۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

هزار سال گمشده از تاریخ صنعت اسلامی

يک: زمينه سازي براي بازيابي تاريخ فراموش شده صنعت پيشامدرن

الف: پيشگفتار

اغلب سيستمهاي آموزشي به خصوص در کشورهاي غربي به ما مي گويند صنعت در اروپا متولد شد و انقلاب صنعتي مادري بود که آبستن توليد انبوه صنعتي شد. اين مقاله اين ديدگاه را به چالش مي کشد و مروري بر روندهاي صنعتي و مهندسي دارد که مقدم بر انقلاب صنعتي بودند. در اين مقاله ارزيابي مختصري بر صنعت گسترده اي که از چين تا اسپانيا طي دوران تمدن اسلامي (حدود قرنهاي هشتم تا هفدهم) امتداد داشت انجام مي دهيم. اين دوراني است که گاه آن را اعصار تاريک يا قرون وسطي مي خوانند.

مروري مختصر درباره برخي جنبه هاي برگزيده توليد صنعتي مسلمانان ارائه مي گردد که نه تنها سابقه و قدمت اسلامي بسياري روندها و توليداتي را که در سيستم صنعتي امروز شيوع دارند روشن مي سازد بلکه همچنين نشان مي دهد چقدر اين نظريه که توليد صنعتي براي جامعه اسلامي بيگانه بوده است اشتباه است.

آسيابهاي بادي و چرخهاي آبي انرژي لازم براي توليد صنعتي را فراهم مي آوردند. روندهاي صنعتي از فولاد ترکيبي تا توليد کاغذ، نفت، سفال، شيشه سازي، منسوجات، کشاورزي، کشتي سازي، ماهيگيري، معدن، آهنگري و توليدات شيميايي دامن گسترده بود. بحثهايي درباره ظهور و افول اين تجربه صنعتي گسترده انجام شده و اشاراتي درباره درسهايي که مي توان از اين تجربه انساني وسيع گرفت صورت گرفته است.

ب: تاريخ مفقود صنعت اسلامي

يک فارغ التحصيل معمول دانشگاهي با اين پندار پرورش مي يابد که توليد صنعتي يک ظهور غربي است که از ميانه تا اواخر قرن هيجدهم پديد آمد. اين پندار تلويحاً مي گويد صنعتي تا دوران انقلاب صنعتي انگليس در ميانه قرن هيجدهم تا قرن نوزدهم که پس از آن بوسيله کشورهاي ديگر چون فرانسه و آلمان، آمريکا و ژاپن مورد پيروي قرار گرفت و تولد و توسعه توليد انبوه صنعتي را آغاز نمود وجود نداشته است. اين آن چيزي است که تا امروز در اغلب دانشکده هاي تاريخ و مهندسي در انگليس، اروپا و آمريکا تدريس مي شود. همچنين براساس اين آموزه ها و متون مرتبط با آن، اين استدلال عنوان مي شود که کشورهاي به اصطلاح جهان سوم در نتيجه غيبت سنت صنعتي و مشکلاتي که در آغاز آنچه که براي جوامع آنان بيگانه بوده است عقب مانده هستند.

سي سال پس از آن که نويسنده حاضر همه درجات آکادميک خود را در چنين تعاليمي گذراند و شروع به تدريس آن در دانشگاههاي مشهور غربي نمود با دانسته هاي نويني روبرو شد که از کتب و متون استاندارد در اين زمينه فاصله داشت و با شگفتي به او چنين آموخت که:

اول: توليد صنعتي و انبوه هم براي مصرف جمعيت انبوه شهري و هم براي صادرات در حالي که متکي بر دستگاههايي با انرژي باد و آب بوده است قريب ده قرن قبل از انقلاب صنعتي انگليس در قرن هيجدهم وجود داشته است.

دوم: سنگ معدنهاي فلزي در مقادير عظيم در جهان اسلام ذوب و مورد استخراج قرار مي گرفتند تا در بازارهاي محلي و خارجي مورد مصرف قرار گيرند

سوم: از چين تا اسپانياي مسلمان منسوجات به روشهايي نه چندان متفاوت از روشهايي که ما امروز استفاده مي کنيم توليد مي شدند

چهارم: اين توليدات مورد معامله پاياپاي قرار نمي گرفتند بلکه در عوض پول يا چکهاي معتبر که در آسيا، آفريقا و جنوب اروپا مورد وثوق بودند تبادل مي شدند

پنجم: سرمايه در حوزه هايي وسيع براساس خطوط و روالهايي مشابه روشهاي مدرن ما سرمايه گذاري و باز سرمايه گذاري مي شد.

به عنوان مثال طي خلافت عباسي انواع توليدات در عراق و بسياري سرزمينهاي ديگر تشويق و ترويج مي شد. شيشه و صابون در کارخانه هاي بصره توليد مي شدند. صنعت کاغذ به طور ويژه اي شتاب فراواني گرفت. اين صنعت کارگران را از تمامي جهان به خصوص مصر به خود جلب نمود. ايران از جهت زرگري و زردوزي که در تمامي شهرهاي بزرگ انجام مي شد مورد توجه بود. پارچه هاي عالي شامل اطلس زربفت ابريشم و فرشها در مناطق اسلامي توليد شده و در تمامي جهان مورد تقاضاي فراوان بودند. کوفه از بابت ابريشم و دستمالهاي ابريشمين که به عنوان کوفيه شناخته مي شدند مشهور بود. خوزستان پارچه هايي بسيار عالي توليد مي کرد.

تحقيقات شيميايي در جوندي شاپور که شايد کهن ترين رصدخانه و دانشکده علوم طبيعي بود منجر به حصول دانش تصفيه شکر شد که به طور موفقيت آميزي براي صنعت شکر در خوزستان و سپس در اسپانيا مورد استفاده قرار گرفت. سوريه علاوه بر شهرتي که در زمينه توليد شمشيرهاي پولادين دمشق داشت همچنين به خاطر شيشه سازي شناخته شده بود چنان که از حدود قرن نهم شروع به توليد شيشه رنگارنگ و لعاب شيشه اي کرده بود. کالاهايي که طي خلافت عباسي صادر مي شد محصولات کشاورزي، شيشه، آهن آلات، ابريشم، منسوجات، انواع عطرها، گلاب، زعفران، شربت و نفت بود. به طور خلاصه هر شهر بزرگي در جهان اسلام توليد صنعتي خاص خود را در فلزات، شيشه، پشم، ابريشم يا نخ داشت.

براي جمع بندي اين گرايش در توليد صنعتي چنانکه به طور خلاصه بوسيله آثار تاريخ نگاري اخير مورد بررسي قرار گرفته است بياييد در آغاز تنها تأليف در دسترس درباره فناوري اسلامي چنين نقل قول کنيم که: فناوري ابزار تمدن است و براي تمدن اسلامي که چنان قدرت پيشرويي طي چندين قرن بوده است روشن است که بايستي مبتني بر دستاوردهاي فني مهمي بوده باشد.

ج: شهرهاي پررونق صنعتي در آندلس

اسپانيا تحت حاکميت اسلام در نتيجه صنايع گوناگون و توليد در مقياسهاي بزرگ چنان شکوفا شد که در نتيجه درآمدي که از حقوق تجاري به دست مي آورد بر مجموع درآمد تمامي دول مسيحي اروپا سبقت گرفت. به عنوان نمونه صنايع منسوجات در پايتخت، کوردوبا، سيزده هزار دستگاه بافندگي و آلمريا 4800 دستگاه بافندگي داشت. صنعت چرم پررونق بود. هنر دباغي و تصويرسازي بر روي چرم به درجاتي عالي از کمال رسيد و از آنجا به مراکش و شمال آفريقا، انگليس و فرانسه توسعه يافت. پارچه هاي مرغوب پشمين و ابريشمين در کوردوبا، مالاگا، آلمريا و شهرهاي ديگر توليد مي شد. آلمريا همچنين شيشه جات و آلات برنزي توليد مي کرد. پرورش کرم ابريشم در اسپانيا بسيار توسعه يافته بود. طبق مورخ اسپانيايي ابن الخطيب والنسيا کانون سفالگري بود. صنعت معدن به طور کامل پيشرفت کرده بود. لاين و الگراوا به خاطر معادن طلا و نقره خود، کوردوبا به خاطر معادن آهن و سرب و مالاگا به خاطر عقيق مشهور بودند. تولدو همچون دمشق در تمامي جهان قرون وسطي به خاطر شمشيرهايش شهرت داشت. هنر مرصع کاري فولاد و ساير فلزات با طلا و نقره و تزئين آنها با نقوش گل و بته که از دمشق معرفي شده بود در چندين مرکز اروپايي و اسپانيايي شکوفا شد و ميراثي لغوي در واژگاني که از کلمه دمشق در زبانهاي گوناگون اخذ شده بود بر جاي گذاشت.

مسلمانان سرزمينهاي برهنه اسپانيا را تبديل به باغ کردند و صنعت کشاورزي گسترده اي پديد آوردند. سويل به تنهايي چندصد کارخانه داشت. علاوه بر صنايع منسوجات و کشاورزي، صنايع کاغذ، شکر، باروت، چيني، سفال، آهن، فولاد و چرم در مقياسهايي وسيع گسترده شده بودند. بافته هاي کوردوبا، کالاهاي پشمين موريکا، ابريشم گرانادا، آلمريا و سويل، توليدات فولاد و طلاي تولدو و کاغذ ساليبات در تمامي جهان مورد تقاضا بودند. کاشيهاي براق و گلدانهاي مرغوب که هنوز هم در قصرهاي الحمرا يافت مي شوند شاهدي از کيفيت بالاي توليدات سراميک و چيني هستند.

د: حذف از تاريخ

نمونه هاي فراواني از تاريخ نگاري مخدوش وجود دارد و نويسندگان زيادي به اين موضوع توجه کرده اند. در اين مقاله تمرکز بر ابزار ديگري خواهد بود که بوسيله آن تاريخ دستکاري شده است و آن حذف قرنهاي متمادي از برنامه دروس آموزشي و کتابهاي مرتبط با آن به خصوص آنها که براي عموم نگاشته شده اند است. تمرکز بر اين موضوع در جهت هوشيار کردن جوامع درباره اهميت ويژه تمدن اسلامي و نقش تاريخي آن در تولد بسياري از علوم و فنون مدرن است.

جان گلوب به طرز بسيار روشني اين خدشه تاريخي را در اثر خود با عنوان تاريخ مردم عرب توضيح مي دهد. او به ما مي گويد: مطالعات شرقشناسانه جديد اشتباه بودن تبليغات تاريخي را در مورد رنسانس قرنهاي شانزدهم و هفدهم و اين که هيچ چيز بين سالهاي 450 و سقوط امپراطوري روم و اين رنسانس رخ نداده است ثابت کرده است. هرچند اين تبليغات هنوز به طور وسيعي مورد باور عامه است. متأسفانه بخش بزرگي از جهان تحصيل کرده هنوز به اين تابوهاي کهن وابسته است و دوره حدود پنج تا شش قرن فاصله بين انحطاط روم تا هجوم نورمنها به انگليس از برنامه درسي و اطلاعات عمومي حذف شده است. همچنان که هميشه چنين است اين بازنمايي دروغين تاريخ در راستاي اهداف تبليغاتي بيش از هر کس ديگري به خود ما آسيب وارد کرده است و نقش عمده اي در بسياري اشتباهات تاريخي که دولتهاي ما در خاورميانه در شصت سال اخير مرتکب شده اند داشته است.

تاريخ پيشرفت، خيزش انسان از حالتي بدوي به شرايط نوين داستان هيجان انگيزي است. اين جذابيت از دست مي رود اگر تداوم تاريخي با حذف دوره هايي از چندين قرن مخفي نگه داشته شود و تنها تکه پاره هايي از تاريخ که از اينجا و آنجا گرد آمده است به نمايش گذاشته شود تا با پيش داوريهاي احساسي ما يا خودبيني ملي ما هماهنگ باشد.

البته گلوب درباره قرون منتهي به 1066 و دوران حمله نورمنها به انگليس صحبت مي کند اما تمامي دوره 450 تا 1492 در واقع با عنوان دوران تاريکي مورد غفلت واقع شده است و تا جايي که به علم و تمدن مربوط مي شود به عنوان قرون ميانه، انسداد فراگير و دوران وهم آلود تلقي مي گردد. چنانکه پرنود مي گويد اگر کسي از مخاطبان خود بخواهد ده کتاب تاريخ برگزينند با نگاهي به آنها درخواهند يافت در حداقل نه تا از آنها، اگرنه يازده تاي آنها، ارائه دستاوردهاي علمي از برخي نامهاي يوناني اواخر دوران باستان و افرادي چون بطلميوس، ارشميدس يا جالينوس به طور مستقيم به گاليله جهش مي زند و به اين ترتيب رخدادهاي علمي و فني دوراني بين هزار تا هزار و پانصد سال را چنان به فراموشي مي سپرد که گويا کاملاً تهي بوده اند. برنامه درسي مدارس و دانشگاهها نيز چنين روندي دارد. فاجعه آميزتر از اين زماني است که اگر يک مخاطب کنجکاو بخواهد کنکاش بيشتري بکند چيز بيشتري از آنچه که در دانشگاهها تدريس مي شود نمي يابد. چگونه ممکن است که مؤسسات آموزش عالي اين گونه تعليم دهند که هيچ چيز طي هزار سال اتفاق نيفتاده است؟ اين نه تنها غيرقابل درک است بلکه مخالف با قوانين آکادميک در جهت پرسشگري پيگيرانه است. دانشجويان که مي آموزند به طور انتقادي فکر کنند ناگهان با تاريکي ناگهاني ده قرن مواجه مي شوند و بعد چيزهايي به آنها گفته مي شود که گويا با معجزه اي به طور ناگهاني رنسانس به وقوع مي پيوندد. اين مخالف منطق است. اتفاقات همانطور که هر دانشمندي مي داند به طور اتفاقي رخ نمي دهند. تداوم در تولد و ظهور علوم اصلي اساسي است. در تقريباً همه حوزه هاي مطالعاتي ديگر نيز چنين است.

دو: جنبه هايي از توليد صنعتي در تمدن اسلامي

الف: مثالها: بخش اول

در اين مقاله شرايط مرتبط با صنعت و توليد مورد توجه است. اين موضوعي بزرگ بوده و متأسفانه تحقيق زيادي درباره آن انجام نشده است. اميد است اين مقاله آغازگر بحث و علاقه مندي به اين موضوع در سطوح وسيعتري باشد. طي قرون هشتم تا هفدهم توليد صنعتي مسلمانان از استخراج معدني تا توليد کالاهايي با فرآيندهاي پيچيده به عنوان نمونه توليد کاغذ دامنه داشته است.

مرور مختصري از برخي جنبه هاي برگزيده توليد صنعتي مسلمانان نه تنها سابقه اسلامي بسياري فرآيندها و توليداتي را که امروز در سيستم صنعتي ما شيوع دارند روشن مي سازد بلکه همچنين و بالاتر از هر چيز ديگري نشان مي دهد چقدر بي معناست که بينديشيم توليد صنعتي براي جامعه اسلامي بيگانه بوده است.

به عنوان نمونه پسي اشاره مي کند چگونه در تمدن اسلامي و نيز چين روشهاي مکانيکي به سطوح بالايي از پيچيدگي رسيده بودند به عنوان نمونه از چرخهاي آبي براي توليد انرژي استفاده مي شد.

اول: فولاد

از سوي ديگر همر پوگستال اشاره کرده است چگونه الکندي براي ما يک طبقه بندي از فولاد شمشير برجاي نهاده است که در آن فولاد به دو گروه اصلي به نامهاي فولاد آهنگري شده و فولاد آهنگري نشده تقسيم شده است. الکندي فولاد آهنگري شده را به دو زيرگروه تقسيم مي کند: فولاد زغالي و فولاد غيرزغالي. او سپس مي گويد از اين دو فولاد سومي توليد مي شود که فولاد مرکب خوانده مي شود که هم کيفيت خود را مديون ترکيبي از خصائص مردانه و زنانه در سختي و مقاومت است. اين به روشني همان فولاد ورقه اي است. وولف اين موضوع را دنبال کرده و چنين توضيح مي دهد که صنعت فولاد تولدو بوسيله مسلمانان تأسيس شد و نورمنها که در سيسيلي براي قرنها در مجاورت مسلمانان زيسته بودند دانش آن را به دست آوردند و اين مسلمانان بودند که در تجارت با جاوه از قرن دهم تا چهاردهم روش پامور در فولادسازي را به اندونزي انتقال دادند.

آهنگران مسلمان از برنز، برنج و مس فانوس، پارچ، کاسه، ليوان، فنجان، تشتک و منقل مي ساختند. آنها را به زيبايي با اشکالي از شير، اژدها، شيرهاي بالدار، طاووس و قمري تزئين مي کردند و گاه آنها را با حکاکيهايي عالي مي ساختند چنان که در فانوس قيطاني که در مؤسسه هنر شيکاگو وجود دارد ديده مي شود.

شمشيرهاي دمشق از فولادي با دماي بالا بودند که با برآمدگيهايي براي بهتر قرار گرفتن در دست و نقوش اسليمي و متوني که با استفاده از الياف طلا و نقره بوجود آمده بودند تزئين شده بودند. فن استخراج و ذوب فلزات در سراسر اسپانيا به خوبي توسعه يافته بود؛ موريکا به خاطر توليدات آهني و برنجي، تولدو به خاطر شمشيرهايش و کوردوبا به خاطر سپرهايش مشهور بودند. دورانت مي گويد ما مي توانيم بدون اغراق کتابهاي اسلامي قرنهاي نهم تا هيجدهم را مرغوبترين کتابهايي که تاکنون منتشر شده اند تلقي کنيم. او مي پرسد کدام يک از ما امروز مي توانيم چنين کتابهاي مجلل و باشکوهي منتشر کنيم؟

تحقيقات اخير به نحو حيرت انگيزي ديدگاه ما را درباره توليدات فلزي و فن استخراج فلزات در سرزمينهاي اسلامي غنا بخشيده اند. بررسي برخي شمشيرهاي شناخته شده دمشقي، استفاده از چيزي که کمتر از نوعي فناوري نانولوله ها نيست آشکار ساخته است. اين فناوري تنها در اواخر قرن بيستم کشف شده است. اخبار درباره اين اکتشاف از طريق رسانه ها در سالهاي اخير پخش شده است و مقالاتي درباره اين اکتشاف بوسيله جديترين و معتبرترين مجلات علمي چون مجله مشهور بريتانيايي نيچر که در زمينه اطلاعات علمي در جهان پيشرو است منتشر شده است.

در واقع به نظر مي رسد براساس نتايج برجسته دانشمندان ديگر نمي توانيم درباره اکتشاف نانولوله هاي کربني در قرن بيست و يکم اغراق کنيم زيرا اکنون مشخص شده است که شمشيرسازان مسلمان قرون وسطي نادانسته از فناوري نانو در توليد شمشيرهاي دمشقي مقاوم استفاده مي کرده اند. دشنه ها در دمشق حتي در قرن دهم توليد مي شدند. اينها که ابزارهايي قدرتمند و برنده بودند از فولاد هندي مشهور به ووتز ساخته مي شدند.

پيتر پوفلر از دانشگاه فني درسدن در آلمان و همکاران وي نمونه هايي از يک شمشير قرن هفدهمي را در زير ميکروسکوپ الکتروني مورد مطالعه قرار دادند و دريافتند ووتز واجد ريزساختارهايي به شکل لوله هايي در مقياس نانومتر است و اين درست شبيه نانولوله هاي کربني است که در فناوريهاي نوين به خاطر قدرت و وزن سبکشان مورد استفاده هستند.

محققان معتقدند روند پيچيده آهنگري و بازگداخت فولاد باعث شکل گيري نانولوله ها و نانورشته ها شده است و اين مي تواند توجيه کننده مشخصات مکانيکي شگفت آور اين شمشيرها باشد. ترکيبات ووتز شامل سنگ آهن است که محتوي ناخالصيهاي فلزي گذراست. تصور مي شد اين ناخالصيها براي شکل گيري رشته هاي فولادي کمک کننده باشند اما چگونگي اين فرآيند مشخص نبود. پوفلر تصور مي کند نانولوله هاي کربني مي تواند قطعه گمشده اين پازل باشد.

در دماهاي بالا ناخالصيهاي سنگ آهنهاي هندي مي تواند رشد نانولوله ها را از کربن موجود در چوب و برگهاي در حال سوختن براي ساختن ووتز، کاتاليز نمايد. سپس ممکن است اين لوله ها با فولاد پر شده و رشته هايي در شمشيرهاي ساخت يافته بوجود آورد.
فولاد تيغه هاي شمشير دمشقي مشخصاتي دارد که در فولاد اروپايي يافت نمي شود. مشخصاتي شامل الگوي موجدار که با عنوان دمسک شناخته مي شود، مشخصات مکانيکي فوق العاده و لبه هايي که به طور استثنايي برنده است. با استفاده از ميکروسکوپ الکتروني انتقالي با دقت بالا در بررسي نمونه اي از فولاد دشنه دمشقي از قرن هفدهم دانشمندان در يافتند که اين نمونه داراي نانولوله هاي کربني و نانورشته هاي فولادي است. اين ريزساختار ممکن است درکي درباره الگوي نواري زيباي فولاد فوق العاده پرکربني ارائه کند که براساس يک دستور ساخت باستاني که مدتها پيش مفقود شده است تهيه مي شد.

فولاد دمشقي که به خوبي فرآوري مي شد يکي از مرغوبترين ابزارهاي برنده محسوب مي گردد. اين کيفيت ريشه در استفاده از دو يا انواع بيشتري از فولاد در توليد آن دارد که هرکدام به نوبه خود مشخصات و درجاتي از سختي، مقاومت، خراش ناپذيري و از اين قبيل دارند. محصول نهايي پس از ترکيب در چندين لايه متناوب و حرارت دادن مکرر قدرت، مقاومت و برندگي نشان مي دهد که قابل مقايسه با ديگر تيغه هاي تک فولادي نيست.

دوم: نفت

نفت مدتها قبل از اين که به اهميت جهاني امروز خود برسد توليد مهمي در زندگي اقتصادي اسلامي بود. نفت خام به طور گسترده اي استخراج و تقطير مي شد و استفاده هاي نظامي و غيرنظامي داشت. نفت خام معمولاً نفت سياه خوانده مي شد و نفت تقطير شده نفت سفيد گفته مي شد هرچند برخي نفتهاي خام هم در حالت طبيعي خود بيرنگ بودند. ما در نوشته هاي عربي تعدادي دستورالعمل درباره فرآيند تقطير داريم چنان که در کتاب رازهاي الرازي آمده است. براين اساس دريافته ايم که نفت خام ابتدا با رس سفيد يا نمک آمونياک مخلوط مي شد تا خميري مانند يک سوپ غليظ بوجود آورد و سپس تقطير مي شد. وي از محصولات تقطيري سبک همچون نفت سفيد براي نرم کردن بعضي مواد سخت مانند بعضي جواهرات و کانيها استفاده مي کرد.

سفره هاي نفتي باکو در سطوحي تجاري بوسيله مسلمانان در دورانهاي اوليه توسعه يافتند. گزارش شده است در سال 885 خليفه المعتمد حق درآمدهاي چشمه هاي نفتي را به ساکنان دربند اعطا کرده است. چندين گزارش درباره نفت باکو وجود دارد چنان که المسعودي پس از ديدار از چاهها در سال 915 مي نويسد کشتي هاي تجاري به باکو مي روند که سفره نفتي براي نفت سفيد و ساير انواع آن مي باشد. در قرن سيزدهم در باکو چاههايي حفر گرديد تا به منبع نفت دسترسي داشته باشند. در اين زمان بود که مارکو پولو گزارش کرد که ممکن است صدهها بار کشتي از اين چاهها در يک زمان بارگيري گردد. منابع ديگر توليد نفت خام در عراق را ثبت کرده اند. در اينجا چشمه هاي در حال تراوشي از نفت در ساحل شرقي دجله در امتداد راه موصل وجود داشت. سياحان مسلمان گزارش کرده اند که توليد آن در مقياس بزرگ انجام شده و صادر مي گرديد. گزارشهايي ديگر اطلاعاتي درباره توليد نفت خام در سيناي مصر و خوزستان ايران ارائه داده اند.

علاوه بر نفت و محصولات تقطير آن، آسفالت نيز به فراواني وجود داشت. در عراق قير و آسفالت توليد و صادر مي شد. اين محصولات در ساختمان سازي به خصوص حمامها و در کشتي سازي و نيز به عنوان ترکيبي مورد استفاده در توليد جنگ افزارهاي آتشزا مورد استفاده بودند.

سوم: معدن و استخراج فلزات

ذخائر معدني در شکوفايي ايالتهاي مختلفي نقش داشتند. زمرد سبز در مصر عليا، فيروزه در فرغانه، عقيق در بدخشان و سنگهاي گوناگون، به خصوص انواعي از عقيق جگري و عقيق رنگارنگ در يمن و اسپانيا استخراج مي شدند. معادن اسپانيا تأمين کننده طلا، نقره، قلع، مس، آهن، سرب، آلوم، گوگرد و جيوه بودند. عقيق همچنين در بايا و مالاگا در اسپانيا استخراج مي شد. معادن شنگرف در آلمادن اسپانيا نيروي کاري در حدود هزار نفر داشتند که برخي از آنها در داخل حفره معدني کار سنگبري را انجام مي دادند، برخي چوب مورد نياز را براي ذوب مي آوردند، برخي ظروف مورد نياز براي ذوب و تصفيه را مي ساختند و ديگران کوره ها را اداره مي کردند.

نمک در معادن حضرموت، اصفهان، ارمنستان و شمال آفريقا استحصال مي شد. لئوي آفريقايي مي نويسد در سراسر بخش اعظم آفريقا نمک تنها از انواع معدني بود که از کارگاههاي زيرزميني مشابه آنچه در مورد مرمر و گچ وجود داشت برداشت مي شد. جلا دادن سنگهاي قيمتي با سنباده که در نوبيا و سيلان يافت مي شد انجام مي شد. هم مصر و هم سودان سنگ آلوميت داشتند و بخشهاي بخصوصي از مصر غربي به خصوص صحراي مشهور نيترو داراي نمک قليايي بودند که در سفيد کردن مس، رشته و نخ و نيز در دباغي چرم استفاده مي شد. اين ماده همچنين مورد نياز رنگرزها، شيشه سازها و زرگرها بود. حتي نانوايان آن را با خمير خود مخلوط مي کردند و آشپزها آن را براي نرم کردن رشته هاي گوشتي استفاده مي کردند.

صنعت مرواريد در درياي عرب و در امتداد ساحل بحرين به سمت جزيره ذهلک رونق داشت. ابن بطوطه برخي جزئيات درباره روشهاي صيد مرواريد ارائه داده است: غواص طنابي به کمر خود بسته و در آب فرو مي رود. در کف دريا او صدفهايي مي يابد که در ماسه و در ميان سنگريزه ها فرو رفته اند. او سپس آن را با دست خود يا چاقويي که براي اين مقصود با خود برده است خارج کرده و آنها را در کيسه اي چرمي که به گردن خود آويخته است جمع آوري مي کند. زماني که نفسش به پايان مي رسد طناب را مي کشد تا علامتي باشد براي مردي که آن را در قايق به دست گرفته است تا او را دوباره بالا بکشد. آنها کيسه چرمي را درآورده و صدفها را باز مي کنند و با يک چاقو قطعات گوشت را از داخل آن مي برند. اينها در تماس با هوا سخت شده و تبديل به مرواريد مي شوند که سپس انواع کوچک و بزرگ آنها جمع آوري مي شود. در اسپانيا مرواريد در امتداد سواحل کاتالونيا صيد مي شد. مرجان در امتداد سواحل پراکنده آندلس جمع آوري مي شد. جزاير مرجاني در اطراف سواحل و نزديک به سيسيلي قرار داشتند. الادريسي درباره جمع آوري مرجان چنين گزارش مي دهد: مرجان گياهي است که همچون درختان رشد مي کند و سپس در اعماق دريا بين دو تپه مرتفع سخت مي شود. صيد آن از طريق قلابهاي کنفي پرحلقه انجام مي شود. اين ابزارها از درون کشتي در داخل آب حرکت داده مي شوند تا الياف آن به شاخه هاي مرجاني برسد سپس صيادان قلابها را بالا کشيده و مقدار انبوهي از مرجانها را از آنها جدا مي کنند.

چهارم: شيمي

زماني که به مقوله معدن و استخراج فلزات مي پردازيم لازم است درباره شيمي و صنعت شيميايي اشاره شود. آرتز در آغاز سخن خود توضيح مي دهد شيمي با خرافات و جادو و طالع بيني و ساير رشته هاي رازآلود و حيله هاي غيرواقعي مخلوط شده بود. باورهاي اساسي کيمياگران انديشه هاي ارسطو بود به اين معني که تمامي مواد متشکل از چهار عنصر خاک هوا آتش و آب در ترکيبهاي متغير هستند. اين که طلا شريفترين و خالصترين تمامي فلزات است، نقره در مرتبه بعد است و تبديل يک فلز به ديگري با تغيير در ترکيب عناصر آن ممکن است و در نهايت اين که فلزات پايه را مي توان با استفاده از ماده ارزشمندي که اغلب عنصر پنجم يا کيميا ناميده مي شد به فلزات شريف تبديل کرد. آزمونهاي فراواني در ادامه اين نظريات انجام شد و کيمياگران بر اين باور بودند که مي توانند اکسير زندگي که بر عمر انسان مي افزايد بيابند.

دانشمندان مسلماني چون ابن سينا و ابن خلدون به چنين باورها و اعمالي حمله کردند. به عنوان نمونه ابن سينا در کتاب کانيها صنعتگراني را که فلزات را رنگ مي زنند تا از لحاظ ظاهري به آنها شباهتي به طلا يا نقره بدهند تقبيح کرد. او اظهار داشت توليد نقره و طلا از ساير فلزات از لحاظ عملي ناممکن و از ديدگاه علمي و فلسفي غيرقابل دفاع است. ابن خلدون نيز به نوبه خود بدلي سازاني را که بر روي زيورآلات نقره لايه اي طلا مي کشند و دستکاريهاي ديگري در فلزات انجام مي دهند محکوم کرد. طبق نظر ابن خلدون حکمت غيبي خواسته است طلا و نقره فلزاتي کمياب باشند تا مقياس خوبي براي سود و ثروت باشد. وفور نامتناسب آنها معاملات را بي ارزش خواهد کرد و پديده اي برخلاف چنان حکمتي خواهد بود.

ايشان در همراهي با الرازي اين علم را از جنبه عاميانه اش خالي کردند تا به آن منظري نوين ببخشند. الرازي چنان که در بالا اشاره شد در آثار شيمي و پزشکي خود در مورد استفاده از چراغهاي روغني براي گرم کردن ملايم مواد شيميايي گزارش مي دهد. سوخت اين چراغها روغن گياهي يا نفت بود. الرازي همچنين مواد را به سه نوع جانوري، گياهي و معدني تقسيم مي کند. مواد معدني شامل جيوه، طلا، نقره، چخماق، شيشه و غيره بودند، مواد گياهي به طور عمده بوسيله پزشکان مورد استفاده قرار مي گرفتند. مهمتر از اين کتاب رازهاي الرازي طبق نظر دي آر هيل، علاوه بر پرداختن به مواد، ابزارها و فرآيندها، راهنمايي براي راه اندازي و هدايت يک آزمايشگاه محسوب مي شود. در چنين آزمايشگاهي تقطير و تصعيد انجام مي شد و بسياري از ابزارهايي که تا 1650 استفاده مي شد در آن معرفي و ساخته شدند. در واقع آزمايشگاه الرازي شامل بسياري موارد که هنوز امروز مورد استفاده هستند مي شود همچون بوته، بالون، قرع و انبيق براي تقطير و انواع کوره ها و اجاقها.

پيش از الرازي جابر ابن حيان روشهاي تبخير، تصفيه، تصعيد، تقطير و بلورسازي را بهبود بخشيد و به طور علمي دو فرآيند اصلي شيميايي آهکي شدن و احيا را توضيح داد و مي دانست چگونه مواد شيميايي همچون سولفيد جيوه، اکسيد آرسنيک و کربنات سرب توليد کند. تأکيد او بر ارزش تجربه به دانشمندان بعدي انتقال يافت. او مي نويسد اولين اصل اين است که تو بايد آزمون انجام دهي زيرا کسي که آزمون و تجربه انجام ندهد هيچ وقت به حداقل درجه استادي نخواهد رسيد. اين بايد به عنوان يک اصل جدي حتمي تلقي گردد به طوري که هر فرضيه و پيشنهادي که با دلايلي مورد حمايت قرار نگيرد چيزي بيشتر از يک ادعا که ممکن است درست يا نادرست باشد نخواهد بود.

با استفاده از آزمايشگاه و تجربيات آن توليد بسياري کالاهاي صنعتي توسعه يافت. اينها مواد دارويي و همچنين مواد مورد استفاده در صنايع ديگر چون دباغي، رنگرزي و کاغذسازي بودند.

پنجم: توليد صنعتي کاغذ

براي نشان دادن تأثير انقلابي که صنعت اسلامي کاغذ در تاريخ جهاني داشته است، تاريخ نگاران فناوري از اين که چنين بنويسند پرهيزي نداشته اند: معرفي و توسعه صنعت توليد کاغذ در خاورنزديک و مديترانه غربي يکي از دستاوردهاي فني اصلي تمدن اسلامي بود. اين مرحله مهمي از تاريخ بشريت محسوب مي شود.

کاغذ در اصل بوسيله مسلمانان از چين آمد. مسلمانان آن را از يک هنر به يک صنعت بزرگ تبديل کردند. مسلمانان از کتان به عنوان جانشين تنه توت سفيد که چينيها از آن استفاده مي کردند سود جستند. قطعات کتان پاره پاره شده و با آب اشباع مي شدند و به حال خود گذاشته مي شدند تا تخمير شوند. سپس مخلوط جوشان به دست آمده از باقي مانده هاي قليايي و بسياري آلودگيها پاکسازي مي شد و سپس با استفاده از پتک کوبيده مي شد تا به خمير تبديل شود. اين يک روش ارتقا يافته خيساندن بود که بوسيله مسلمانان ابداع شد. تا سال 950 انرژي آب در روند کوبيدن الياف در بغداد مورد استفاده قرار گرفت.

در بغداد بسياري آسيابهاي کاغذ پس از سال 793 ساخته شدند و از آنجا اين صنعت به بخشهاي مختلف جهان توسعه يافت. آسيابهاي کاغذ که ابتدا در عراق، سوريه و فلسطين شکوفا شدند راه خود را به غرب باز کردند. آفريقا اولين آسياب کاغذ ساخته شده در مصر را حدود سال 850 شاهد بود. يک آسياب کاغذ در مراکش ساخته شد و از آنجا در سال 950 به اسپانيا رسيد. مرکز اين صنعت در ختيوه نزديک والنسيا بود. کاغد اولين بار در اروپا بوسيله آفريقايي تبارهاي اسپانيايي از کتان مرغوب والنسيا و موريکا توليد شد. در طي حکومت مسلمانان ختيوه مرکز صنعت کاغذ در اسپانيا بود. گفته شده است استفاده از کتان به عنوان ماده اي در توليد و تجارت کاغذ محصول نبوغ عملي صنعتگران ختيوه بوده است. در دوراني که رونويسي در اروپاي مسيحي در حدي کم شده بود که پاسخگوي نياز براي تکثير آثار نويسندگان کلاسيک نبود کاغذهاي پوستي تنها براي نگهداري متن مواعظ اخلاقي و افسانه هاي رهباني مورد استفاده قرار مي گرفتند. در اين دوران آسيابهاي ختيوه مقادير انبوهي کاغذ توليد مي کردند که اغلب آنها در بافت خود در قياس با فرآيندهاي کاملاً ارتقا يافته صنعت امروزي کاغذ نامطلوب ارزيابي نمي شوند. از اسپانيا و سيسيلي توليد کاغذ به مسيحيان اسپانيا و ايتاليا انتقال يافت.

اين محصول در ميان مردم اهل فکر همچون هيسپانو عربها کالايي ضروري بود و تقاضا براي آن فراوان بود. تا سال 1000 کاغذ به طور عمومي در تمامي جهان اسلام استفاده مي شد و اين تنها براي کتابها نبود بلکه براي بسته بندي کالاها و توليد دستمال هم مورد استفاده بود. آسيابهاي کاغذي که در دمشق ساخته شدند منبع عمده اي براي تأمين نياز اروپا بودند. با افزايش توليد، توليد ارزانتر، در دسترستر و با کيفيت تر شد. کاغذ کتاني که با نامي دمشقي فروخته مي شد به طور اوليه در دمشق توليد مي شد.

البته کاغذ امروز کاملاً معمولي به نظر مي رسد اما استفاده از آن براي تمدن مدرن نيازي اساسي بوده است. طبق نظر پدرسون مسلمانان با استفاده از مواد جديد، کاغذ و توليد آن در مقياسهاي بزرگ و ابداع روشهاي جديد براي توليد آن، شاهکاري با اهميت حياتي نه تنها در تاريخ کتاب اسلامي بلکه در تاريخ جهاني کتاب به انجام رساندند. تأثير قطعي ديگر توليد صنعتي کاغذ بوسيله مسلمانان به روشني و به طور مستقيم ايجاد زمينه براي اختراع چاپ بود.

ب: مثالها؛ بخش دوم

اول: سفالگري

استفاده گسترده اي از سفال براي آشپزي، روشنايي و شستشو صورت مي گرفت. در بازار قاهره، طبق يک نويسنده ايراني قرن يازدهم خواربارفروشان، داروسازان و آهنگران، شيشه، اجناس لعابي، ظروف و کاغذ براي نگهداري و بسته بندي کالاها مي فروختند. المقريضي يک تاريخنگار مسلمان قرن سيزدهم مي گويد روزانه باقيمانده هاي دور ريختني از رس قرمز پخته که به تلنبار سفال باطله افزوده مي گشت ارزشي در حدود چند هزار دينار داشت که شيرفروشان و پنيرفروشان از آن براي نگهداري مواد خود استفاده مي کردند و فقرا غذاي خود را در محل آشپزخانه ها در آنها مي خوردند.

استفاده هاي گوناگوني از سفال در اسپانياي مسلمان انجام مي شد. به خاطر گسترش وسيع ابزارهاي بالا آورنده آب که نوريا خوانده مي شد، ظرف حمل کننده آب در آن که قادوس ناميده مي شد تبديل به ظرف سفالي اصلي بدون لعابي شد که در صنعت سفالگري روستايي توليد اصلي را تشکيل مي داد تا اين که تقريباً در اين اواخر اين ظرف با حلب جايگزين شد. پرکاربردترين ظرف در اين مورد سفالي با تنگي مياني و برجستگي در زير براي تسهيل اتصال به ريسمان نوريا بود که شباهت به ظروف سوري داشت. همچنين ظروفي با کف مسطح که داراي سوراخي در زير بود فراوان بودند. گليک تاريخنگار فناوري توضيح مي دهد که اينها استفاده هاي متنوعي داشتند: به عنوان ظرف خوراک پزي چنان که در يک کتاب آشپزي قرن سيزدهم آندلسي مغربي آمده است، به عنوان گلدان طبق نوشته هاي گياهشناس ابن بصال، و در مناطقي که آبياري انجام مي شد به عنوان يک ساعت آبي براي اندازه گيري زمان برداشت آب استفاده مي شد.

در شرق مراکز سفالگري در بغداد، سامرا و بسياري شهرهاي ديگر بوجود آمد. در قرن نهم سفالگران سامرا و بغداد با ساختن و شايد اختراع سفال براق خود را از سايرين جدا کردند. تزئينات با زنگ فلزات بر روي پوشش لعابي سفال نقاشي مي شد و سپس ظرف دوباره حرارت داده مي شد به نحوي که رنگ تبديل به لايه نازکي از فلز مي شد و لعاب درخششي رنگين کماني پيدا مي کرد. ظروف تکرنگ عالي و ظروف چندرنگ بازهم عاليتر در رنگهاي طلايي، سبز، قهوه اي، زرد و قرمز با حدود صد رنگ مايع به اين روش ساخته مي شدند. روش لعاب دادن همچنين براي هنر کهن کاشيهاي تزئيني استفاده مي شد. رنگ آميزي غني اين قطعات مربعي و ترکيب هماهنگ آنها شکوه منحصر به فردي به سردرها و محرابهاي صدها مسجد و بسياري از ديوارهاي قصرها مي داد.

دوم: سراميک

سراميکهايي با کيفيت برتر نيز توليد مي شد و کارگاههاي کوره خانه به طور عمومي تقريباً در تمامي سرزمينهاي مسلمانان بسيار فعال بودند. سفالهاي مسلمانان سرزمينهاي شرقي با کارگاههاي چيني بدلي تونس و کوردوبا رقابت مي کردند. کاشيهاي براق مالاگا که به نام آزوليوز شناخته مي شوند هنوز مشهورند. گسترش اجناس لعابي از شرق به اسپانيا با دقت بالايي قابل ردگيري است و اين مرهون اختصاصي بودن شيميايي دستور ساخت لعاب است. به اين ترتيب ما مي دانيم لعاب آبي زنگ کبالت طي دوره طائفه از شرق به مالاگا معرفي شد و از آنجا به موريکا و سپس اسپانياي مسيحي، والنسيا (در آغاز قرن چهاردهم) و بارسلونا (در پايان قرن) گسترش يافت.
اين توصيف چرخ سفالگري امروزي احتمالاً قابل انطباق با تمامي چرخهاي قرون وسطي نيز هست: چرخ سفالگري متشکل از يک صفحه شيبدار است که بر روي آن يک محور چوبي يک بخش چوبي گرد را نگه مي دارد. همه اين تشکيلات بر روي يک ستون عرضي قرار دارد. چرخ پاييني بوسيله صنعتگر که از پاي خود استفاده مي کند چرخانده مي شود. اين کار انرژي زيادي نياز ندارد. در نتيجه مايل بودن صفحه در نتيجه وزن خود به دور خود مي چرخد.

يک سياح ايراني قرن يازدهم درباره کيفيت اجناس لعابي مصر در آن دوران چنين مي گويد: مصر توليدکننده انواع اجناس لعابي است. اين اجناس چنان مرغوب و شفاف هستند چنانکه وقتي دست خود را بيرون يک گلدان قرار مي دهي ممکن است از داخل آن ديده شود. کاسه ها، فنجانها، بشقابها و ساير ابزارها توليد مي شوند. اينها با رنگهايي تزئين مي شوند که با موقعيت ظرف تغيير مي کنند.
امروزه تاريخ نگاران با شگفتي به تنوع گسترده سراميکهاي شرقي و روشهاي به کار رفته در توليد آنها مي نگرند. صنعت اسلامي در اين حوزه چنان غني بود که به سادگي بر غرب تأثير نهاد.

تاريخ توليد سراميک در جهان اسلام قرون ميانه، از دوره امويان در قرن هفتم تا عثمانيان و صفويان در قرن هفدهم شاهد خلاقيت و آزمايش فوق العاده کوزه گران مسلمان بود که در شکل و طراحي، دستور تهيه رس، لعاب و روشهاي تزئيني نشان ابداع خود را نشان داده است.

چنان که در مطالعات اخير نشان داده شده است سراميکهاي لعابدار و رنگ آميزي شده همچنان که در دربار مورد علاقه بود در محيطهاي عمومي نيز کالاهايي مورد تقاضا بودند. کوزه گران سرزمينهاي اسلامي توليد لعابهاي ويژه از قلع و قليا را که پس از حرارت ديدن حالتي کدر و سفيد خامه اي پيدا مي کرد آزمودند. آنان همچنين در حدود قرن دوازدهم دستور تهيه جايگزيني براي رس بوجود آوردند که از طريق افزودن مقادير فراوان کوارتز پودر شده براي توليد سراميک سفيد و سخت که با نام خمير يا چسب سنگ شناخته مي شد. اين ماده در جهان اسلام براي توليد انواعي از سراميکهاي مرغوب از حدود قرن دوازدهم به بعد به فراواني مورد استفاده بود.

سوم: شيشه

در سراسر جهان اسلام شيشه يا با ايجاد برش از بلور يا با دميدن در ماده مذاب شيشه سازي تهيه مي شد. جغرافي داناني چون ياقوت الحموي (وفات 1229) و القزويني (وفات 1283) حلب در سوريه را به عنوان مرکزي براي شيشه سازي و تزئين گري مورد اشاره قرار داده اند. همچنين ابن بطوطه (وفات 1377) و نيکولو پوگيبونسي که در سالهاي 1345 و 46 به سرزمينهاي مقدس سفر کرده است دمشق را به عنوان مرکزي براي شيشه سازي توصيف کرده اند. در کاوشها در جبال که يک قصر اموي در مناطق روستايي سوريه است تعدادي اجناس شيشه اي خانگي کشف شده است. در کاوشهاي حما تنوع وسيعي از اين کالاها که اغلب مربوط به دوره بين 1100 و 1400 مي باشد يافت شده است. تعداد زيادي شيشه از کاوشهايي در اورشليم، جايي که جغرافي داني به نام المقدسي گزارش مي کند در قرن دهم لامپ در آن ساخته مي شده است کشف شده است. شيشه هاي سوري به طور ويژه اي در سراسر جهان مورد ستايش بودند. کالاي شکستني همچون شيشه لعابدار سوري متعلق به قرن سيزدهم در سوئد يافت شده است.

شيشه هاي اسلامي همچنين در چند نقطه اروپاي قرون وسطي يافت شده است. اکتشاف چنين اشياي شيشه اي در سوئد، جنوب روسيه و حتي در چين مشخص مي کند فاصله هميشه مانع از صدور آنها نبوده است. مصر نيز از جهت توليد شيشه مشهور بود و به توليد ظروف از جنسهاي مختلف در دوره اسلامي ادامه داد. کاوشها در الفوستات (قاهره قديم که در 969 بنا شد) مقادير متنابهي شيشه به دست داده است که متعلق به محدوده زماني از قرن هشتم تا اواخر قرون وسطي است. وفور چنين يافته هايي مشخص مي سازد که الفوستات مرکزي براي توليد بوده است. در ميان کهنترين اشياي قابل تاريخ گذاشتن (قديميترين وزنه شيشه اي در سال 708 ساخته شده است) وزنه هاي سکه اي شکل هستند که با نام حاکمان يا مأموران حکومتي مهر خورده اند. اينها به رنگهاي متنوعي هستند مانند سبز تيره، سبز روشن، فيروزه اي، سفيد و ارغواني. برخي از ماهرانه ترين ظروف شيشه اي مصري با جلا تزئين شده اند. اين انعکاس درخشان و گاه فلزي با ماليدن زنگ مس يا نقره بر سطح جنس که سپس در دماي حدود 600 درجه سانتي گراد در شرايط احيا حرارت مي ديد به دست مي آمد. همين روش چنان که قبلاً گفته شد در تزئين اجناس رسي نه تنها در مصر بلکه در عراق و ايران استفاده مي شد. تا همين اواخر اختلاف نظراتي درباره سرآغاز جلا دادن وجود داشت اما اين مشکل به نظر مي رسد با کشفي در الفوستات که شامل يک فنجان شيشه اي از نوع محلي با نوشته اي به نام عبدالرحمن حاکم مصر در 771-772 مي باشد حل شده باشد. بنابراين نقاشان شيشه مصري از جلا مدت زماني پيش از ظهور آن در عراق استفاده مي کرده اند.

در الاندلس ظروف شيشه اي در آلمريا، مالاگا و موريکا به تقليد از ظروف شرقي همچون جامهاي شيشه اي که بر سر ميزهاي اشراف در ليون بسيار مورد علاقه بود با دميدن توليد مي شدند. روش برش بلور گفته مي شود بوسيله عباس ابن فرناس (وفات 887) دانشمند و مخترع دربارهاي عبدالرحمن دوم و محمد اول معرفي شده است. قابل ذکر است در اينجا به نبوغ ابن فرناس اشاره شود که نه تنها قادر به رمزگشايي از پيچيده ترين نوشته ها بود بلکه همچنين تلاشهايي براي پرواز با ساختن بالهاي مصنوعي انجام داد. در ارتباط با شيشه او با مختصات علمي شيشه آشنا بود و در اولين تجربيات با عدسي ها و انديشه بزرگنمايي نوشته ها با استفاده از آنها مشارکت داشت. او همچنين تبحر خود را به شيشه سازان کوره هاي کوردوبا انتقال داد و نمودي از آسمان در شيشه بوجود آورد که بنا به دلخواه خود مي توانست آن را صاف يا ابري بسازد يا رعد و برق را با فشار انگشت در آن بوجود آورد.

چهارم: منسوجات

منسوجات در عرصه هنر و اقتصاد اسلام از همان دوران اوليه اهميت ويژه اي داشتند. ولان اشاره مي کند که نقش آنها قابل مقايسه با فولاد در اقتصاد صنعتي امروز مي باشد و تخمين زده شده است که در قرون ميانه توليد و تجارت منسوجات ممکن است اکثريت جمعيت فعال جامعه را به خود اختصاص داده باشد. برخي منابع ادعا کرده اند سه هزار بافنده در کوردوبا به تنهايي وجود داشته است. کوردوا توليد کننده نوعي چرم بود که به نام اين شهر در اروپا شناخته مي شد. در اين شهر همچنين فرش، متکا، پرده هاي ابريشمين، شال و سرير توليد مي شد به نحوي که خريداران از هر نقطه طالب آن بودند. در الاندلس توليد پارچه هاي سبک شرقي در شهرهاي مالاگا و آلمريا متمرکز شده بود. اين شهرها به عنوان بندر اولين جاهايي بودند که روشها و سبکهاي جديد را مي پذيرفتند. نقش آلمريا در اين روند به طور ويژه اي در قرن دوازدهم اهميت داشت. در کارخانه تيراز هشتصد نفر به کار ابريشم بافي، هزار نفر در کار تونيک و زربفتهاي عالي و عده بسيار بيشتر در کار برخي منسوجات ديگر بودند. ولان اشاره مي کند اين تفوق در صنعت منسوجات تا حدودي به خاطر تنوع استفاده از منسوجات که در شرق نزديک و در امتداد سواحل مديترانه وجود داشته است قابل توضيح است. صرفنظر از پوشاک، منسوجات بخش مهمي از اثاثيه خانه را تشکيل مي داده است. زنان چادرنشين اجناسي چون ريسمان خيمه، پالان، گهواره و ساير متعلقات زندگي در حرکت خود را مي بافتند اما حتي در مراکز شهري و قصرها، اثاثيه خانه به طور عمده متشکل از فرش، روکشها، پرده ها و آويخته هايي از انواع گوناگون بود. به جاي صندلي مردم بر روي نازبالش مي نشستند و به متکا تکيه مي دادند که به طور کامل با پارچه پوشانده شده بود. کيفيت و پرمايگي اين پوششها انعکاس دهنده استطاعت صاحبش بود. منسوجات همچنين نقش سياسي مهمي ايفا مي کردند. اينها رسم بود به عنوان هداياي فاخر ديپلماتيک هم در فاصله هاي زماني منظم و هم در مناسبتهاي خاص به مأموران عالي رتبه و ديگر افراد مورد توجه اهدا شوند. چنين هدايايي شامل خلعت که رداي افتخار محسوب مي شد، عمامه و لباسهاي ديگري بود که در کارگاههاي خود حاکم توليد مي شد. اين همچنين امتياز خاص خليفه و پس از 1250 امتياز سلطان مملوک بود که هر سال کسوتي جديد که پوشش بسيار تزئين شده کعبه در مکه بود اهدا کند.

تنوع کاملي از الياف منسوجات در جهان اسلام در دسترس بود. پشم و کتان فراوان در ايران تا اسپانيا توليد مي شد. باقيمانده کتان صادر مي شد. پنبه که اصليتي هندي داشت شايد براي اولين در مقياسهاي وسيع در منطقه مديترانه به خصوص سوريه و فلسطين پس از پيشرفتهاي مسلمانان کشت شد. مسلمانان در نهايت اين محصول و صنعت آن را به اروپا بردند.

علاوه بر اصطلاحات گوناگون منسوجات که از عربي اشتقاق يافته برخي شهرها به خاطر اين گونه محصولات خود اشتهاري بين المللي داشتند. شيراز از جهت لباسهاي پشمي، بغداد به خاطر آويخته هاي تزئيني و ابريشم موجدار، خوزستان بابت پارچه هايي که از موي شتر و بز مي ساخت، خراسان به خاطر روکش مبلمان خانه، صور به خاطر فرش، بخارا به خاطر سجاده، هرات به خاطر زربفت مشهور بودند. با اين حال هيچ نمونه اي از اين محصولات از اين دوران از گذر ايام باقي نمانده اند.

در آراستن زندگي اسلامي تمامي هنرها همچون يک طرح تزئيني در هم بافته و آميخته شده اند. به طوري که الگوهاي تذهيب و خطاطي در منسوجات بافته مي شدند، در قالب سفال به کوره مي رفتند و بر سردرها و محرابها بالا مي رفتند. دورانت اشاره مي کند اگر تمدن قرون ميانه تمايز اندکي بين هنرمند و صنعتگر ايجاد کرد اين به معناي تحقير هنرمند نبود بلکه در راستاي تکريم صنعتگر بود. هدف هر صنعتي تبديل شدن به هنر بود. بافنده همچون سفالگر محصولات غيرقابل افتراقي براي زندگي روزمره توليد مي کرد اما گاه در رداها يا آويخته ها، فرشها و روکشها، سوزن بافيها و زربفتها که براي نسلها بافته مي شدند مهارت و شکيبايي او قالبي بياني مي يافت و رؤياهاي او مجسم مي شد. اينها با طرحي عالي همچون مينياتور و با رنگ آميزي جذاب که در شرق بسيار مورد علاقه بود بافته مي شدند.

پنجم: کشتي سازي

در جهان اسلام نقاط مختلفي بود که به عنوان پايگاههاي ساخت کشتي به کار ساخت کشتي و قايق در اندازه ها و اشکال گوناگون اختصاص داشت. به عنوان نمونه در اسپانياي مسلمان اقتصاد قرن نهم و دهم در امتداد ساخت کشتيهاي جنگي و توسعه ناوگاني که براي حرکت در امتداد سواحل پادشاهي و مکانهاي دورتر همچون جزاير بالريک، ساحل شمال آفريقا و مصر طراحي شده بود توسعه يافت. علاوه بر آلمريا بسياري بنادر آندلسي ديگر وجود داشتند که کم و بيش تشکيل دهنده پايگاههاي مهمي براي کشتي هاي جنگي بودند. اينها همچنين مجهز به پايگاههاي ساخت کشتي که دار الانشا يا دار صناعت المراکب خوانده مي شدند. زرادخانه هاي دنياي جديد از اين تشکيلات توسعه يافته است. در ميان اينها مواردي چون الکازار دوسال، سيلوس، سويل، الجزيراس، مالاگا، آليکانته، دنيا وجود دارد. در تورتوزا در نزديکي کاتالونيا نوشته اي نشان مي دهد که پايگاه ساخت کشتي آن به دستور عبدالرحمن سوم در 945 استقرار يافته است و اين که شهرت خود را مديون کيفيت چوب جنگلهاي مجاور است.

طي دوران قرون ميانه، کشتي سازي يک صنعت عمده بود. اين صنعت در راستاي ساخت کشتيهاي تجاري و ساخت و تجهيز کشتيهاي جنگي هدايت مي شد. کشتي سازيهاي اصلي از اموال دولتي بود اما کارگاههاي خصوصي هم در ساحل رودخانه هاي بزرگ، خليج و درياي سرخ وجود داشتند که متعلق به بازرگانان و شخصيتهاي حقيقي بود که از آنها براي تجارت و مسافرت استفاده مي کردند. صنعت کشتي سازي در ساخت تنوع فراواني از کشتيها درگير بود از کلکهايي که با استفاده از چوبهاي بلند حرکت داده مي شدند تا کشتيهاي بزرگ که با هدف مسافرتهاي طولاني ساخته شده و بيش از هزار تن ظرفيت داشتند يا کشتيهاي جنگي که قادر به حمل هزار و پانصد نفر بودند.

در اينجا شايسته است اشاره شود دريادار مشهور چيني، زنگ هي که ناوگاني از جانکهاي غول پيکر که هرکدام ابعادي در حدود يک زمين فوتبال داشتند ساخت و اقدام به نقشه برداري از اقيانوسهاي بزرگ کرد مسلماني بود که در سنين جواني حج رفت. برخي گفته اند اين اتفاق بايستي بر ديدگاه او درباره جهان خارج از چين تأثير نهاده باشد.

تأثير کشتي سازي مسلمانان تنها از طريق انبوه لغات با ريشه عربي که در زبانهاي امروزي غربي يافت مي شوند قابل ادراک نيست (شناخته شده ترين آنها لغات آرسنال و ادميرال که در اصل امير البحر بوده است) بلکه در تأثيرگذاري ساخت کشتي مسلمانان بر غرب مشهود است.

ششم: کشاورزي و زراعت

عباراتي کوتاه در اينجا به نقل از اسکات در اين باره مي آوريم که چگونه مسلمانان در برخي از جنبه هاي اساسي صنعت کشاورزي و توليدات بر همسايگان خود در جنوب اروپا تأثير نهادند: ايالت ناربون تنها چهل سال تحت حاکميت امارت غربي مسلمانان بود با اين حال طي اين دوره کوتاه تأثيري که اشغال مسلمانان برجاي نهاد چنان در مختصات ذهني و جسمي مردم عميق بود که هيچ انقلابي پس از آن تاکنون نتوانسته است آن را به طور کامل محو نمايد. نبوغ عملي اعراب که قابليت استفاده را اولين و مهمترين ارزش تمامي داراييهاي يک تمدن مي داند دوباره در پيشرفتهايي که در تمامي هنرها و امور زندگي بوجود آمد خود را نشان داد. اين پيشرفتها در مسير حرکت سپاهيان پيروزمند اسلام به جوشش در آمد. اصول شرقي کشاورزي با زراعت خاکي پرزحمت خود، سازمان آبياري کاملش و استفاده از گياهان جديد با توفيق قابل توجهي در منطقه زيباي تحت آبياري رن و گارون به کار گرفته شد. پوست درخت بلوط (چوب پنبه) که هنوز يکي از بزرگترين منابع ثروت کاتالونيا و پرووانس است در اين دوران براي اولين بار به اروپا معرفي شد. جنگلهاي هميشه سبز نامحدود در دامنه هاي پيرنه براي توليد قير و صمغ مورد استفاده قرار گرفت. در تمامي مناطق پرورش اسب با زادآوري متقاطع با بهترين خون عربستان توسعه يافت. اشياي نامتناهي مجلل و فاخر که در موزه ها و مجموعه هاي خصوصي نگهداري مي شوند همچون ابزارهاي زيبا از نقره، عاج و بلور، زره هاي مرصع و رداهاي ابريشمين گواهي دهنده تنوع و مرغوبيت توليدات مسلمانان اسپانياست.

ج: علم، مديريت و رشد صنعتي

ابن الهيثم نورشناسي را متحول ساخت و بررسي هر کدام از آثار او به خصوص کتاب المناظر باعث شگفتي خواهد شد که چگونه بسياري موارد صنعتي همچون دوربين، تلسکوپ، عينک و از اين قبيل مديون فعاليتهاي پيشتازانه او بوده است. در واقع ابن الهيثم بود که به طور کامل نظريات يوناني اقليدس و بطلميوس را مبني بر اين که چشم اشعه بينايي به اجسام مورد مشاهده مي فرستد رد کرد. در عوض او نشان داد که شکل اجسام مورد مشاهده وارد چشم شده و بوسيله عدسي آن تغيير مي کند. او رابطه بين موقعيت منبع نور و تصويري که از آن بوسيله عدسي بوجود مي آيد را يافت. او درباره انتشار نور و رنگها، توهمات بينايي و انعکاس نور بحث کرد و روشي براي اندازه گيري زواياي تابش و انعکاس ارائه نمود. تجربيات ابن الهيثم که در تاريخ علم جديد بازسازي شد پيش درآمد تمامي آن چيزي بود که مربوط به فناوري و صنعت نورشناسي بود. فيزيک مسلمانان همچنين شامل تعيين وزن مخصوص فلزات و سنگهاي قيمتي مشخص و نيز بررسي تحولات جوي، جريانها و مشکلاتي در مکانيک کاربردي چون آسيابهاي بادي و چرخهاي آبي (که مسلمانان براي اولين بار از آنها استفاده کردند)، تعادلات وزني، چاهها، ساعتهاي آبي، روشهاي کشاورزي، آبياري، ساخت و ساز مجاري و راهها، آماده ساختن آهن و فولاد، روشهايي براي کار بر روي فلزات، ساختن ابزارهاي علمي، توليد کاغذ، کار بر روي چرم و توليد پارچه ابريشم و پنبه بود.

براي جزئيات بيشتر در اين باره پاسي تنوع خوبي از نمونه ها به خصوص درباره اين که چگونه فرآيندهاي صنعتي بين تمدنها و در طول اعصار به گردش در مي آيد ارائه نموده است. سينگر نيز در هرکدام از آثارش به خصوص آنها که ناشناخته ترند بر نقش شرق، جهان اسلام و همچنين چين و هند که قرنها از بقيه در توسعه فرآيندهاي صنعتي پيش بوده اند تأکيد نموده است.

مهارتهاي مديريتي مسلمانان چنان که اسکات توضيح مي دهد در سيسيلي نورمن قابل مشاهده است. در حوزه تشکيلات دولتي، امور مالي، قانونگزاري، تنظيم تجارت، حمايت و تشويق کشاورزي، در حفظ ترتيب امور سيسيلي بهترين نمونه در اروپا به استثناي اسپانياي مسلمان بود. مسکوکات آن يکي از خالصترين، راحت ترين و زيباترين نمونه هايي بود که تا آن زمان بوسيله دولت به گردش در آمده بود. قوانين پادشاهي در ارتباط با اقتصاد روستايي مردمش دقيق و ويژه و حتي توأم با مدارا و شفقت بود. نظارتي که از سوي مأموران دولتي بر تمامي حرف اعمال مي شد بسيار دقيق بود. به عنوان مثال اوزان و اندازه ها در قانون تشريح شده بود و هرگونه تخطي از معامله صادقانه بر اين اساس با شديدترين مجازاتها روبرو مي شد. مأموراني در هر شهر گماشته شده بودند تا اوزان کاذب و اجناس تقلبي را شناسايي کنند. قوانين مربوط به بهداشت در چنان درجه اي درک و اعمال مي شد که براي بسياري از جوامع اروپايي تا دوران مدرن ناآشنا بود. اجناس ناسالم قابل ارائه در بازار نبود.

همه اينها يادآور تشکيلات اسلامي حسبه که کارگزاري به نام محتسب داشت مي باشد. حوزه فعاليت اوليه محتسب بازار بود. او در آنجا مسؤول نظارت بر تمامي تجارتها و محصولات بود. او اطمينان مي يافت که تمامي کالاها به خوبي توليد شده اند، اين که مواد غذايي به خوبي آماده شده و سالم هستند و اين که خدمات به درستي ارائه مي شوند. او به خصوص مراقب موارد تقلب و فريبکاري از هر نوعي بود. او هم چنين با شرايط کار، بهداشت و امنيت عمومي سروکار داشت. او نمي توانست قيمت تعيين کند اما برعليه احتکار و گرانفروشي اقدام مي کرد. مسؤوليتهاي محتسب به حوزه هاي ديگر نيز گسترش داشت. او بر مساجد، مدارس، حمامها و کارگاهها نظارت داشت. اطمينان مي يافت که ديوارهاي شهر در وضعيت مناسبي قرار دارند. خيابانها را از موانع و سد معبر پاک نگه مي داشت. زمين فروشان و ساختمان سازان در ارتباط با معاملات و ساخت و ساز خود به او پاسخگو بودند. او مي توانست مانع از بارگيري بيش از حد قايقها بوسيله صاحبانشان شود يا آنها را از عزيمت در هواي بد باز مي داشت. او مي توانست دستور دهد بار بيش از حد چهارپايان از آنها برداشته شود.

براي اجراي اين امور محتسب اغلب مشاوراني به کار مي گرفت که در حوزه هاي اختصاصي مطلع بودند. گاهي اوقات او تعدادي سرباز تحت دستور خود داشت که در مواقع ناپايداري اجتماعي از نيروي آنها استفاده مي نمود. قدرت او زيرمجموعه اقتدار قاضي تلقي مي شد اما از آنجايي که قاضي تنها در مواردي که به طور رسمي به او ارائه مي شد نظر مي داد محتسب برحسب ابتکار خود مداخله کرده و در محل تصميم مي گرفت. او مي توانست متخلفين را مورد ضرب و شتم و تازيانه قرار دهد يا با تحقير در خيابان بچرخاند. در حوزه قدرت او بود که اوزان و اندازه هاي جعلي، کالاهاي تجاري معيوب يا کالاهاي غيرمجاز مانند شراب را ضبط يا معدوم کند.
اين حوزه مطالعاتي ممکن است با نگاهي به کليت تشکيلات تجاري، فرآيندهاي مالي متنوع، نقش چک و اعتبارنامه و غيره توسعه يابد. با اين حال اين کار نيازمند گشودن يک موضوع جديد است که فراتر از منظر اين مقاله است. با اين حال مهم است بررسي کنيم که تمامي اين ثروتها و فعاليتها کجا رفتند. چه باعث شد مسلمانان که آغازگر فعاليت صنعتي در بزرگترين مقياسها بودند به حالتي از ناکارايي که در حال حاضر از آن رنج مي برند عقب بنشينند؟ چنين سؤالاتي براي پاسخگويي باقي مي مانند.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين چهار متن است: يک و دو و سه و چهار

هیچ نظری موجود نیست: