۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

معرفی شهر اسلامی

مقدمه

گسترش اسلام به سرزمينهاي مختلف در آسيا، آفريقا و اروپا تأثيري بازگشت ناپذير و فراگير بر توسعه شهري نهاد. طبق فيشل (1956) و حسن (1972) اسلام يک دين شهري است. اعمال، باورها و ارزشهاي ديني به خصوص آنها که مرتبط با سازمان و قدرت مي باشد بر تجمع اجتماعي تأکيد کرده از زندگي بدوي و پراکندگي منع کرده است. شهرهاي اوليه اسلامي از قبيل آنها که در مغرب بودند مانند الفوستات، تونس و رباط براي تعليم اسلام برپا شدند و ايفاگر نقش قلعه ايمان بودند. اينها براي پذيرش نومسلمانان اختصاص يافته بودند همان گونه که مدينه مهاجران مکه را پذيرفت. هاجسون (1974) اينها را دار الهجره جايي که مسلمانان به آنجا مي آمدند تا زندگي اسلامي را به اجرا در آورند و از طريق اين شهرها بود که اسلام به آسيا، آفريقا و اروپاي جنوبي گسترش يافت. بنابراين تعدادي شهرهاي در حال رونق در نتيجه اين نقش ديني ظهور کردند.

تا قرن نهم اين نقش والا بوسيله انگيزه هاي سياسي جايگزين شد به طوري که بخشهاي مختلف جهان اسلام ارتباط سنتي خود را با خلافت مرکزي در شرق گسستند. انشقاقات و تعارضات محلي علاوه بر تهاجم مداوم اقوام بدوي روند پسرفت شهري را بوجود آوردند. در اين زمينه اسجوبرگ مي نويسد: اگر مي خواهيم رشد، توسعه و پسرفت شهرها را توضيح دهيم ما بايد شهر را مکانيسمي در نظر بگيريم که بوسيله آن قوانين جامعه تحکيم شده و قدرت خود را حفظ مي کند و مهمتر از اين يک ساختار قدرت توسعه يافته براي تشکيل و دوام مراکز شهري نيازي اساسي است.

اين شرايط ناپايدار در روند بقا، رشد و تولد شهرها که تبديل به زمين جنگ در اين انشقاقات و برخوردها شده بودند تأثيري مخرب بر جاي نهاد. ظهور يک پايتخت جديد اغلب به قيمت افول يک پايتخت موجود اتفاق مي افتاد. ابن خلدون درباره اين اتفاقات در مقدمه خود اين طور گفته است: بنگر تمامي سرزمينهايي که روستائيان و بدويها در اين چند قرن اخير فتح کرده اند تمدن و جمعيت از آن رخت بربسته است.

پايداري تا ورود عثمانيان در قرن شانزدهم دوباره به دست نيامد. با اين خواسته که خلافت کهن احيا گردد و همچنين براي دفاع در مقابل اشغال سواحل غربي شمال آفريقا بوسيله اسپانيا و پرتغال عثمانيان اغلب سرزمينهاي اسلامي را (جز ايران، شبه جزيره عربستان و مراکش) تحت کنترل درآوردند. آنها آرامش، امنيت و رونق که عناصر اصلي براي احيا و رشد شهري هستند پديد آوردند. دوباره شهرهاي جديد فراواني ظهور کردند و بقيه رشد قابل توجهي يافتند. اين رشد به طور عمده بر اثر تجارت عثماني پيش آمد. با افزايش قدرت اروپاي سلطنتي در قرن هفدهم نقش عمده اين شهرها در جهت تأمين نيروهاي کمکي نظامي براي مقاومت عثماني برعليه تسلط اروپائيان بر درياي مديترانه قرار گرفت. اين تلاشها منابع محلي را تهي نمود و باعث رخداد دوره ديگري از پسرفت شهري شد.

تا قرن هيجدهم و اوائل قرن نوزدهم شهرهاي اسلامي دوره هايي از بيماريهاي همه گير و قحطي را تجربه نمودند (چنان که در شمال آفريقا اتفاق افتاد). اين شهرها سپس به دست قدرتهاي استعماري افتادند. اتفاق نهايي حکم مرگ براي شهر اسلامي سنتي بود که از طريق ورود خصوصيات شکل شناسانه، اجتماعي فرهنگي و اقتصادي بيگانه رخ داد. شهر اروپايي فضايي جديد پديد آورد و به آرامي شهر اسلامي را عملاً از قابليت زيست پذيري خود خالي نمود. کشورهاي اسلامي پس از استقلال در تلاش براي توسعه سياستي از نوسازي در پيش گرفتند که منجر به بيگانه سازي بيشتر بقاياي شهر سنتي اسلامي شد.

اصول طراحي شهر اسلامي

تعدادي از عوامل نقش تعيين کننده اي در تنظيم و شکل دهي نقشه و فرم شهر اسلامي ايفا مي کردند. علاوه بر تأثير ريخت شناسي جغرافيايي محلي و مشخصات شکل شناسانه شهرهاي قديمي، شهر اسلامي همچنين منعکس کننده ساختارهاي عمومي اجتماعي فرهنگي، سياسي و اقتصادي يک جامعه تازه تأسيس بود. به طور عمومي اين موارد شامل اصول زير بودند.

الف: قوانين طبيعي

اولين اصل که بسياري از مشخصات يک شهر اسلامي را تعيين مي کرد تطابق شکل ساخت و ساز و نقشه شهر با شرايط طبيعي بود که براساس وضعيت آب و هوايي و ريخت شناسي جغرافيايي بيان مي شود. اين تطابق با اخذ مفاهيمي چون حياط، بهارخواب، خيابانهاي باريک سرپوشيده و باغچه ها نشان داده مي شد. چنين عناصري براي تطابق يافتن با شرايط هواي گرم که بر محيط اغلب سرزمينهاي جهان اسلام غلبه داشت طراحي مي شده بودند.

ب: باورهاي ديني و فرهنگي

باورها و اعمال ديني که هسته زندگي فرهنگي اين جمعيتها را تشکيل مي داد در سلسله مراتب فضاي شهري و تشکيلاتي به مسجد موقعيت مرکزي مي داد. باورهاي فرهنگي مبني بر جداسازي زندگي عمومي و خصوصي ترتيب فضايي بين کاربريها و مناطق مختلف را تنظيم مي نمود. بنابراين نقشه شهر متشکل از خيابانهاي باريک و بن بستهايي بود که حوزه هاي خصوصي و عمومي را از يکديگر جدا مي نمود و در عين حال کاربري زمين بر جدايي کاربران زن و مرد تأکيد مي نمود. به اين ترتيب فعاليتهاي اقتصادي که متضمن جابجايي و حضور عمومي بود از کاربري مسکوني (سکونت خصوصي) جدا شده و در نواحي عمومي و خيابانهاي اصلي متمرکز شده بود.

ج: اصول طراحي مبتني بر قانون شريعت

شهر اسلامي همچنين قوانين شريعت (قانون اسلام) را در ارتباطات فيزيکي و اجتماعي بين منظومه هاي عمومي و خصوصي، بين همسايگان و گروههاي اجتماعي منعکس مي نمود. اصل خصوصي بودن تبديل به قانوني شد که باعث مي شد ارتفاع ديوار بيش از ارتفاع يک شترسوار باشد. اين قانون در کنار قوانيني همچون حق مالکيت، همگي عواملي بودند که شکل شهر اسلامي را مشخص مي نمودند.

د: اصول اجتماعي

سازمانبندي اجتماعي جامعه شهري مبتني بر گروه بندي اجتماعي بود که از نظر خون، ريشه قومي و منظر فرهنگي با يکديگر سهيم بودند. بنابراين توسعه در جهت تأمين اين نيازهاي اجتماعي به خصوص تحکيم خويشاوندي، دفاع، ترتيب اجتماعي و اعمال ديني هدايت مي شد. اين گروهها شامل اعراب، آفريقاييها، يهوديان و گروههاي ديگري چون آندلسيها، ترکها و بربرها بودند که در شهرهاي مغرب حضور داشتند. اين دسته بنديها در مفهوم محله هاي شهري که در مشرق احيا و در مغرب حومه خوانده مي شدند انعکاس داشت.

عواملي همچون ساختار خانواده گسترده، خصوصي بودن، جدايي جنسيتي و تعامل اجتماعي قوي به روشني در شکل ساخت و ساز متراکم خانه هاي حياط دار ترجمه شده بود. سازمانبندي اجتماعي جامعه شهري مبتني بر گروه بندي اجتماعي بود که از نظر خون، ريشه قومي و منظر فرهنگي با يکديگر سهيم بودند. مسائل اجتماعي و قانوني بوسيله دانشمندان ديني حل و فصل مي شد. ايشان در اماکن مرکزي نزديک به مسجد اصلي (تشکيلات عمومي اصلي) و زندگي عمومي که بيشتر اختلافات در آنجا درمي گرفت زندگي مي کردند. انتقال قدرت سياسي از تشکيلات شورايي در اوائل اسلام به حکومتهاي اقتدارگرا به خصوص در اواخر دوره عثمانيان منجر به انتقال منطقه سياسي از مرکز به حاشيه شهر به شکل قلعه دفاعي شد تا محافظت بيشتري براي حاکمان تأمين نمايد. نمونه هاي چنين تمهيداتي در شهرهاي شمال آفريقا تحت عنوان قصبه يافت مي شود.

عناصر شکل شناسانه شهر اسلامي

بحث درباره اين که شهر اسلامي چيست يا اساساً آيا شهر اسلامي وجود داشته است هنوز به وفور مطرح مي شود. به عنوان نمونه لاپيدوس (1969) مي گويد مسلمانان عرب به طور اختصاصي در شهرکهاي جديد ساکن نشدند. برخي از آنها در شهرهاي قديمي يا روستاها سکونت گزيدند. او اضافه مي کند اعراب انگيزه مشخصي در جهت شهرنشيني در خاورميانه بوجود آوردند بدون آن که سطح توسعه شهري را به طور عمومي بيفزايند و به شهرها مشخصه اي اسلامي بدهند (لاپيدوس 1973). حمدان (1962) با اين نظر موافق است و مي گويد شهرکها در دوره اسلامي توسعه اي بر شهرکهاي قديمي بودند و برخي از مشخصات شکل شناسانه آنها به ارث رسيده بود و برخي مشخصات نيز طي روند اسلام آوردن ظهور کردند.

اعتقاد رو به فزوني بين باستان شناسان و پژوهشگران شهري وجود دارد که الگوهاي خيابانهاي رومي و به خصوص طرح بندي شکنجها تأثير زيادي بر خيابانها و نقشه هاي شهر در مغرب (به عنوان نمونه تونس) داشته است. براون (1986) اشاره مي کند که براي استفاده کردن صريح از مفهوم شهر اسلامي اکراه دارد زيرا از برداشت شرق شناسانه نسبت به آن نگران است. کينگ (1989) اشاره مي کند که نام بردن از شهر اسلامي در غرب ريشه دارد براساس تفاوت نسبت به شهر غربي تعريف مي گردد.

دانشمندان ديگري همچون آيکلمان (1981) حکيم (1976) و السيد (1991) شهر اسلامي را به عنوان يک نمونه متمايز مي بينند که شکل و مشخصات متفاوتي دارد. مباحث مشابه در زمينه شناختن اصول و مشخصات شهر اسلامي و اين که آيا آنها براي کاربرد براي تمامي شهرهاي اسلامي قابل استفاده هستند يا منحصر به مناطق خاصي هستند مطرح مي باشد. اين تناقض زماني وسعت مي يابد که بسياري از مشخصات ثابتي که براي شهر اسلامي اظهار مي شود انعکاس دهنده خصوصيات منطقه و شهر مورد مطالعه مي باشد. با اين حال توافقي عام بين دانشمندان وجود دارد که شهر اسلامي خصوصيات اختصاي دارد که در بخشهاي زير آمده است.

الف: مسجد اصلي

اين مسجد قلب شهر را اشغال مي کرد و معمولاً از اطراف به سوق (بازار) مي رسيد. چنان که در مورد مسجد زيتونه در تونس و مسجد اصلي در اصفهان صدق مي کند. اينجا جايي بود که نماز جمعه برگزار مي شد و در جنب آن مدرسه قرار داشت که تعاليم ديني و علمي ارائه مي داد.

ب: سوقها

سوقها يا بازارها خارج از مسجد اصلي قرار داشت و تأمين کننده فعاليتهاي اقتصادي در شهر بود. کالاهاي قابل فروش معمولاً از نظر چينش فضايي براساس طبيعتشان تقسيم بندي مي شدند. اشياي مقدس همانند شمعها، بخورها، عطرها و همچنين کالاهايي که بوسيله کتابفروشان و صحافان عرضه مهمي شد در نزديکي مسجد فروخته مي شدند (مارسي، 1945). ساير کالاها در فاصله هاي بيشتر پيدا مي شدند. منطقه مرکزي همچنين محل تمرکز براي ساير فعاليتهاي عمومي از قبيل خدمات اجتماعي، مديريت، تجارت، هنرها، صنايع دستي، حمامها و هتلها بودند.

ج: ارک

ارک که قصر حاکم بود با نام قصبه نيز شناخته مي شد و از اطراف با ديوارهاي خود احاطه شده بود. منطقه اي خودمختار بود که مسجد مخصوص به خود، محافظان، دفاتر و اقامتگاههايي داشت. ارک معمولاً در نقطه مرتفع شهر و نزديک ديوار آن قرار داشت.

د: مناطق مسکوني

آيکلمان (1981) مناطق مسکوني را به عنوان خوشه هايي از خانه ها با کيفيتهاي يکساني از زندگي که مبتني بر نزديکي بود توصيف کرده است. نزديکي براساس پيوندهاي فردي، علائق مشترک و انسجام اخلاقي مشترک تعريف مي شود. اين مناطق معمولاً متراکم بودند و هرکدام مسجد مخصوص خود را داشتند که تنها براي نمازهاي روزانه، مدرسه قرآن، طبخ نان، فروش کالاهاي اساسي و ديگر نيازمنديهاي اوليه استفاده مي شد. هرکدام حتي دروازه هاي مربوط به خود را داشتند که معمولاً شب هنگام پس از آخرين نماز بسته شده و بامداد در هنگام اولين وقت نماز گشوده مي شدند. درباره الجزاير و تونس چنين بود. اين مناطق مسکوني همچنين براساس قوميت سازماندهي شده بودند. مسلمانان و يهوديان در گروههاي جداگانه قرار داشتند تا هرگروه بتواند براساس باورهاي فرهنگي خود عمل کرده و آن را گرامي بدارد.

قابل ذکر است که در عين اين حضور فيزيکي چند قوميتي در شهرها که در شکل خوشه هايي بوجود آمده بود، دستگاه پيچيده قضايي از نظر اقتصادي و اجتماعي يکپارچگي بوجود آورده بود که متضمن عدالت براي همه گروهها بود. عدالت در قرآن و گفته هاي پيامبر بسيار مورد تأکيد بوده است.

ه: شبکه خيابانها

شبکه اي از خيابانهاي باريک بين مناطق مسکوني و منطقه مرکزي ارتباط برقرار مي کرد که متشکل از خيابانهاي عمومي، خصوصي، نيمه خصوصي و بن بستها بود.

و: ديوار

يک ديوار مورد محافظت با تعدادي دروازه اطراف شهر را احاطه مي کرد.

ز: منطقه بيروني

قبرستانهايي مجزا براي مسلمانان و يهوديان و بعداً مسيحيان وجود داشت. بازار هفتگي پشت دروازه اصلي که اغلب بازار دام بود ترتيب مي يافت. علاوه بر اين باغها و مزارع خصوصي در اين منطقه وجود داشت.

نتيجه گيري و نکاتي براي امروز

شهر اسلامي با مشخصات فوق از نظر بافت فيزيکي، طرح بندي و کاربريها واجد منطقي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي بود که مي تواند براي طراحي و فعاليتهاي نقشه کشي امروز يک درس ارائه دهد. شهر اسلامي به سادگي مي تواند با کارکردها و استانداردهاي زندگي مدرن تطابق يابد و تناسب بالاي خود را با محيط طبيعي، ديني و اجتماعي فرهنگي ما حفظ نمايد. شهر اسلامي هنوز براي نيازمنديهاي شهري جامعه ما کاملاً متناسب و قابل زيست مي باشد و اين حقيقتي است که بوسيله تعدادي از دانشمندان از قبيل ابولوقد (1987) و پروژه هاي معماري بومي حسن فتحي در مصر اثبات شده است.

تا چه حد شهرهاي اسلامي امروزي حيات و پاسخگو بودن شهر اسلامي سنتي را بازتاب مي دهند؟ غيبت هرگونه همگوني بين اصول طراحي اسلامي که در بالا ذکر شد و مشخصات شکل شناسانه شهرهاي اسلامي امروزي مي تواند دليل اصلي باشد که باعث بحران اقتصادي، اجتماعي و هويتي در جوامع شهري شده است. اين بحران هيچ جا بهتر از شهرهاي مغرب قابل نشان دادن نيست به خصوص الجزيره که تضادهاي فرهنگي و هويتي در آن به حد بحراني رسيده و به طور عمده موقعيت امنيتي آن را تحت تأثير قرار داده است. يک نياز فوري براي به کار بستن اين اصول منتهي در يک زمينه مدرن وجود دارد تا شهرهايمان را به زندگي اسلامي برگردانيم.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است. بايد توجه کرد در بسياري از قسمتها موضوع نوشته، بيشتر شهرهاي اسلامي شمال آفريقا بوده است. نوشته هاي تکميلي گوشه هاي بيشتري از شهرهاي اسلامي را در روشنايي قرار خواهد داد.

هیچ نظری موجود نیست: