين جوامع هويي چيني محبوب مي باشند شده است.

با اين حال به خاطر شکنجه اي که ايشان طي قرنها از آن رنج برده اند مسلمانان چيني هنرهاي رزمي خود را درون جوامع خود محدود نگه داشته اند. هنرهاي رزمي مسلمانان ممکن است قرنها پيش طي فصل زيارت از طريق مسلمانان چيني که ديگر بازنگشته اند به عربستان منتقل شده باشد. گسترش هنرهاي رزمي در عربستان ممکن است به خاطر طبيعت جامعه اي که اعراب به زندگي در آن عادت کرده اند محدود بوده است. در هنگام اذان مغازه داران در دکانهاي خود را از ترس دزد نمي بندند و فقط به سمت مسجد مي روند تا در نماز جماعت شرکت کنند.

اساتيد کونگ فوي مسلمان چيني به طور قابل توجهي براي قرنها در هنرهاي رزمي بومي چيني مشارکت داشته اند و در مسيري توقف نيافتني از تخصص خود به اوج رسيده اند هرچند بسيار اندک از شخصيت باشکوه و اعتبار باعظمت ايشان در جهان خارج مورد اشاره قرار گرفته است. با اين حال پيشرفتهاي فناوري جديد در ارتباطات راه را براي معرفي هنرهاي رزمي اسلامي به جهان خارج هموار ساخته است. هرچند هنوز معرفي نامتعادل و نامنصفانه جامعه هويي و درگيري فعلي آنان در جريانهاي سکولار بايستي حل شود.

پيش از پايان قرن بيستم بسياري تغييرات رخ داد که تأثير فراواني بر هنرهاي رزمي شرقي برجاي نهاد. پيشرفتهايي که پيش آمد مفهوم مرکزي فلسفي اين هنرها را از حوزه توجه خارج کرد حال آن که اين پايه هنر بوده و درنتيجه با اکتفا به ارزش مبارزاتي، اين هنر به يک ورزش تفريحي يا حتي يک بازي کامپيوتري که امروز به طور معمول زندگي بسياري جوانان را در غرب و شرق پر کرده است تبديل شده است. در ژاپن سالنهاي بازي کامپيوتري پر از بازيهاي جديد مبارزه مانند کيک بوکسينگ آمريکايي يا بازيهايي مبتني بر فليمهاي بدلکاري قهرماناني مانند جکي چان شده است. روح کونگ فو به خصوص در ربع پاياني قرن بيستم در خون بسياري تمدنها در جريان قرار گرفته است. اين هنر ذهن بسياري از متفکران در شيوه هاي مختلف زندگي را به خود مشغول داشته است تا با عطش قطره اي بيشتر از فلسفه اين هنر به دست آورند و در سبکي به تبحر برسند که پيش از اين طي هزاران سال به تکامل رسيده است.

در جامعه جديد غربي شايد کسي اين طور فکر کند که بالاخره به کيمياي جاودانگي دست يافته است اما ناگهان خود را در يک جهان غربي آشفته از مدرنيته مي يابد که با منظره اي نامتناهي از يک هنر، به پيشتيباني هزاران الگوي پيچيده و رفتارهاي رمزآلود و غيرقابل توضيح با علم جديد در حالي که مشتاق درک آن است بلعيده مي شود.

در هر حال مسلمانان هويي چيني به طرز ناگسستني براي قرنها در پيوند با هنرهاي رزمي بوده اند و هر معمايي که در اين کتاب بوده از طريق سفري پرزحمت حل کرده اند که نيازمند صبوري يک قديس براي پرکردن گسست علمي است که مضطربانه از سوي جهان غرب مطلوب بوده است. اين گسست به روشني از سوي بسياري زائران غربي که سفر مقدس خود را به جهان شرق انجام مي دهند و در طلب فراگيري و افزايش دانش خود با اشتياقي نامتناهي هستند به نمايش درآمده است.

زماني که فرش پرنده به آشيانه شرق مي رفت نيروي جادويي با جرياني قدرتمند از نيروي نافذ حس مي شد اما در بازگشت قدرت جادويي محو شد چنان که گويي در هوا آلوده شده است. تا زماني که تعارض کونگ فو از نظر فکري درک و حل نشود تمدن غرب هنوز بايد جوابگوي تمدن شرق باشد. امروز هنرهاي رزمي ديگر پديده اي نادر چنان که نيم قرن قبل بود نيست، آن اکنون متعلق به تمام جهان است هرچند سنت اخلاقي و شاهکارهاي فوق العاده غيرطبيعي آن در زادگاهش باقي مانده است. حسن البصري (642-728) يک دانشمند مشهور که بسياري شاگردان در حلقه خود جذب کرده بود و در زماني که طي سلسله اموي فعاليت فکري دچار پسرفت شده بود آن را احيا نمود، زماني گفت: دنيا پلي است که بايد از آن گذشت نه آن که بر روي چيزي بسازي.

ميراث مسلمانان در تأثير هنرهاي رزمي که از بيابانهاي عربستان تا معبد شائولين چين امتداد يافت همچون نبض بزرگي در قلب چين مادر ادامه خواهد يافت زيرا فنجان با پذيرفتن هر قطره اي از فضيلت تهي نخواهد ماند و تنها زماني که گسست در نهايت پر شود پر خواهد شد. با همراهي پروردگار از اشتباه در امان خواهيم بود و کدورتهاي قلبمان پرنور خواهد شد. در هنگام فجر مسلمانان هويي در ميدان جمع شده و براي يک سفر هزار قدمي آماده مي شوند که با يک ترانه شرقي آهنگين براي نماز فجر تکميل مي شود.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن پی دی اف است.
همه بخشهاي متن مورد تأييد مترجم نيست. در متن اصلي مقررات
سخت گيرانه اي درباره حق تأليف و انتشار اين نوشته در نظر گرفته شده است.