۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

تاریخچه آبله کوبی و ورود آن به انگلیس

مقدمه

براي مدتهاي طولاني آبله باعث وحشت بسياري بوده است، يکي از هر سه نفر که به بيماري مبتلا مي شد مي مرد و آنها که جان سالم به در مي بردند اغلب تغييرات ناراحت کننده اي در قيافه اشان باقي مي ماند. بانو ماري ورتلي مونتاگ مفهوم آبله کوبي را در امپراطوري عثماني طي اقامتش در استانبول طي سالهاي 1716 تا 1718 کشف نمود و اين انديشه را با خود به بريتانيا آورد. چند سال بعد ولتر فيلسوف فرانسوي چنين ثبت نمود که شصت درصد مردم مبتلا به آبله مي شوند که بيست درصد به خاطر آن مي ميرند. در سالهاي پس از 1770 چندين دکتر در انگليس و آلمان به طور موفقيت آميزي احتمال استفاده از واکسن آبله گاوي را به عنوان وسيله اي براي ايمن سازي در انسان آزمودند.

براي قرون متمادي آبله يک بيماري وحشتناک بود که بوسيله ويروس واريولا بوجود مي آمد. ويروس از طريق ريه ها وارد بدن شده و در خون به ارگانهاي داخلي حمل شده باعث عفونت آنها مي شد. ويروس سپس به پوست گسترش يافته، آنجا تکثير مي نمود و باعث ايجاد بثورات مي شد. آبله با علائم تب، سردرد، کمردرد و استفراغ دوازده روز پس از تماس با ويروس مشخص مي شد. بثورات سه روز بعد به صورت لکه هاي صورتي پراکنده که بزرگتر شده و کمي برجسته مي شدند ظاهر مي شد. تا روز سوم تاولهاي عميق که شش ميليمتر قطر داشتند بوجود مي آمدند. اينها در نهايت خشک شده جمع مي شدند و مي افتادند و يک جاي زخم فرو رفته باقي مي گذاردند. در موارد شديد بيماران به خاطر مسموميت خوني ، عفونتهاي ثانويه و خونريزي داخلي مي مردند. اگر عفونت رخ مي داد درمان مؤثري وجود نمي داشت.

آبله يک بيماري بسيار باستاني است. بر اين باورند آثار زخمهايي که بر بدن موميايي فرعون رامسس پنجم که در قرن دوازدهم قبل از ميلاد درگذشته است مشاهده مي شود بوسيله آبله بوجود آمده است. بيماري در تمامي اروپا گسترش يافت و با سفرهاي اکتشافي به آمريکا برده شد، جايي که کشتار وسيعي در بين آزتکها و سرخپوستان شمال آمريکا بوجود آورد. آبله تمامي طبقه هاي اجتماعي را درگير مي نمود، شاهان، ملکه ها و امپراطوران همچون مردمان عادي مي مردند. اليزابت اول، موزارت، جرج واشنگتن و آبراهام لينکلن همگي وحشت آن را تجربه نمودند. آنها که از بيماري جان سالم به در مي بردند براي تمامي زندگي داغ آن را بر خود داشتند. اين موضوع سبب بوجود آمدن مدهايي بين بانوان براي استفاده از تورهاي منقوط و نقاب براي پوشاندن لکه هاي صورت شد.

آبله وحشتناکترين بلاي نوع بشر آن گونه که ادوارد جنر آن را توصيف مي کند در سال 1980 ريشه کن گرديد پس از آن که هزاران سال به عنوان يک بيماري مسري و کشنده وجود داشت. دکتر انگليسي ادوارد جنر (1749 الي 1823) به عنوان مکتشف واکسن آبله شناخته مي شود. با اين حال همانطور که در مورد همه دستاوردهاي بزرگ صدق مي کند اين اتفاق نمي توانست بدون ايستادن روي شانه هاي ديگران که سهم خود را در کاهش اثر خطرناک اين بيماري ايفا کردند رخ دهد.

قبل از کشف دکتر جنر روش معمول ايمنسازي برعليه بيماري، آبله کوبي بود که اولين روش واکسيناسيون شناخته شده بوده و براي هزاران سال در سراسر جهان مورد استفاده قرار مي گرفت. آبله کوبي شامل در تماس قرار دادن يک فرد سالم با مواد عفوني بود به اين اميد که نوع خفيفي از بيماري ايجاد شده و در برابر عفونتهاي بعدي ايمني بوجود آورد.

تا اواخر قرن هيجدهم واکسيناسيون براي آبله يک اقدام شناخته شده در چندين کشور اروپايي بود. چند دهه پيش از اين دکتر تيموني به اين روش که آن را در کونستانتينوپل ديده بود اشاره کرده بود. همچنين دکترهاي اروپايي ديگر در کونستانتينوپل و يک کشيش در آمريکا آگاهي نسبت به روند واکسيناسيون را در همين دوره افزايش داده بودند. با اين حال فردي که به عنوان ترويج کننده آبله کوبي در انگليس در اوائل قرن هيجدهم شناخته مي شود بانو ماري ورتلي مونتاگ است.

تاريخچه پيش از واکسيناسيون

مدتها پيش از آن که واکسيناسيون براي آبله در اروپا در دهه 1790 گسترش يابد مردم در آسيا، خاورميانه، قفقاز و آفريقا مي دانستند مقدار کمي از ويروس زنده آبله اگر زير پوست تزريق شود باعث نوع خفيفي از بيماري مي شود که فرد را از يک بيماري تمام عيار ايمن خواهد ساخت. چندين شخصيت در انگليس و آمريکاي اوائل قرن هيجدهم که درباره اين روند اطلاع داشتند و آن را آبله کوبي مي خواندند مشتاقانه به آن باور داشتند.

قبل از معرفي واکسن مرگ و مير شکل شديد آبله بسيار بالا بود. نوشته هاي تاريخي نشان مي دهد روشي براي ايجاد ايمني پيش از اين شناخته شده بود. يک روش که واکسيناسيون و همچنين دميدن يا آبله کوبي خوانده مي شد در هند در قدمتي حدود هزار سال قبل از ميلاد به انجام مي رسيد. اما اين اطلاعات مورد مناقشه است. ساير محققان ادعا کرده اند متون پزشکي باستاني سانسکريت در هند به چنين روشهايي نپرداخته اند. اولين ارجاع صريح به واکسيناسيون آبله بوسيله نويسنده چيني وان کوان (1499 الي 1582) در اثرش به عنوان دوزن زينگفا که در 1549 منتشر شد ارائه شده است. واکسيناسيون براي آبله به نظر نمي رسد در چين قبل از حکومت امپراطور لونگ کوينگ از امپراطوري مينگ در نيمه دوم قرن شانزدهم گسترش يافته باشد.

آبله کوبي همچنين طي نيمه دوم قرن هفدهم در ترکيه، ايران و آفريقا انجام مي شد. در سالهاي 1714 و 1716 دو گزارش از روش ترکي واکسيناسيون به دربار سلطنتي انگليس رسيد. يکي بوسيله امانوئل تيموني دکتري که در سفارت بريتانيا در استانبول منصوب شده بود و ديگري بوسيله گياکومو پيلاريني وصول شد. بانو ماري ورتلي مونتاگ همسر سفير بريتانيا به خاطر معرفي روش آبله کوبي به بريتانياي کبير در سال 1721 به طور وسيعي شهرت يافته است. اين روش بر روي پسر و دخترش که پنج و چهار ساله بودند انجام شد. آنها به سرعت بهبود يافتند.

در سال 1721 يک همه گيري آبله به لندن رسيد. خبرهايي که از تلاشهاي بانو ورتلي مونتاگ مي رسيد برخي بيماران را مشتاق نمود واکسيناسيون را روي خود انجام دهند. اما دکترها فکر مي کردند اين يک عمل خطرناک است و واکسيناسيون پي در پي بر روي چندين فرد که شامل محکومين زنداني بودند آزموده شد. دکترها زندانيان را مورد واکسيناسيون قرار دادند و همگي طي دو هفته بهبود يافتند. اين نتيجه برجسته باعث اطمينان بخشي درباره اين روش شد و خانواده سلطنتي بريتانيا واکسينه شدند.

آبله کوبي اولين بار در سال 1721 در آمريکاي شمالي انجام شد. اين روش در بوستون از سال 1706 شناخته شده بود و اين زماني بود که کوتون ماتر دريافت برده اش اونه سيموس زماني که هنوز در آفريقا بوده است مورد واکسيناسيون قرار گرفته بود و همچنين بسياري از بردگاني که وارد بوستون شده بودند نيز واکسينه شده بودند. اين روش ابتدائاً به طور وسيعي مورد انتقاد قرار گرفت. با اين حال يک آزمون محدود نشان داد شش نفر از دويست و چهل و چهار نفري که واکسينه شده بودند مردند در حالي که از 5980 نفري که مبتلا به بيماري وحشي شده بودند 844 نفر مردند. به اين ترتيب اين روش به طور گسترده اي در مستعمرات مورد استفاده قرار گرفت. تا سال 1777 جرج واشنگتن که نخست براي واکسيناسيون سربازانش طي يک همه گيري آبله اکراه داشت سرانجام براي واکسيناسيون اجباري بين تمام سربازان و نيروهاي شبه نظاميش که مبتلا به بيماري نشده بودند فرمان صادر کرد.

دکتر پيتر کندي که در کونستانتينوپل تحقيق مي کرد در مقاله خود درباره درمانهاي خارجي که در لندن در سال 1715 منتشر شد مستند ساخت که آنها که اين روش را در ترکيه انجام مي دهند پس از آگاهسازي فرد مچ دستها، ساق پاها و پيشاني بيمار را خراش داده و يک جوش تازه و ظريف را در هر برش قرار مي دهند و آن را براي هشت تا ده روز در آنجا مي بندند. بيمار سپس مبتلا به يک بيماري خفيف شده، بهبود يافته و پس از آن ايمن خواهد بود.

سرگذشتی مختصر

بانو ماري در لندن در آويل يا مه 1689 متولد شد، وي در همان شهر در بيست و يک اوت 1762 درگذشت. او دختر اويلين پيرپونت ارل پنجم کينگستون هال بود. داراييهاي خانواده گسترده بود و شامل دورزباي هال و هلم پيرپونت در ناتينگهام شاير و خانه اي در دين شرقي در ويلتشاير مي شد. دورزباي هال واجد يکي از بهترين کتابخانه هاي خصوصي در انگليس بود اما زماني که در سال 1744 در آتش سوخت از بين رفت.

دوستان نزديک بانو ماري شامل ماري آستل، يک قهرمان حقوق زنان و آن ورتلي مونتاگ بودند که با هر دو رابطه اي فعال داشت. بانو ماري با برادر آن، ادوارد ورتلي مونتاگ ازدواج کرد. پدر بانو ماري که اکنون مارکس دورچستر شده بود دورتلي مونتاگ را به عنوان فرزند خوانده اش قبول نکرد زيرا وي نپذيرفت عمارت خود را در شمار ميراث احتماليش وارد کند. گفتگوها قطع شد و زماني که لرد دورچستر بر ازدواج ديگري براي دخترش اصرار داشت ادوارد و ماري در سال 1712 گريختند تا با يکديگر ازدواج کنند. سالهاي اوليه زندگي مشترک بانو ماري ورتلي مونتاگ در انزوا در حومه شهر گذشت. شوهرش در سال 1715 به نمايندگي از وست مينستر عضو پارلمان شد و مدت کوتاهي پس از آن لرد گماشته خزانه داري شد. زماني که بانو ماري در لندن به او ملحق شد تيزهوشي و زيباييش به زودي او را به چهره شاخصي در دربار تبديل کرد.

اوائل 1716 ادوارد ورتلي مونتاگ به عنوان سفير در استانبول منصوب شد. بانو ماري او را تا وين و سپس به آدريانوپل و استانبول همراهي کرد. او سپس در 1717 فراخوانده شد اما آنها تا 1718 در استانبول ماندند. داستان اين سفر و مشاهدات او از زندگي شرقي در اثري به نام نامه هاي سفارت ترک که مجموعه اي از نامه هاي جالب توجه و آکنده از تصويرسازيهاي گوناگون است آمده است. کتاب نامه ها اغلب از جهت اين که براي مسافران و نويسندگان زن بعدي و نيز بسياري هنرهاي شرقي انگيزه بخش بوده است شناخته شده مي باشد. بانو ماري با دانستن رفتار عثمانيان درباره واکسيناسيون برعليه آبله که آبله کوبي خوانده مي شد به غرب بازگشت. چندين دهه بعد در دهه 1790 ادوارد جنر روش واکسيناسيون را مبتني بر اصولي واحد بوجود آورد.

هرچند نامه هاي او در قرن نوزدهم منتشر شد اما ويرايشهاي دانشگاهي آثار او تنها طي اواخر قرن بيستم ظاهر شدند. چندين نويسنده گزارشهاي مسافرت، تاريخ و برخوردهاي اوليه بين شرق و غرب او را به عنوان يک نويسنده برجسته در اين زمينه ها محسوب داشته اند و او را به خاطر ملاحظه دقيق زندگي و آداب عثماني و گزارش عيني و متعادل آن ستوده اند.

بانو مونتاگ به عنوان يک نويسنده شهرت دارد و آثار او بوسيله پژوهشگران در بسياري رشته ها به خاطر اشاراتي که در زمينه هاي سياست، ديپلماسي، موسيقي، بهداشت، هنر، تاريخ پزشکي و تاريخ اجتماعي دارد مورد استفاده قرار گرفته است. در سال 2003 جنيفر لي کارل اثري با نام هيولاي خالدار؛ داستاني تاريخي درباره مبارزه با آبله منتشر ساخت که در آن داستان مبارزه بانو ماري براي آوردن واکسيناسيون به لندن را گزارش مي کند اين اثر تکيه بسياري بر خاطرات و نامه هاي شخصي او دارد.

معرفي واکسيناسيون آبله به انگليس

زماني که بانو ماري در امپراطوري عثماني بود وي متوجه يک شيوه محلي براي واکسيناسيون برعليه آبله شد که آبله کوبي خوانده مي شد. برخلاف شيوه بعدي جنر در واکسيناسيون که از آبله گاوي استفاده مي کرد آبله کوبي از مقادير کم خود آبله استفاده مي نمود. برادر خود بانو ماري از اين بيماري مرده بود و خود او نيز پيش از ديدار از ترکيه از اين بيماري رنج برده بود. او مشتاق بود فرزندان خود را از اين رنج در امان نگاه دارد و ايشان را واکسينه نمود. در بازگشت به لندن او مشتاقانه اين روش را تبليغ نمود اما از سوي جريانهاي غالب پزشکي با مقاومت فراواني روبرو شد و اين به دو علت بود؛ هم از اين جهت که اين يک روش شرقي بود و هم اين که او خود يک زن بود.

بانو مونتاگ طي اولين سال زندگي در امپراطوري عثماني با آبله کوبي مواجه شد که خود آن را پيوند زني مي خواند. او براي دوستش سارا چيزول که نه سال بعد به خاطر آبله درگذشت نامه اي نوشت و روش کار را چنانکه در کونستانتينوپل ديده بود شرح داد.
کار پيوند زني بوسيله پيرزنان انجام مي شد. ايشان چهار يا پنج خراش يا سوراخ کوچک بر روي بازو ايجاد کرده و موادي را که از جوشهاي آبله بيماراني که مبتلا به شکل خفيف بيماري بودند گرفته شده بود وارد مي کردند. بانو مونتاگ فوق العاده مصمم بود تا از کشتار آبله جلوگيري نمايد. وي به شدت تحت تأثير روش ترکان قرار گرفته بود به طوري که به جراح سفارت چارلز ميتلند دستور مي دهد پسر پنج ساله اش را در مارس 1718 واکسينه نمايد. در بازگشت به لندن در آوريل 1721 او ميتلند را واداشت دختر چهار ساله اش را در حضور پزشکان دربار واکسينه نمايد. در ميان اين پزشکان سر هانس اسلوان رئيس دربار سلطنتي و پزشک شاه حضور داشت. اين اولين آبله کوبي حرفه اي بود که در انگليس انجام شد.

بانو مونتاگ در مورد تأثير آبله کوبي براي پيشگيري از بيماري چنان متقاعد شده بود که خواستار هرچه سريعتر انجام شدن آزمونهاي روش آبله کوبي بود. در نتيجه خبر تلاشهاي او گسترده شد و به شاهزاده ولز و ديگر اعضاي خانواده سلطنتي رسيد. مجوز سلطنتي به چارلز ميتلند داده شد تا آزموني از آبله کوبي را بر روي شش زنداني در نيوگيت در نهم اوت 1721 انجام دهد. توجيه کامل اين زندانيان درباره اين به اصطلاح آزمايش سلطنتي انجام شده بود. اين آزمايش در حضور پزشکان دربار و بيست و پنج نفر از دربار سلطنتي و دانشکده پزشکان انجام شد. تمامي زندانيان زنده ماندند و آزاد شدند. يکي از آنها با دو کودک بيمار در تماس قرار گرفت و ثابت شد که ايمن است. ميتلند سپس شش کودک بي سرپرست را در لندن و پس از آن به طور موفقيت آميزي دو دختر شاهزاده ولز را در آوريل 1722 واکسينه نمود. به طور طبيعي اين روش پس از اين موفقيت اخير از مقبوليت عمومي برخوردار شد.

با اين حال عليرغم اين موفقيتهاي اوليه، هنوز خطر مرگ و مير وجود داشت زيرا آبله کوبي به طور بالقوه مي توانست بيماري را گسترش دهد زيرا افراد واکسينه شده به طور موقت حامل آبله بودند. اما براي حداقل هفتاد سال ديگر آبله کوبي به عنوان يک روش ايمنسازي برعليه آبله به کار رفت تا ادوارد جنر واکسن خود را که شامل واکسيناسيون افراد با آبله گاوي در جهت پيشگيري از عفونت آبله بود معرفي نمود.

در چهاردهم مه 1796 جنر نظريه خود را با واکسيناسيون جيمز فيپس که يک پسر هشت ساله بود بوسيله مواد گرفته شده از تاولهاي آبله گاوي بر روي دست سارا نملس که يک زن شيردوش بود و آبله گاوي را از گاو گرفته بود آزمود. پوست اين گاو بر روي ديوار کتابخانه اي در مدرسه پزشکي سنت جرج که اکنون در توتينگ قرار دارد آويخته شده است. پوست اين گاو يادآور يکي از مشهورترين فارغ التحصيلان اين مدرسه است. فيپس هفدهمين موردي بود که در اولين مقاله جنر درباره واکسيناسيون به آن پرداخته شده بود.
جنر در يک روز فيپس را بوسيله چرک آبله گاوي بر روي هر دو بازو مورد واکسيناسيون قرار داد. واکسيناسيون از طريق خراش دادن تاول پوست نملس و خروج چرک بر روي يک قطعه چوب و سپس انتقال آن به بازوي فيپس به انجام رسيد. اين باعث ايجاد تب و مقداري بدحالي شد اما بيماري شديد عارض نشد. سپس او ترشحات آبله اي را به فيپس تزريق نمود که در آن زمان براي ايمنسازي اين روش رايج بود. هيچ بيماري رخ نداد. جنر بعداً گزارش کرد که دوباره از مواد آبله اي بر روي پسر استفاده کرده است اما باز هم نشانه اي از بيماري مشاهده نشد.

ادوارد جنر خود زماني که در مدرسه بود مورد آبله کوبي قرار گرفت. او خود را با گرسنگي کشيدن، به اسهال انداختن و خونريزي کردن براي اين کار آماده ساخت. سپس خود را در اصطبلي همراه با پسران ديگري که به طور مصنوعي آلوده شده بودند زنداني کرد تا دوره بيماري طي شود. او به طور ويژه اي رنج کشيد. اين تجربه اي بود که او هيچ وقت فراموش نمي کرد.

در زمانهاي اخير تخمين زده شده است طي قرن بيستم سيصد ميليون نفر به خاطر آبله مرده اند. بدنبال برنامه هاي واکسيناسيون وسيعي که پس از سال 1966 انجام شد سازمان جهاني بهداشت چهارده سال بعد جهان را عاري از آبله اعلام نمود.

نوشته بانو مونتاگ درباره واکسيناسيون آبله در ترکيه

در سال 1717 بانو مونتاگ با شوهرش سفير بريتانيا وارد دربار امپراطوري عثماني شد. در مدت زندگي در استانبول او متوجه روشي محلي براي ايجاد تعمدي نوع خفيفي از بيماري از طريق واکسيناسيون شد که زمينه ساز ايمني مي شد. يک گزارش درباره آبله کوبي از بانو ماري ورتلي مونتاگ در يک نامه به سارا چيزول به تاريخ اول آوريل 1717 آمده است:

مي خواهم چيزي را به تو بگويم که باعث مي شود آرزو کني اينجا مي بودي. آبله که در ميان ما بسيار کشنده و شايع است اينجا با اختراع پيوند زني کاملاً بي خطر است. اين کلمه اي است که برايش استفاده مي کنند. تعدادي از پيرزنان هستند که انجام اين کار را شغل خود قرار داده اند زماني که هر سال در ماه سپتامبر گرماي فراوان از بين مي رود. مردم به يکديگر خبر مي دهند تا اگر کسي از خانواده اشان خواستار آبله کوبي باشد جمع شود. آنان براي اين هدف ميهمانيهايي مي گيرند و زماني که معمولاً پانزده شانزده نفر از آنها جمع مي شوند پيرزن با يک پوست گردو که پر از بهترين مواد آبله اي است مي آيد. او مي پرسد کدام وريد را مي خواهي باز شود. او به سرعت رگي را که پيشنهاد مي دهي با يک سوزن بزرگ باز مي کند و اين دردي بيشتر از يک خراش معمولي ندارد و هرچقدر ماده که بر سر سوزنش جا بگيرد داخل وريد مي گذارد و سپس زخم کوچک را با يک تکه توخالي پوسته مي بندد. به همين روش چهار يا پنج رگ را باز مي کند.

يونانيان اغلب براساس خرافه يک وريد را در ميان پيشاني، يکي بر روي هر بازو و يکي بر روي سينه باز مي کنند تا يادآور علامت صليب باشد اما اين روش يک اثر خيلي ضعيف دارد، تمامي اين زخمها جاي زخم کوچکي بر جاي مي گذارند و بوسيله آنها که خرافه اي نيستند انجام نمي شود. ديگران تمايل دارند زخم را بر روي پاها و قسمتهاي پوشيده بازو بوجود آورند. بچه ها و بيماران خردسال در تمامي باقيمانده روز با يکديگر بازي مي کنند. ايشان تا روز هشتم در سلامتي کامل هستند، پس از آن تب مستولي شده و براي دو روز و در موارد نادر سه روز رختخوابهاي خود را جمع نمي کنند. در موارد بسيار نادر بالاي بيست يا سي جوش در صورت دارند که هيچ وقت مشخص نمي شود. طي يک دوره هشت روزه آنها به همان خوبي قبل از بيماري هستند. در محلهاي خراش، زخمهاي فعالي در طي بيماري بوجود مي آيد که شک ندارم باعث بهبودي زيادي مي شود. هر سال هزاران نفر تحت اين عمل قرار مي گيرند و سفير فرانسه با خوشوقتي مي گويد آنها اينجا همچون يک سرگرمي با آبله برخورد مي کنند چنان که در ساير کشورها مردم بخواهند آب بخورند. هيچ موردي از مرگ در نتيجه اين روش وجود نداشته است و ممکن است باور کني من چنان درباره ايمن بودن اين روش قانع شده ام که تصميم دارم آن را بر روي پسرک عزيزم انجام دهم. من به اندازه کافي مصمم هستم تا مشکلات آوردن اين اختراع مفيد در سطحي مقبول به انگليس را قبول کنم و من از نوشتن به طور اختصاصي در اين مورد براي برخي از پزشکانمان چشم پوشي نخواهم کرد، اگر بدانم يک نفر از آنها شرافت کافي براي چشم پوشي از حقوق قابل توجهي که دريافت مي کند خواهد داشت تا در عوض منفعتي به نوع بشر برساند. اما اين بيماري براي آنها بسيار سودرسان است، براي رويارويي با رنجش فراوان آنان يک مخلوق فرابشري بايد تصميم بگيرد تا اين روند را متوقف سازد. شايد اگر زنده ماندم تا برگردم ممکن است جسارت کافي براي جنگيدن با آنان را داشته باشم.

زيرنويس: اين نوشته ترجمه اي از اين متن است. اگر اشتباه نکنم هفته قبل مناسبتي با عنوان واکسيناسيون داشتيم. در اين روز چند نفر درباره تاريخچه اين دستاورد بشري به چيزي بيشتر از نام ادوارد جنر مي انديشيده اند؟

هیچ نظری موجود نیست: