۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

تأملات رنگارنگ 9

يک الگوي فراگير که در ارتباطات انساني اغلب لحاظ مي شه اينه که براي اين که سخن شما شنيده بشه بايد اثبات پذير حرف بزنيد. صرف داشتن چنين ديدگاهي نسبت به سايرين محتوي نوعي خشونت دروني، عدم توافق و اعتماد متقابل و برانگيزاننده حدي از ناآرامي روانيه. چنان که گويي در يک محاکمه و يکي از طرفين دعوا هستيد. انگار به شما با بدبيني نگاه مي کنند و شما رو فاقد اون صلاحيتهاي اخلاقي دروني مي دونند که باعث بشه سخن شما محترم و موثق محسوب بشه. نه فقط در سطح ارتباطات روزمره اجتماعي چنين روحيه اي رسوخ داشته بلکه در سطح تعاملات فکري و فرهنگي هم اين يک الگوي شايعه. يعني روش سخن گفتن و نوشتن، طرز طرح موضوع و بررسي مسأله و ارائه راه حل همگي از چنين ديدگاه کلاني تبعيت مي کنه. البته بيگمان در بعضي موقعيتها چاره اي از چنين برخوردي نيست ولي بعيد به نظر مي رسه روش ارجح اين باشه. نشان دادن حسن نيت و داشتن اعتماد دروني اوليه شايد خودبخود برخي از مشکلات رو حل کنه. اين نحوه رويارويي غربي جديد با مسائل و طرفهاي گوناگون اجتماعي يادآور تضاد و تعارض نيروهاي اصطلاحاً کليسايي و عرفي در اوائل قرون مدرن هست. هرچند پيش از اون هم در يونان باستان روش کار منطقي و استدلالي به چنين روشي با دنيا روبرو مي شد ولي حتماً شيوع و فراگيري اون در کليت انديشه و فرهنگ بشري تا حدود زيادي تحت تأثير درگيريهاي عقيدتي اوائل قرون جديد اروپا بوده. شايد زمان مناسب براي کنار نهادن اين پيش فرض توهين آميز در ارتباطات انساني نزديک باشه تا به طور کلي در قدم اول در تعاملات بشري اصل رو بر برائت و احترام و اعتماد بگذاريم و با همدلي و درک متقابل براي شنيدن سخن ديگران آماده بشيم.

يکي از مسائلي که ممکنه مورد تغافل قرار بگيره استفاده غيردقيق از واژه بلوغه. فردِ اصطلاحاً عاقل و بالغ، مي گويند نياز به قيم نداره و خودش به خوبي مي تونه تصميم بگيره. اين سخن از جهتي درسته و اون اينکه کسي نمي تونه تحت هيچ شرايطي اين حق اوليه فرد رو به نفع خود يا ديگري در اختيار بگيره و از سوي او اظهارنظر کنه. اما شايد از منظر ديگري هر فرد در مورد خودش بتونه به اين نتيجه برسه که عليرغم اين تصور ابتدايي، در بسياري از مسائل صاحب اطلاعات يا تجربه کافي براي اظهارنظر و قضاوت نيست. در واقع در بسياري از موقعيتهاي گوناگون افراد عاقل و بالغ در عمل تصميمات نابخردانه و نادرست مي گيرند. افراد اصطلاحاً عاقل و بالغ چنان که کودکان نياز دارند به آموزش و يادآوري و مشاوره همواره نيازمندند. منتهي تفاوت در اينجا همينه که کودکان و افراد اصطلاحاً صغير يا ناقص العقل از نظر حقوقي براشون مي شه سرپرست تعيين کرد. اما اين تصور شايع که بزرگسالان چون ديگه بزرگ شده اند نيازي به يادگيري و توصيه و مشاوره ندارند مطلقاً غلط و گمراه کننده است. در عمل به هر دليلي که هست به نظر مي رسه بزرگسالان ديگه آمادگي رواني و دروني براي آموختن و بازآموختن درس زندگي حداقل چنان که در مورد کودکان ظهور و بروز داره ندارند. لااقل حوزه مجاز و ممکن اين آموزش در بزرگسالان محدودتر و سطحي تر شده. در اين ارتباط تفاوت در جامعه سکولار و ديني شايد در اين حد باشه که يکي مقام آموزش و ارجاع رو در نهايت در انحصار نهاد علم يا رسانه هاي انتشار داده ها و اطلاعات مي دونه و ديگري منابع ديني مانند کتاب و پيامبر مقدس رو در اين مقام وارد محسوب مي کنه. شايد به اين معنا هر دو، مقام نهادي رو که ارائه دهنده آموزش هست مقدس مي دونند. يعني هر دو، انسان را در پيشگاه تعليم دهنده در مقام يادگيري و خضوع و تسليم مي دونند و نه در مقام قضاوت، بي نيازي و سرکشي. به عبارت روشنتر اين گونه تبليغات و برانگيختن حساسيت افراد در مورد اين که بايستي به عنوان انسان آزاد و انديشمند در برابر هر نهاد اقتدارگرا و سرپرستي طلب سرکشي کرد در عمل و در نگاهي دقيق مهمل و ناوارده. انسان حداقل تا زماني که موجودي قابل رشد و توسعه تلقي بشه نيازمند به منبعي براي دريافت سرچشمه هاي رشد و تعالي خواهد بود و خواه ناخواه در برابر اين منبع نگرش و رويکردي مفتون و متواضع خواهد داشت.

گاهي درباره سکولاريسم چنان صحبت مي شه که انگار در تضاد و ناهمخواني کامل با ديدگاه دينيه. يا تهديدگر و نفي کننده اونه. البته از اين واژه دو جور مي شه تعريف ارائه کرد. يکي سياسي به اين معنا که حوزه تخصصي دين و دنيا از هم جدا بشن تا قدرت تقسيم بشه و عامل فساد نشه. همونطور که مثلاً سه قوه از هم مستقلند. دومي معرفتي به اين معنا که براي توصيف و تفسير هر پديده اي بدون نياز به مفاهيم و ريشه هاي ديني براساس امور و روابط جهان عرفي و دنيوي حرف بزنيم. طبق نظر اهل دين و دنيا اين دومي ريشه اي تر و اساسيتر به پايگاه دين حمله مي کنه. اما واقعيت به نظر مي رسه اينه که توصيف و تبيين سکولار درباره هر پديده اي در واقع تنها درباره مفاهيم و موضوعات ديني سکوت مي کنه. هرچند گاهي کساني که اهل لفاظيهاي بيشتري در قالبهاي ايدئولوژيک و فلسفي هستند درباره امور اقليم دين اونها رو اثبات ناپذير، کشدار، غيرقابل تعريف يا احياناً موهوم و خرافه تلقي مي کنند. يا گاهي صرف سکوت درباره مفاهيم ديني به طور ناخودآگاه و در طولاني مدت در اذهان اين برداشت رو بوجود مياره که دين از عرصه مسائل زندگي بشري حذف شده. چنان که گويا موجود نيست و واقعيتي نداره. اما در واقع سکولاريسم به معناي دقيق خودش هيچ کدوم از اين معاني رو نمي رسونه. تنها درباره دين سکوت کرده و اظهارنظري نمي کنه. تفسير و نگاه سکولار به جهان جاي نگاه اصطلاحاً ديني به زندگي رو تنگ نمي کنه بلکه اين دو نوع نگاه در امتداد و در طول هم هستند. يعني اين دو برداشت تضاد و برخوردي با هم ندارند بلکه نگاه ديني ادامه و تکمله اي بر نگاه سکولار هست و در حوزه هايي که نگاه عقلگرا و تجربه گراي دهري مسلک سکوت مي کنه اظهارنظر و طرح ادعا مي کنه. دهريگري که صرفاً مبتني بر عقلگرايي و تجربه گرايي باشه تعارضي با دين نداره بلکه ممکنه اين معارضه بعداً و در مرحله ايدئولوژيک و فلسفي بهش افزوده شده باشه. صرف مستندات و داده هاي عقلگرايانه و تجربه گرايانه تأييد کننده يا حداقل قابل انطباق با باورهاي ديني هستند. اين داده هاي زبان بسته بستگي به طرز نگاه و بينش ما داره که چطور زبان به سخن بگشايند. حداقل زماني که چنين مستنداتي نوعي نظام مندي و هدفمندي رو در پديده هاي جهان به ذهن متبادر مي کنند تصديق کننده آراي دين باوران محسوب خواهند شد.
زیرنویس: هشت تأمل رنگی قبلی تو وبلاگ قدیمی اومده بود.

هیچ نظری موجود نیست: