۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

تأملات رنگارنگ 10

تو کتابي نکات جالبي درباره زندگي جنيني و اوائل تولد مي خوندم. جنين از چهار ماهگي به لمس و نوازش پاسخ مي ده. اگه دست يا پاش لمس بشه اونها رو جمع مي کنه و حالت چهره اش تغيير مي کنه. از پنج ماهگي و به خصوص سه ماه آخر صداها رو مي شنوه و همزمان با صدا پلکهاش به طور ممتد تکون مي خورند. اين نکته رو هم از قبل مي دونستم که همزمان با اضطراب مادر به خاصر واسطه هاي شيميايي که در خون آزاد مي شن و از جفت به جنين مي رسند جنين هم دچار تشويش مي شه. در واقع تغيير حالات مادر رو درک مي کنه و همزمان با او آرامش کسب مي کنه. جنين به صداي قلب مادر عادت مي کنه و بعداً موقع شير خوردن از سينه مادر همين صدا براش يادآوري شده و باعث آرامشش مي شه. حتي در دوران جنيني صداي مادر رو از صداي ساير اطرافيان تشخيص مي ده. از طريق صدا آشناييهايي با دنياي بيرون پيدا مي کنه و فعاليتهاي ذهنيش شروع مي شه. روند زبان آموزي، شکل گيري حافظه و تأثيرپذيريهاي عاطفي در اين دوران وجود داره. شايد محتواي دقيق گفتگوها رو درک نکنه اما لحن و ريتم اصوات مي تونه باعث آرامش يا اضطراب او بشه. به همين دليل نوازد در بدو تولد با دنياي جديد غريبگي نمي کنه و خيلي زود باهاش تطابق پيدا مي کنه. در کتاب اومده بود يک مربي موسيقي زماني که به يک دختربچه سه ساله پيانو آموخته بود، کودک در حضور مربي و مادرش آهنگي رو نواخته بود که قبل از اون هيچ وقت تمرين نکرده بودند. مادر کودک گفته بود در دوران حاملگي اين آهنگ رو گوش مي داده. در يک مورد ديگه کودکي دبستاني براي تمرين سرود در مدرسه از مادرش نواري خالي درخواست مي کنه که مادرش اونو به انبار خونه مي فرسته. وقتي غيبتش طولاني مي شه با مراجعه به انبار متوجه مي شوند کودک نواري رو داخل ضبط صوت بارها و بارها پخش مي کنه و گوش مي ده. کودک بقيه فعاليتهاي زندگيش رو رها کرده و هميشه به گوشه اي رفته و اون نوار رو گوش مي ده. اين نوار رو پدر کودک با صداي لالايي خودش پر کرده بود و در بدو تولد براي آرام کردن کودک استفاده مي کرد. نويسنده توصيه کرده بود قدرت درک و حافظه جنين رو دست کم نگيريم و براي آشنايي و انس کودک با قرآن از همون دوران جنيني و بدو تولد ذهن کودک رو با نواي قرآن و کلام آرامشگر مادر آماده کنيم. در همين راستا خوندن اذان و اقامه در گوش نوزاد قابل درک خواهد بود. به اين ترتيب جالبه که بدونيم نوزادي که ظاهراً قدرت درک و تعامل چنداني با محيط پيراموني خودش نداره در واقع از همون دوران جنيني ارتباط و فعاليت ذهني قابل توجهي در ارتباط با محيط اطراف داشته و به نحو تأثيرگذار و پايداري روند عمومي برخوردها و اتفاقات رو به ذهن مي سپره.

شايد برنامه مستقيم آبادي بود. آقاي واحدي با مدير کارخونه اي که ظاهراً داروهاي گياهي توليد مي کرد مصاحبه مي کرد. مرد مي گفت وقتي مي خواستم اين کار رو شروع کنم اطرافيان بهم مي گفتند تو پول اين کارو نداري و نمي توني. يا مي گفتند تو در اين مورد اطلاعات و دانشي نداري. اما علاقه جاي هر دو رو برام پر کرد. با کوشش و علاقه تونستم به هر دو برسم. شايد در درجه اول کليشه اي به نظر برسه اما کلام صادقانه مرد به دلم نشست. سخني بسيار اميدبخش که شايد خيلي کتابها و سخنرانيهاي عالمانه و انديشمندانه نتونه اين مقصود رو که در يک برنامه معمولي نشون داده مي شد ايفا کنه. در حالي که اين حرفها پخش مي شد تو کارخونه رديف بطري ها روي نوار نقاله جابجا مي شدند و با امکانات مکانيزه درهاي پلاستيکي روشون مي چرخيدند و محکم مي شدند. به همت مرد درود فرستادم و با خودم گفتم واي به حال آدمايي که تو چنين دنيايي ايده اي داشته باشند اما معطلش بذارند. براي بار چندم اين سخن در ذهنم طنين انداخت که دارايي اصلي انسان انديشه و انگيزه اوست و ساير امور در خدمت اينه. کائنات با تمامي امکاناتش در برابر اين قدرت غالب بشري گوش به فرمان و دست به سينه ايستاده. تنها کافيه خواسته اي در انسان شکل بگيره تا کيهان بهش پاسخ بده و راه رو براي رسيدن بهش باز کنه. اين طلب و خواسته است که انسان رو به رضايت مي رسونه. آب کم جو تشنگي آور به دست، تا بجوشد آبت از بالا و پست. اين وعده متضمن نوعي شناخت درباره هستي است که اونو آگاه و واکنشگر تصوير مي کنه. آگاه به علاقه و خواست انسان و تعامل کننده اي هماهنگ و سازنده براي رسيدن به نتيجه مورد نظر. و تازه وقتي به ياد بياريم مصرع اول شعر هديه خدايان است اونوقت معلوم نمي شه نقش انسان اين وسط چيه. اگر اول و ادامه داستان از يه جاي نامعلومي در هستي سرچشمه مي گيره پس جايگاه انسان کجاست؟ در پس آينه طوطي صفتم داشته اند، آنچه استاد ازل گفت بگو مي گويم. دوستي نوشته بود اگه مي خواي کاري انجام بدي قبل از اين که درخواست کمک و مشارکت از ديگران داشته باشي خودت با حداقل امکانات و بنيه نظري هم که شده شروع کن و بعد بتدريج دنبال کسب همکاري از ديگران باش، اين راه نتيجه بخشه. اين ويرايش ديگه اي از سخن مرد اول داستانه. در واقع مقاومتها، نگرانيها و ترديدها در برابر کسي ظاهر مي شوند که خودش ايده روشني نداره و نمي دونه چه مي خواد بکنه. اما کسي که ذهن روشني درباره قدم بعدي داشته باشه با مقاومتي روبرو نمي شه. قدمهاي بعدي هم به موقع خودش روشن خواهند شد.

چون نيک بنگري آنچه هستيم يا محقق شده نتيجه تلاش ما نيست. کشاورز از يک دانه گندم صد دانه در نمياره. فقط کاشته اش و شرايط رو براش تا جايي که مي فهميده محيا کرده. روند رويشگر و بالنده از جايي مبهم و نامعلوم از درون دانه و خاک سرچشمه گرفته و به کار افتاده. پزشک هم درمان نمي کنه. شرايط رو براي درمان شدن تا جايي که تونسته و فهميده آماده کرده. اگه پوست علاقه و کششي براي ترميم نداشته باشه بخيه زدنش فايده اي نداره. ما فقط بايد خودمونو در مسير اين جريان قرار بديم. دانه اي رو که مي خواد رشد کنه و کودکي رو که مي خواد متولد بشه جايي در درون خودمون کشف کنيم و به اين مسير بسپريم. بايد از خود و من خالي شد تا مسير اين جريان هموار بشه. بايد اجازه داد اين جريان از خلال وجود و زندگي ما وزيدن بگيره. وگرنه با مقاومتهاي دروني با انواع و اقسامي از انحرافات و هدر رفت انرژي روبرو خواهيم شد. بي جهت نيست گفته اند درباره هر اتفاقي صرفنظر از مثبت و منفي بودنش تنها درباره خود اون فعل اظهارنظر کنيد و درباره خود فرد قضاوتي نکنيد. واقعيتي جز اين نيست. افراد کمترين نقشي درباره جايي که هستند و عملي که انجام داده اند دارند. افراد آينه هايي هستند که نقش اطراف رو به خود مي گيرند. بزرگترين کاري که شايسته مقام انسانيه پاک کردن خود از زنگار خود و بيخودي است. دو راه براي زندگي هست يا گرفتار و در تنيدن و مصروف شدن با علفهاي هرز و بي هدف که عمر کوتاه و بي ثمري دارند يا تلاش و همت براي کنار زدن اينها تا بذر درون، مسير مستقيم رشد خودش رو پيدا کنه و به جايي که عطش و خواستش رو داره برسه. و جالب اينجاست که اين هر دو، مسيري از پيش تعيين شده، خودبخود و دروني دارند و انسان نقش چنداني براي چگونگي پيمودن هرکدوم از اين دو مسير نداره. تنها در نقطه عطفي جادويي مصرع اول شعر بهش القا مي شه و تنها انتخاب واقعي زندگي، برگزيدن تدبير درست در برابر تقدير کور و نامعلومه. کمتر از ذره نيي پست مشو مهر بورز، تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان. قولوا لااله الا الله تفلحوا. شيطان در تمام طول مسير نشسته تا لحظه به لحظه با دام خودخواهي و جهالت افراد رو از مسير مستقيم منحرف کنه. تعامل پيچيده خير و شر در انسان فعاليتي پويا و لحظه به لحظه زنده است. براي رهايي از کشش هميشگي خود، براي رهايي از سيکل باطل خستگي ناپذير و هميشگي در خود تنيدن، بايد به خودا دست دراز کرد. اميد و خواست هميشگي براي بهتر بودن ما رو به مسير ازلي و ابدي خير در هستي پيوند مي ده در غير اين صورت جايي در طول مسير از اين جريان بيرون پرتاب مي شيم و تبديل به عنصري در مسير شر مي شيم.

هیچ نظری موجود نیست: