۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

ابن خلدون و ظهور و سقوط امپراطوریها

پيشگفتار

ابوزيد عبدالرحمان ابن محمد ابن خلدون الحضرمي مورخ و تاريخ نگار عرب قرن چهاردهم يک دانشمند و متفکر برجسته بود که امروزه به عنوان بنيانگذار تاريخ نگاري، جامعه شناسي و اقتصاد مدرن محسوب مي گردد. او که در يکي از پرآشوبترين قرون تاريخ بشر مي زيست در اتفاقات تأثير گذاري همچون تولد دولتهاي جديد، لحظات پاياني حيات آندلس و پيشرفت بازپس گيري مسيحيان، جنگ صد ساله، توسعه امپراطوري عثماني، انحطاط بيزانس و اپيدمي بزرگ مرگ سياه مشاهدات دست اول و حتي مشارکت داشته است. آلبرت هوراني جهان ابن خلدون را آکنده از حوادثي توصيف مي کند که يادآور شکنندگي تلاشهاي انساني است. آرنولد توينبي براساس تجربه خود مي نويسد او به درک و توليد نوعي از فلسفه تاريخ دست يافت که بيگمان بزرگترين اثري بوده است که تا کنون بوسيله يک مرد صاحب انديشه ساخته شده است. انديشه هاي او چنان انقلابي و خلاقانه و چنان جلوتر از زمان خود بوده اند که امروز يک نمايشگاه بزرگ لازم است تا با استفاده از نوشته هايش نه تنها زمان خودش بلکه همچنين ارتباطات بين اروپا و جهان عرب در زمان ما هم مورد مشاهده قرار گيرد.

زندگي او

اجداد ابن خلدون از حضرموت که امروز در جنوب شرقي يمن قرار دارد بودند. او نقل مي کند در قرن هشتم خلدون ابن عثمان همراه با شعبه هايي از اهالي يمن بود که در سکونت گزيدن مسلمانان در شبه جزيره ايبري کمک رساندند. خلدون ابن عثمان ابتدا در کارمونا و سپس در سويل سکني گزيد. در آنجا چند نفر از افراد خانواده مشاغل برجسته اي به عنوان دانشمند و مقامات رسمي يافتند.

طي بازپس گيري مسيحي شبه جزيره ايبري، خانواده احتمالاً در حدود 1248 به شمال آفريقا مهاجرت کرد و در نهايت در تونس ساکن شد. در آنجا ابن خلدون در هفتم مه 1332 ولادت يافت. او آموزش کلاسيک را در حد عالي دريافت نمود اما زماني که هفده ساله بود طاعون، مرگ سياه، به شهر رسيد. والدين و چندين نفر از معلمانش درگذشتند. اپيدمي وحشتناکي که در سالهاي 1347-1348 خاورميانه، شمال آفريقا و اروپا را در نورديد حداقل يک سوم جمعيت را کشتار کرد و تأثيري آسيب رسان بر بازماندگان برجاي نهاد. تأثير آن در تمامي جنبه هاي زندگي مشهود بود: هنر، ادبيات، ساختارهاي اجتماعي و زندگي فکري. به روشني اين يکي از تجربياتي بود که درک ابن خلدون را نسبت به جهان شکل داد.

تونس نه تنها مورد تهاجم مرگ سياه قرار گرفت بلکه همچنين با اشغال شدن بين سالهاي 1340 و 1350 بوسيله مارينيها که سلسله اي بربر و حاکم مراکش بودند درگير آشوبهاي سياسي هم شد. ابن خلدون در بيست سالگي رهسپار فض شد که پايتخت مارينيها و فعالترين دربار سلطنتي شمال آفريقا بود. با توجه به تعليمات قوي که دريافت نموده بود پست مشاوره اي به او پيشنهاد شد اما پيش از آن که زياد طول بکشد آن را رها کرد. هرچند برخي تاريخ نگاران اين رها کردن را نوعي ناسپاسي قلمداد کرده اند بيشتر به نظر مي رسد او از اختشاشات عمومي سياسي گريخته است.

اين تبديل به الگويي در زندگي ابن خلدون شد. او مرتباً مورد وسوسه قرار مي گرفت تا در توطئه هاي سياسي تيره اي مشارکت داشته باشد که در ترکيب با ناپايداري فوق العاده اي بود که اغلب سلسله هاي حاکم را گرفتار نموده بود. اين بدان معنا بود که او چاره اندکي جز تغيير مداوم اربابان سياسي خود داشت. اين تجربيات آنچنان که در مورد مرگ سياه صدق مي کرد در شکل دادن به نظرگاهش اساسي بودند.

بعد از چندين جابجايي او مجدداً خود را در فض يافت. حاکم ماريني پيشين بوسيله فرزندش ابوعنان جايگزين شده بود که ابن خلدون به او پيشنهاد خدمت داد. با اين حال او بزودي مجدداً در آشفتگيهاي سياسي گرفتار شد و پس از چرخشهاي فراوان روزگار که شامل دو سال حبس مي شد تصميم گرفت در سال 1362 به گرانادا برود. ريشه هاي اين تصميم به چندين سال پيش باز مي گشت.

در سال 1359 حاکم گرانادا محمد ابن الاحمر مجبور شد همراه با وزيرش، ابن الخطيب، يکي از مشهورترين دانشمندان دوران به فض بگريزد. آنان در آنجا با ابن خلدون آشنا شدند. دوستي گرمي بين آنان بوجود آمد به شکلي که زماني که ابن خلدون مجبور بود از خطرات سياست بگريزد در گرانادا با افتخار پذيرفته شد. دو سال بعد در 1364 ابن الاحمر ابن خلدون را براي يک مأموريت صلح جويانه به سويل نزد شاه پدرو اول از کاستيل گسيل داشت. شاه پدرو به عنوان پدرو خونريز شهرت داشت. ابن خلدون در اتوبيوگرافي خود توضيح مي دهد چگونه پدرو پيشنهاد برگرداندن املاک و داراييهاي خانواده را مطرح کرد اما او نپذيرفت. اين تماس با يک قدرت مسيحي يک تجربه تعيين کننده ديگر بود. او نه تنها در تماس با گذشته خانواده خود قرار گرفت بلکه بخت متغير پادشاهيها را هم ديد و بالاتر از همه در افکار خود معاني تاريخي و الهياتي بازگشت قدرت مسيحي به ايبري را پس از آن که بيش از پنج قرن تحت تسلط مسلمانان بود منعکس نمود.

بعداً درگيريهاي شخصي با ابن الخطيب که شايد در اثر ترکيبي از حسادت و دسيسه هاي درباري پيش آمد ابن خلدون را مجدداً به سمت اغتشاشات شمال آفريقا سوق داد. او بارها اعلام مي کند آرزو دارد زندگي خود را صرف تحقيق و مطالعه نمايد اما به روشني دنياي سياسي او را جذب خود مي کند. او بارها و بارها تسليم وسوسه هاي آن مي شود. در هر حال او چهره اي بود که شانس آن را نداشت که براي مطالعه و تحقيق در آرامش خود رها شود.

ابن خلدون عليرغم تفاوتهايي که با ابن الخطيب داشت به ارتباط خود با وي ادامه داد. چندين نامه از اين دست در اتوبيوگرافي وي آمده است. او همچنين کوشيد دوست خود را که به طور عمده در نتيجه يک توطئه درباري مورد محاکمه قرار گرفت نجات دهد. ابن الخطيب به خاطر مخالفت با علما در اصرار بر اين که طاعون يک بيماري مسري است متهم به کفر شد. موقعيت او قابل مقايسه با گاليله در حدود سه قرن بعد بود با اين تفاوت که منجر به پيامدي غمناکتر شد. ابن الخطيب در فض در زندان در اواخر بهار 1375 خفه شد.
ابن خلدون با مرگ دوستش بسيار تحت تأثير قرار گرفت. اين تأثر تنها ابعادي شخصي نداشت بلکه تحت تأثير دلالتهاي سياسي و مذهبي چنين اعدامي هم بود. مدت کوتاهي بعد او به قلعه ابن سلمه که چندان از اوران در الجزاير دور نبود رفت. آنجا براي اولين بار او حقيقتاً توانست امور خود را صرف مطالعه و بيان نگرشهاي خود درباره آنچه در کتابها خوانده بود نمايد. او همچنين نظريات خود را درباره تجربيات اغلب تلخ خود از جهان وحشي و مشوش روزگار خود انعکاس مي داد.

ثمره اين دوره آرامش مقدمه اش براي کتاب العبر بود. هرچند اينها در واقع يک کتاب هستند اما اغلب جدا از يکديگر تلقي مي شوند زيرا مقدمه محتوي اصيلترين و بحث برانگيزترين برداشتهاي ابن خلدون مي باشد اما کتاب العبر يک تاريخ نقلي معمولي است. ابن خلدون اثر بزرگ خود را طي ادامه عمر خود براساس اطلاعات و تجربيات تازه اش بازنويسي و بازبيني مي کرد.

او سالهاي 1375 تا 1379 را در قصر ابن سلامه گذرانيد اما در نهايت به همراهي فکري و کتابخانه هاي واقعي احساس نياز نمود تا تحقيقات خود را ادامه دهد. ابن خلدون در سن 47 سالگي دوباره به تونس بازگشت جايي که (اجدادم زندگي کردند و هنوز خانه ها و بازماندگان و مقبره هايشان در آن پا برجاست.) او تصميم گرفت ديگر سفر نکند و به عنوان يک معلم و محقق سکونت گزيند و از همه فعاليتهاي سياسي خودداري نمايد.

اين کار زياد ساده نبود. برخي تعاليم منطقي او را خرابکارانه تلقي مي کردند و امام مسجد الزيتونه در تونس که از دوران دانش آموزي در حال رقابت با او بود نسبت به وي حسادت ورزيد. اصرار سلطان براي اين که ابن خلدون در تونس بماند و کتاب خود را در آنجا کامل نمايد موضوع را پيچيده تر ساخت. با اين تدبير مقام حاکم با جلب نمودن افراد تعليم ديده به دربار به صورت قابل توجهي ارتقا مي يافت.

موقعيت در نهايت چنان حاد و پيچيده شد که در سال 1382 ابن خلدون براي ترک شهر و انجام حج اجازه خواست. تنها دليل براي رفتن که هيچ گاه در جهان اسلام نمي توان آن را رد کرد. او در اکتبر عازم مصر شد. او عميقاً تحت تأثير قاهره قرار گرفت، شهري که از تمامي انتظارات او فراتر بود. در آنجا سلطان مملوک، برکوک حضور او را با اشتياق پذيرا شد و موقعيت مهم قاضي مکتب مالکي در فقه اسلامي را به او سپرد.

اما اين شغل پردرآمد بي دردسر نبود. ابن خلدون در اتوبيوگرافي خود توضيح مي دهد چگونه مبارزاتش بر عليه فساد و جهالت همراه با حسادت ناشي از منصوب ساختن يک بيگانه به يک شغل عاليرتبه باعث شد تا او خود را دوباره در لانه زنبور بيابد. زماني که سلطان او را برکنار و قاضي پيشين را جايگزين نمود شرايط براي او آرامتر شد. در واقع ابن خلدون پيش از پايان عمرش کمتر از شش بار منصوب و سپس عزل نشد.

ابن خلدون ازدواج کرده بود و فرزنداني داشت. او خواهري داشت که در جواني درگذشت. سنگ قبر وي باقي مانده است. برادرش يحيي بن خلدون نيز يک تاريخ نگار بسيار برجسته بود. با اين حال ما درباره زندگي شخصي وي بسيار کم مي دانيم. اين عادت مسلمانان و به خصوص اعراب نبود که جزئيات زندگي شخصي خود را در نوشته هاي خود وارد کنند. با اين حال ما مي دانيم در حدود همين زمان بود که خانواده و خدمتکاران او که به عنوان گروگان در تونس نگاه داشته شده بودند تا بازگشت او را تضمين نمايد، اجازه يافتند تا در قاهره به او ملحق شوند. اين اقدام به خاطر درخواست شخصي برکوک که نامه او در اتوبيوگرافي نقل شده است انجام شد. اما کشتي که خانواده او را حمل مي کرد در طوفاني حوالي اسکندريه غرق شد و کسي از آن باقي نماند.

سه سال گذشت. ابن خلدون امور خود را وقف آموزش کرد و در نهايت در 1387 همراه با کاروان مصري عازم حج شد. ابن خلدون درباره زيارت خود اندک گفته است اما اشاره کرده است که در ينبوع نامه اي از دوست قديمي خود ابن زمرک که بسياري از اشعار او در ديوارهاي داخلي الحمرا حک شده است دريافت نمود. ابن زمرک که در آن زمان منشي معتمد حاکم گرانادا بود در ميان ساير مسائل درخواست کتابهايي از مصر داشت. اين نمونه اي ديگر در اين باره است که چگونه ابن خلدون ارتباطات فکري خود را در سرتاسر جهان عرب زبان حفظ کرده بود.

در بازگشت به قاهره ابن خلدون مقامهاي آموزشي مختلفي داشت اما از 1399 چرخه انتصابات و برکناريهاي سياسي دوباره شروع شد. محققي که پيش از اين در تماس مستقيم با ناآراميهاي سياسي ناشي از سلسله هاي مختلف بربر در شمال آفريقا بود، همچنين موفقيت قدرتهاي مسيحي در پس راندن پادشاهيهاي مسلمان در شبه جزيره ايبري را ديده بود، اکنون در حال مشاهده نمونه ديگري از ظهور و سقوط امپراطوريها بود که اين بار نقطه لرزش آن به شرق، تا حدي که او سفر کرده بود نزديکتر بود.

در سال 1400 ابن خلدون بوسيله جانشين برکوک، سلطان النصير مجبور شد به دمشق مسافرت کند تا در مذاکرات با تيمور شرکت نمايد. او فاتحي از آسياي مرکزي و حاکمي ترکي مغولي بود که در غرب با عنوان تيمور لنگ شناخته مي شود. هدف اين بود که تيمور را متقاعد کنند از دمشق صرفنظر کند. ابن خلدون گفتگوهاي خود را با تيمور در تعدادي از هيجان انگيزترين صفحات اتوبيوگرافي خود شرح داده است.

با اين حال در پايان هيئت نمايندگي ديپلماتيک مصري موفق نبود. تيمور دمشق را غارت کرد و از آنجا رفت تا بغداد را بگيرد و کشتار وسيعي بوجود آورد. در سال بعد تيمور عثمانيان را در آنکارا شکست داد و سلطان بايزيد را اسير گرفت. اين اتفاقات بوسيله جهانگرد اسپانيايي، روي گونزالس دي کلاويژو که در سال 1403 به عنوان سفير به سمرقند و نزد تيمور رفت تشريح شده است.

اتوبيوگرافي ابن خلدون پس از بازگشتش از دمشق براي بيشتر از يکي دو صفحه ادامه پيدا نمي کند و تنها به انتصابات و برکناريهاي خود اشاره مي کند. هرچند او هيچ گاه به تونس بازنگشت اما همچنان خود را يک مسلمان غربي مي دانست و تا پايان رداي تيره خود را که هنوز لباس ملي شمال آفريقاست مي پوشيد. او تا هنگام وفات در قاهره در شانزدهم مارس 1406 به بازبيني و تصحيح اثر بزرگ خود ادامه داد.

آثار او

مهمترين اثر ابن خلدون کتاب العبر بود و در اين کتاب قابل توجه ترين بخش آن مقدمه است. چنين مقدمه هايي شکل شناخته شده اي از ادبيات در آن زمان بود و به اين ترتيب عجيب نيست که مقدمه هم طولاني است (در ترجمه استاندارد سه جلد) و هم مخزني از اصيلترين افکار نويسنده اش است. کتاب العبر که پس از آن مي آيد هم از نظر محتوي و هم از نظر سازماندهي بسيار معمولي تر مي باشد هرچند آن هم يکي از مهمترين منابع باقي مانده از تاريخ شمال آفريقا، بربرها و تا حدود کمتري اسپانياي مسلمان در قرون ميانه مي باشد.

در اوائل قرن نوزدهم محققان غربي که پيش از آن متفکران مسلماني همچون ابن رشد را تحسين مي نمودند احتمالاً از طريق ترکهاي عثماني از وجود مقدمه آگاهي يافتند. آنها تحت تأثير اصالت آن قرار گرفتند، شايد بيشتر از اين جهت که در زمانه اي نوشته شده بود که قدرتهاي سياسي و ديني فشار فزاينده اي بر افکار آزاد اعمال مي نمودند و اين منجر به پسرفت دانش و تحقيق اصيل شده بود. در چنين بستري علاقه ابن خلدون به مجموعه کامل موضوعاتي که امروزه به عنوان جامعه شناسي و نظريه اقتصاد دسته بندي مي شوند و علاقه او به ساختن يک نظم جديد براي تطابق دادن آنها با يکديگر به شکل ويژه اي منجر به حيرت دانشمندان عرب و غرب شد.

با اين حال بسياري از موضوعاتي که ابن خلدون درباره آنها بحث مي کند اشتغالات فکري جديدي نيستند. اين موضوعات متفکران يونان و نويسندگان پيشين عرب را نيز جلب کرده بود همچون فارابي و مسعودي که ابن خلدون مکرراً از ايشان نام مي برد. اين پرسش که ابن خلدون چقدر به منابع يوناني در شکل ترجمه شده دسترسي داشته است هنوز مورد بحث است و پرسش ويژه اين است که آيا او جمهوري افلاطون را خوانده بود. اما تازگي ابن خلدون در اين حقيقت که او از اين مشکلات آگاهي داشت نبود بلکه به خاطر آگاهي او از پيچيدگي اندرکنشهاي آنها و نياز به مطالعه علت و معلولهاي اجتماعي به شکلي جدي و دقيق بود.

چنين بود که ابن خلدون جاي خود را در زنجيره توسعه فکري باز کرد. هرچند نوشته او در نسلهاي پياپي مورد پيگيري قرار نگرفت و در واقع مورد رد و حتي سانسور واقع شد، تاريخ نگار بزرگ مصري المقريضي شايد در نتيجه آشناييش با ابن خلدون بود که کار خود را در اين زمينه آغاز نمود. او برخي از انديشه هاي ابن خلدون را توسعه داد. با اين حال اين ترکهاي عثماني بودند که بيشترين علاقه را به نظريات او درباره ظهور و سقوط امپراطوريها نشان دادند زيرا بسياري از نکاتي که او مورد بحث قرار مي دهد به نظر مي رسيد قابل انطباق با موقعيت سياسي آنان باشد.

چهارچوب مرکزي ابن خلدون در مقدمه اين است که چرا ملتها به قدرت مي رسند و چه باعث مي شود به قهقرا بروند. او بحث خود را به شش بخش يا زمينه تقسيم مي کند. در آغاز او منابع را از نظر داده ها و روش شناسي مورد دقت قرار مي دهد. او مشکلات نوشتن تاريخ را مورد تحليل قرار داده و به اشتباهاتي که اغلب باعث گمراه کردن تاريخ نگاران مي گردد اشاره مي کند. پيشنهادهاي او هنوز امروز هم قابل توجه و کاربردي است.

جنبه ديگري از تازگي ابن خلدون در تأکيد او بر مطالعه واقعيتهاي اجتماع انساني و تلاش در جهت نتيجه گيري مبتني بر مشاهدات و نه تلاش براي سازگار ساختن مشاهدات با انديشه ها و تعصبات پيشين است. جالب است زماني که ابن خلدون در حال نوشتن اثر خود بود جنبش انساني در اروپا در حال پيشرفت بود و در بسياري از اشتغالات ذهني ابن خلدون سهيم بود. به خصوص اهميت فوق العاده تعامل بين مردم و محيط فيزيکي و اجتماعي آنان مدنظر بود.

يکي از موضوعات اساسي ابن خلدون هنوز مورد بحث است و در جوامع چند فرهنگي امروز از اهميت رو به تزايدي برخوردار است: انسجام اجتماعي چيست و چگونه يک جامعه به آن مي رسد و آن را حفظ مي کند؟ او چنين بحث مي کند که يک جامعه نمي تواند به هيچ چيز برسد، يک امپراطوري بوجود آورد يا حتي در برابر دشمنان باقي بماند، مگر اين که توافق دروني درباره اهدافش وجود داشته باشد. او در هيچ شکل قابل تشخيصي به نفع دموکراسي بحث نمي کند ( که مطرح کننده اين است که آشنايي نزديکي با نظريه پردازان سياسي يوناني نداشته است) بلکه نياز به يک رهبري قدرتمند را مورد اشاره قرار مي دهد اما براي او روشن است که يک جامعه موفق بايستي در مجموع نسبت به اهداف نهايي خود توافق داشته باشد.

او اشاره مي کند انسجام (لغتي که او استفاده مي کند عصبيت است) در جوامع قبيله اي قويتر است زيرا قبايل مبتني بر انتساب خوني بوده و نيز بدون انسجام بقا در محيطي خشن غيرممکن است. اگر اين انسجام به پيوند اجتماعي بسيار قوي ديگري که مذهب است ملحق گردد آن گاه ترکيب آنها غير قابل مقاومت خواهد بود.

ابن خلدون تاريخ را به عنوان چرخه اي درک مي کند که در آن مردم خشن چادرنشين که همبستگي دروني قوي و محتواي فرهنگي ناچيزي براي از دست دادن دارند به تمدنهاي مقيم و اساساً شهري حمله کرده و منابع آنها را ضبط مي کنند. اين تمدنهاي شهري واجد سطوح بالاي ثروت و فرهنگ بوده اما از نظر روحيه جنگاوري و انسجام اجتماعي ملازم آن دچار ضعف هستند زيرا چنين کيفيتهايي در محيط شهري براي بقا غيرضروري هستند. همچنين تقريباً براي گروههاي متفاوت و متعددي که يک شهر چند فرهنگي را شکل مي دهند غيرممکن است که در سطح يکساني از انسجام نسبت به يک قبيله که از نظر خون، فرهنگ و تجربيات بقا مشترک هستند قرار بگيرند. به اين ترتيب بدويان چادرنشين شهرها را اشغال کرده سپس تحت تأثير زيباييهاي تمدن قرار گرفته و با شهرنشيني به نوبه خود انسجام خود را از دست داده بوسيله گروه بعدي از خارجيهاي خشن و زورمند مورد تهاجم قرار مي گيرند و اين چرخه دوباره آغاز مي شود.

برداشتهاي ابن خلدون قطعاً از تجربياتش در زمانه اي کاملاً ناپايدار مشتق شده بودند. او ديده بود تمدن عرب در برخي نقاط جهان مورد تاخت و تاز قرار گرفته و در قسمتهاي ديگر به طور جدي ويران گشته بود: در شمال آفريقا بوسيله بربرها، در اسپانيا بوسيله فرانکها و در سرزمينهاي مرکزي خلافت بوسيله تيمور و گروههاي ترکي مغوليش. او به خوبي مي دانست امپراطوري عرب بوسيله بدوياني تأسيس شده بود که از نظر محتواي فرهنگي پيچيدگي بسيار کمتري نسبت به مردمان سرزمينهايي که فتح کرده بودند داشتند اما عصبيت آنان بسيار قدرتمندتر بود و تحت تأثير انگيزش دين نوين اسلام عمل مي کردند. او عميقاً از مشاهده آن چه مي ديد غمگين بود. چرخه اي از فتوحات، تباهي و فتوحات مجدد که به قيمت تمدن خود او به انجام مي رسيد.

ابن خلدون در حالي که در مقدمه چهارچوبهاي نظري خود را توسعه مي دهد بسياري نظريات ابتکار آميز ديگر نيز در ارتباط با آموزش، اقتصاد، ماليات، نقش شهر در برابر حومه، تشکيلات اداري در برابر تشکيلات نظامي و آنچه که بر رشد افراد و فرهنگها تأثير مي گذارد ارائه مي کند. در اين چهارچوبهاست که ما انعکاس کتاب التنبيه و الاشراف المسعودي را مي يابيم. نويسنده در اين کتاب به عواملي که شکل دهنده قانون يک ملت هستند توجه مي کند: ماهيت اقتدار و ارتباط بين قدرتهاي معنوي و دنيوي.

خوب است به ياد آوريم علاوه بر اين که ابن خلدون دوره اي از تاريخ را که به نحو ويژه اي آشوبناک است شاهد بود، تجربيات عملي فراواني نيز در حوزه سياست ملي و بين المللي داشت. علاوه بر اين شرح وظايف گوناگون او به عنوان يک قاضي در قاهره چنان که خود ادعا مي کند بينشي درباره مشکلات مبارزه با فساد و ناداني در يک محيط بين المللي به او مي دهد که ذهن او را از موضوع فساد اخلاقي پر مي کند. طبق باور او اين موضوع يکي از تهديدهاي بزرگ براي تمدن محسوب مي شود. نتيجه گيري هاي او چنان که خود در اتوبيوگرافي به ما مي گويد مبتني بر دانش عملي و مشاهده مستقيم در کنار نظريات مدرسه اي مي باشد.

براي هر کتابي مشکل است که در سطح استانداردهاي مقدمه به حيات خود ادامه دهد و در واقع کتاب العبر قادر به چنين رقابتي نيست. هرچند اين منبع از تاريخ مسلمانان غرب از نظر ارزش قابل ارزيابي نيست، اما در ساير زمينه ها کمتر قابل توجه است. ابن خلدون همچون المسعودي علاقه زنده و بيطرفانه اي نسبت به جهان غيرمسلمان نداشت. ساير نقاط مبهم کتاب او زماني تعجب برانگيزتر مي شود که ابن خلدون در قاهره مي زيست و به کتابخانه ها و کتابفروشيهايي عالي دسترسي داشت.

از سوي ديگر مواقعي وجود دارد که او تلاشهاي فراواني مي کند تا واقعيات را به نحو صحيح نشان دهد. اين که از خود تيمور خواسته است تا متوني را که در کتاب العبر درباره او آمده است خود تصحيح نمايد بايستي نياز به شجاعت داشته باشد! تيمور مورد علاقه فراوان ابن خلدون بود. وي اميدوار بود اين فاتح کسي باشد که انسجام اجتماعي مورد نياز براي احياي جهان مسلمان و به خصوص عرب را فراهم آورد. اما اين اميدي مستعجل بود.

ابن خلدون تعدادي از کتابهاي ديگر درباره موضوعات اختصاصي دانشگاهي نوشت که همچون ديگر آثار اوليه او از بين رفته است. اتوبيوگرافي او گرچه از نظر جزئيات فردي فقير است اما محتوي اطلاعات فوق العاده جالبي درباره جهاني که در آن مي زيسته و نيز ملاقاتهايش با پدرو و تيمور مي باشد.

به اين ترتيب قدرت ابن خلدون به عنوان يک تاريخ نگار به مفهوم سنتي تأليف کننده تاريخچه نمي باشد. او تأسيس کننده يک رشته جديد به عنوان عمران يا علوم اجتماعي بود که با تمدن بشري و حقايق اجتماعي به عنوان يک کليت همبسته برخورد کرده و براي تغيير مسير تاريخ، مورد استنتاج قرار گرفت و نوشته شد.

آنچه به خصوص جالب است تحليل دست نوشته هاي ابن خلدون بوسيله جمعه شيخا از دانشگاه تونس است که نشان مي دهد اين ادعاي پرتکرار که ابن خلدون از سوي جهان اسلام ارزشمند تلقي نمي شد غلط است. 195 نسخه از آثار مختلف او برجاي مانده است که ممکن است در قياس با تيراژ بالاي چاپ مدرن زياد به نظر نرسد اما در حد استانداردهاي قرون وسطي نشان دهنده موفقيت اوست. بسياري از آثار نويسندگان اخيرتر در بيش از يک نسخه به دوران ما نرسيده است.

الف: مرگ سياه

تمدن در غرب و شرق در تماس با آثار ويرانگر طاعون که باعث تحليل ملتها و از بين رفتن جمعيتها شد قرار گرفت. طاعون بسياري از برکات تمدن را بلعيد و آنها را پاک کرد. طاعون امپراطوريها را در زمان سالمندي خود، زماني که به حد نهايي بقاي خود رسيده بودند در برگرفت. طاعون قدرت آنان را کاهش داد و تأثير آنها را مختصر نمود. اقتدار آنان را تضعيف کرد. وضعيت آنها به نقطه اضمحلال و نابودي نزديک شد. با کاهش بشر تمدن کاهش يافت. شهرها و ساختمانها مخروبه شدند، راهها و علائم راهها از بين رفتند، سکونتگاهها و خانه ها خالي شدند، امپراطوريها و قبائل ضعيف شدند. سراسر جهان مسکوني تغيير کرد. به نظر مي رسد همين اثرات در شرق هم پيش آمد و اين ويرانيها متناسب با تمدن قدرتمندتر شرق بود. اوضاع چنان بود که گويا صداي وجود خواستار نابودي و ضعف شده بود و جهان به اين صدا پاسخ داده بود؛ نقل از مقدمه

ب: مفاد مقدمه

الف: جامعه بشري، انواع آن و گسترش جغرافيايي
ب: جوامع کوچ نشين، قبائل و مردم وحشي
ج: دولتها، قدرتهاي معنوي و مادي، و مقامات سياسي
د: جوامع يکجانشين، شهرها و ايالات
ه: صنايع، ابزارهاي زندگي و فعاليت اقتصادي
و: آموزش و راههاي کسب آن

ج: علم جديد

اين علم همانند ساير علوم که مبتني بر امور نقلي يا عقلي هستند به نظر مي رسد مستقل بوده و موضوع خاص خود را دارد که عبارت است از جامعه بشري و مشکلات آن، پديده هاي اجتماعي و تحولاتي که در طبيعت جامعه يکي پس از ديگري رخ مي دهد. به نظر مي رسد آنچه که باعث تکاپوي خودبخود ما شده است يک علم نوين است زيرا من به خاطر نمي آورم چيزي درباره آن از نويسندگان پيشين خوانده باشم. اين شايد به خاطر آن باشد که آنان به اهميت آن واقف نبودند که در اين مورد شک دارم اما ممکن است آنان در اين مورد فراوان مطالعه کرده باشند اما آثار آنان به ما نرسيده باشد. زيرا علوم فراوان بوده و متفکران از ملل مختلف فراوان هستند و آنچه از علوم باستاني نابود شده است بسيار بيشتر است از آنچه به ما رسيده است؛ نقل از مقدمه

د: ازدحام جمعيت و طراحي شهري

شايعترين علت همه گيريها آلودگي هواست که ناشي از جمعيت متراکمتر است. اين وضعيت منجر به پر شدن هوا با فساد و رطوبت متراکم مي گردد. به همين دليل در جاي ديگر اشاره کرديم که عاقلانه است فضاهاي باز خالي در مناطق مورد ساخت و ساز باقي گذارده شود تا بادها به جريان درآيند و تمامي فساد توليد شده در هوا بوسيله جانوران را منتقل کرده و به جاي آن هواي تازه و پاک بيايد. به همين دليل است که نرخ مرگ و مير در شهرهاي پرجمعيت تر مانند قاهره در شرق و فض در غرب بالاترين است؛ نقل از مقدمه

ه: اثرات مضر سلطه جویی

تربيت خشن و تند شاگردان، بردگان يا خدمتکاران منجر به غلبه يافتن خشونت در روح شده و مانع از رشد شخصيت مي گردد. نشاط جاي خود را به سستي و تنبلي مي دهد. شرارت، فريب، حيله گري و نيرنگ بازي از ترس خشونت فيزيکي رشد مي کند. اين گرايشات به زودي تبديل به عادات ذاتي شده و منجر به تخريب آن کيفيت انساني مي شود که بشر در تعاملات اجتماعي به دست مي آورد و عبارتست از جوانمردي و توانايي دفاع از خود و خانواده خود. چنين افرادي براي حمايت و محافظت به ديگران وابسته مي شوند، آنان آنچنان تنبل مي شوند که علاقه اي براي کسب فضائل و زيباييهاي اخلاقي ندارند. آنان رشد نايافته مي مانند. اين آن چيزي است که در مورد تمامي ملتهايي که تحت تسلط سايرين بوده اند و مورد برخورد خشن قرار گرفته اند رخ داده است؛ نقل از مقدمه

و: ماليات

در مراحل اوليه دولت سازي، مالياتها سبک بسته مي شوند اما درآمد قابل توجهي عايد خزانه مي کنند. در مراحل بعدي بستن مالياتها سنگينتر مي شود در حالي که درآمد حاصله کاهش مي يابد. حال چنانچه ماليات سبک باشد افراد خصوصي براي مشارکت فعالانه در مشاغل تشويق مي شوند و بنگاهها رشد مي کنند زيرا فعالان مشاغل احساس مي کنند اگر سهم اندکي از سود خود را به عنوان ماليات بدهند فعاليتشان صرفه خواهد داشت. با رونق مشاغل ميزان ماليات افزايش مي يابد و مجموعه درآمدهاي مالياتي رشد مي کند. با اين حال دولتها بتدريج ولخرج مي شوند و شروع به افزايش ماليات مي کنند. اين افزايشها با شيوع عادات متجملانه در دولت و در نتيجه افزايش نيازمنديها و هزينه هاي عمومي رشد مي کند. تا جايي که ماليات بر دوش رعايا سنگيني کرده و آنان را از درآمدهاي خود محروم مي سازد. مردم با اين سطح بالاي ماليات عادت مي کنند زيرا افزايشها بتدريج رخ مي دهند به شکلي که کسي متوجه نمي شود دقيقاً چه کسي نرخهاي پيشين ماليات را افزايش داده يا مالياتهاي جديد را تحميل کرده است. اما اثرات افزايش ماليات بر مشاغل بوسيله خود صاحبان مشاغل احساس مي شود. ايشان به زودي با مقايسه درآمدهاي خود با بار مالياتي و مقايسه برون ده با سود خالص بي انگيزه مي شوند. در نتيجه توليد سقوط مي کند و همراه با آن عايدي مالياتي افت مي کند. حاکمان ممکن است به اشتباه براي جبران کاهش عوائد مالياتي نرخ ماليات را افزايش دهند. به اين ترتيب ماليات به سطحي مي رسد که سودي براي مشاغل باقي نمي گذارد. اين ناشي از هزينه هاي بالاي توليد، بار سنگين ماليات و سود خالص ناکافي است. اين نرخ ماليات بالاتر و عوائد پايينتر که ناشي از باور دولت است مبني بر افزايش نرخ منجر به افزايش درآمد مي شود، ممکن است آنچنان ادامه يابد که توليد رو به تحليل نهد. اين موضوع که در نتيجه نااميدي صاحبان مشاغل است بر روي جمعيت تأثير مي گذارد. آسيب اصلي اين روند بر دولت تحميل مي شود، درست همان گونه که منفعت اصلي شرايط شغلي بهتر، دولت را بهره مند مي سازد. از اين نکته بايستي آموخت مهمترين عامل در ايجاد رونق در مشاغل کاهش بار ماليات است بر صاحبان مشاغل تا جايي که ممکن باشد. به اين ترتيب فعاليت شغلي با ايجاد اطمينان از منافع بيشتر تشويق مي گردد؛ نقل از مقدمه

ز: در قلعه ابن سلمه

من به قلعه ابن سلمه پناهنده شدم و در آن که متعلق به ابوبکر ابن عارف بود ماندم. اينجا محلي خوش ساخت بود که مورد استقبال فراوان قرار گرفتم. من مدت طولاني در آنجا بودم و در کنار ساير امور بر روي تأليف کتاب العبر کار مي کردم. پيش نويس آن را پيش از اين آماده کرده بودم که شامل مقدمه اي بر تاريخ عرب و بربرها بود. و اين تا زماني بود که احساس نياز براي کمک گرفتن از کتابها و بايگانيهايي نمودم که تنها در شهرهاي بزرگ يافت مي شوند زيرا مي خواستم بسياري از نقل قولهايي را که براساس حافظه خود آورده بودم، ارزيابي و تصحيح کنم. سپس بيمار شدم. به خاطر تمام اينها آرزوي فراوان داشتم نزد سلطان ابوالعباس مورد وساطت قرار گيرم و به تونس بازگردم، سرزمين اجدادم، کساني که خانه ها و مقبرهايشان هنوز برجاست و ردپاي آنان را هنوز مي توان يافت؛ نقل از مقدمه

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است. بخشهايي از نوشته که بيشتر مرتبط با نمايشگاه سال 2006 در سويل اسپانيا به مناسبت ششصدمين سالگرد وفات ابن خلدون بوده است در اينجا نيامده است.

هیچ نظری موجود نیست: