۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

تأملات رنگارنگ 11

من چندان اهل کتاب خوندن نيستم. ولي فعاليتهاي اينترنتي اخير به خصوص علاقه مندي به تاريخ کم و بيش تأثير گذاشته و باعث شده گرايشم به کتاب بيشتر بشه. هرچند يادم مياد قبل از سربازي و در سالهاي آخر دانشجويي که مشهد بودم کتاب مي خونده ام و از کتابهاي تاريخي براي استفاده بعدي خلاصه برداري هم مي کرده ام اما در دوران سربازي و اشتغالم به عنوان پزشک خانواده کتاب خوندنم شرايط جالبي پيدا کرد. قبل از اينها و در دوراني که تبريز بودم در کنار کتابهاي درسي، به صورت تک گير کتابهاي ديگه اي که به نوعي برام جلب توجه مي کردند مي گرفتم ولي ميزان کتابخوانيم خيلي کمتر بود و هنوز مثل اغلب کتابهاي درسيم خيلي از کتابهاي اون دوران رو نخونده ام. در دوران سربازي کتاب خوندن روشي براي گذران وقت و از ياد بردن درد دوري و انزوا بود. شبها يادمه حدود سه چهار ساعت رو به اين روش کتابهاي مختلفي مي خوندم و اين روال منظمي پيدا کرده بود. از خودم تعجب مي کردم اينقدر منظم کتابخون شده ام. از جمله کتابهاي اصلي انجمن معتادان گمنام بود که از دست معتادي به دستم رسيده بود ولي در کنار اينها هفت هشت تا کتاب خوب ديگه هم خوندم. در دوران اخير و تو درمانگاه هم پديده مشابهي باعث شده کتاب بخونم. وقتي مريض نيست و بيکارم و حوصله ام سر رفته کتابي با خودم به درمانگاه ميارم و مي خونم. به اين روش چند تا کتاب رو که تا الان تو نوبت خوندن بودند تموم کردم. عليرغم اينها نمي دونم چي باعث مي شه در غير اين موارد و زماني که تو خونه هستم شرايط مناسبي براي کتابخوني نداشته باشم. بايد درگيري جدي و فعالي با يه موضوع مشخص داشته باشم که تو وقت آزادم، زماني براي مطالعه اختصاص بدم. مطالعه سبک هم زياد تو عاداتم راه پيدا نکرده. به طور مداوم و فعال کمتر موقعي بوده روزنامه مجله وبلاگ يا سايتي رو دنبال کنم.

در دوران نوجواني تا مدتها اين انديشه در ذهنم بود که خداشناس و موحد واقعي کسيه که از اسبابهاي مختلف دنيوي حتي الامکان دور باشه. يا هميشه آماده کنار گذاشتن اونها باشه. علاقه و درگيري و نسبت جدي و قوي با اينها نبايد داشته باشه. در غير اينصورت مشرکه و از خدا و حقيقت زندگي دور افتاده. به نسبتي که ضرورت داشته باشه و اينها سر راهش قرار بگيرند با اونها اصطکاک و برخورد پيدا مي کنه اما خودش دنبال اينها نمي ره. تمرين واقعي خداشناسي اينه که سعي کنه حتي الامکان از کنار اينها بگذره. بعداً که بزرگتر شدم احساس کردم اين باور يه جورايي تو ذهنم تبديل به يه جور سؤال و تشکيک شده. اوقاتي که اين مسأله به ذهنم مي رسيد دچار هراس و نگراني مي شدم که جواب چيه. اصل اون ايده به نظرم درست نمي آمد ولي جواب و جايگزين مناسبي هم براش نداشتم. چند سالي بود که جوابهايي از ذهنم رد مي شد. آخرين بار وقتي بيوتن کتاب رضا اميرخاني رو مي خوندم اين سؤال دوباره در ذهنم روشن شد. و هم يعبدون الاصنام و کل درهم عندهم صنم. وقتي شما کاري رو برا درآمدش انجام مي ديد يا در انجام هر کاري به بازده اقتصاديش نظر داريد گويا جزو اين گروه خواهيد بود. در هر حال اين که در انجام کاري به حساب کتابهاي مالي توجه داشته باشيد شما رو تبديل به پرستشگران خدايان درهم مي کنه. حداقل نويسنده گويا اينطور القا مي کنه. به نظرم مي رسه مهم اين نيست که چطور و چقدر با اسبابهاي مادي و اجتماعي درگير هستيد مهم اينه که چه ديدگاهي به اونها داريد. اگر هدف روشن بينانه و آگاهانه اي داشته باشيد، وابستگي رواني و عاطفي به چيزي پيدا نکنيد و تعادل و تناسب رو در نظر داشته باشيد اتفاقاً استفاده هرچه بيشتر و درست تر از ابزارهاي گوناگون مادي نتيجه اي جز شناخت و درک بهتر خدا و خلقتش نخواهد داشت. گاهي تو فرهنگ ما داشتن يک زندگي خوب و متنوع تقبيح مي شه يا افراد از اين که به خودشون و زندگيشون رسيدگي مناسبي بکنند معذب شده و احساس گناه مي کنند. استفاده از نعمتهاي خدا و برکات زندگي در مسيري انساني معنايي جز شکرگزاري الهي و قدر دانستن نعمت حيات نداره.

بعضي ديدگاههاي غلط به زندگي هستند که در بين افراد به اشکال مختلف وجود دارند و زمينه ساز نگاههاي نادرست به بهره مندي مادي انسان در زندگي هستند. اغلب اينها در هر حال نگاهي منفي به سازوکارهاي اين جهان و زندگي بشري دارند. شايد کمتر اتفاق بيفته در جاي ديگه اي اين طور توافق نظري بين طيفهاي مختلف افراد از عامي و فرهيخته، مذهبي و سکولار، پولدار و فقير، در اعصار و فرهنگهاي مختلف وجود داشته باشه که به طرز حيرت انگيزي همگي متفقاً نهاد دنيا رو عملاً در ذهن خودشون منفي تصوير کرده اند. دنيا رو عرصه رقابت تلخي مي بينند که افراد موفقتر به هزينه ناکامي و شکست افراد ناموفق به بهره مندي بيشتر رسيده اند بنابراين اونها مسؤول فقر ديگرانند. منابع بهره مندي اين دنيا رو محدود تلقي مي کنند. سازوکارهاي اونو ناعادلانه و هستي رو نافرجام مي دونند. افراد سختي و تنگدستي رو در دنيا مي پذيرند و اونو مثل يک امتحان الهي يا جبر سرنوشت تلقي مي کنند يا برخورداريهاي مادي رو اشتغال به امري حيواني و پست مي شمرند. شايد از نظر مادي ديدگاه محدودانگارانه درست باشه اما بيگمان منابع بهره مندي معنوي هستي پايان ناپذير بوده و بهره مندي کسي متضمن محروميت ديگري نيست. در مقياس بهره مندي مادي ممکنه گروههايي به روشهاي نادرست و ناعادلانه به سهم بيشتري برسند اما در زمينه بهره مندي معنوي عوائد هرکس به ميزان استعداد و همت اوست. هيچ انساني براي ناکامي زاده نشده و اساساً هستي محتوي همه منابع مورد نياز براي کاميابي بشر هست. ديگه اين که اين بستگي به خود افراد داره که از ابزارهاي مادي با چه نگاهي و در چه مسيري استفاده کنند. اقدامات عملي و مفيد هم در هر حال نياز به بهره مندي و ابزارهاي مادي داره. به ميزاني که براساس صلاحيتهاي معنوي و در مسير هدفهاي مطلوب، کاميابي مادي محقق و صرف شده و در جهت توسعه اش تلاش بشه اين امري شايسته و قابل ستايش خواهد بود. در آويختن جدي و سرسختانه با انواع و اقسامي از فعاليتهاي گوناگون بشري و دنيوي و پيدا کردن زمينه هاي هرچه بيشتري براي به کار گرفتن پتانسيلهاي نهفته هستي بخشي از مسير تکاملي انسان در اين جهانه و توفيق در اون جاي افتخار و مباهات داره. عناصر گوناگون هستي اگر از زوايه درستي ديده شوند به مثابه جزئي از فرکتال بزرگ کائنات، منعکس کننده خصوصيات کلي هستي بوده و درگيري و دلبستگي به اونها مصداق حقيقي پرستش خدا و تعالي انسان خواهد بود. همه چيز در زاويه نگاه ختم مي شود.

هیچ نظری موجود نیست: