۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

از سیاست

از آنجايي که تو اين وبلاگ خيلي به روز کار مي کنيم امروز که پونزده روز از اون موقع گذشته مي خوام درباره سيزدهم آبان امسال چيزي بنويسم! همون روز موقع سر زدن به ايميل تو اخبار ياهو اسم ايران رو در صدر ديدم و با توجه به اين که تو اين گوشه کشور کاملاً در جريان اخبار روز قرار دارم، فقط تو دو سه روز بعد بيشتر اطلاع حاصل شد که دوستان سبز گويا تو تهران و چند شهر ديگه فعاليتهايي داشته اند! قبلاً هم تو روز قدس که يکي از مناسبتهاي رسمي جمهوري اسلامي بود اعتراضاتي ابراز شد اما استفاده کردن از مناسبت سيزدهم آبان به عنوان بهانه اي براي حرکت موج سبز شايد قدري با مورد قبلي فرق داشته باشه. تشبه جستن اين گونه فعاليتها و گرايشهاي سياسي با مناسبتهاي مربوط به دوران مبارزات انقلاب اسلامي از نظر من کاملاً بي مناسبت و متناقض به نظر مي رسه. چنين حرکتي شايد حتي بشه اين طور گفت که نوعي تمسخر نسبت به معناي اصلي مناسبت مورد نظر يا بي توجهي و سرگشتگي نسبت به محتوا و هدف واقعي چنين حرکاتي مي تونه محسوب بشه. در واقع اولين چيزي که از چنين مناسبت يابي براي نشان دادن اعتراضات به ذهن مي رسه فقدان زمينه ابتکار عمل براي فعالان اين جبهه براي بنا کردن دستگاه فکري و عملي مختص به خود براي برنامه ريزي فعاليتهاي خودشونه بلکه در عوض اينها ناچار شده اند از مناسبتهاي از پيش موجود که محتواي معنايي متفاوتي دارند استفاده کنند.

چنين حرکتي حتي اگر صرفاً به اين معنا باشه که ياران سبز در اين گمان هستند که حرکت خودشونو قابل قياس با انقلاب اسلامي مي دونند از نظر من قضاوت بسيار زودرسي است. البته ابراز برخي اعتراضات و ايجاد سروصداي رسانه اي و اينترنتي به خصوص در فضايي که مردم کمتر زمينه اي براي ابراز خواسته ها و انتقادات خود پيدا مي کرده اند جالب و هيجان انگيز هست اما تا رسيدن به يک برنامه آلترناتيو روشن و مؤثر اجتماعي و تأثيرگذاري واقعي مردمي چنان که موج سبز قابل مقايسه با انقلاب اسلامي آيت الله خميني باشه بيگمان دوستان معترض راه طولاني در پيش دارند و نيازي نيست به اين زودي فعاليتهاي پراکنده و ضعيف خودشونو با مناسبتهاي انقلابي مقايسه کنند. چه سالهايي که بايد بگذرند، جوانهايي که بايد پير بشن، سرهايي که بايد بر دار بشن، سلولهاي تاريکي که بايد پر بشن تا باز بيابند اين خلق رو چه به حرکت در مي آورد و اين مردم چه مي خواستند. بازي با الفاظ موج بلند نمي کنه و بيانيه هاي آبکي يا آتشين حرکتي واقعي بر نمي انگيزه. تا بفهمند داستان جامعه ايراني قدري پيچيده تر شايد باشه از اونچه اذهان يک بعدي بعضيها تاب درک کردنشو دارند. تازه اگر تناقضهاشون جايي براي درک چيزي باقي بذاره. چقدر از اين ستاره هاي سرد و بي فروغ سربي بايد بر زمين بريزند تا ارزش خورشيد جوشان زمانه رو باز بشناسند. اگر حوصله و همتي براي بازخواني و درک تاريخ معاصر انقلاب اسلامي ندارند و اصرار هست اونو بي پشتوانه و اشتباه و رو به عقب بشناسند شايد راهي بهتر از اين نمي مونه که در عرصه عمل ببينند و بيازمايند که اون انقلاب و اين نظام چه در چنته داره و از چقدر ثبات و حمايت مردمي برخوردار هست. اگر از برگها و مرکب کتاب تاريخ نياموختند و بهش اعتماد ندارند شايد چاره اي نيست با پوست و گوشت و استخون خودشون واقعيت رو لمس و قانون اجتماع رو تجربه کنن.

بايد اميدوار باشيم دوستانمون به اندازه کافي بتونن توان خودشونو جمع کنن و همه ابتکارات خودشونو به کار بزنن، از هر روشي که به نظرشون مي رسه تقليد کنند تا شايد حاصلش چيزي بيشتر از نمايشهاي محدود و بي پشتوانه تبليغاتي باشه تا بعد لمس کنند آيت الله خميني چي داشت که تونست چنان موجي برانگيزه. تا بفهمند به چيزي کمي بيشتر از اداهاي روشنفکري نياز دارند. حقيقت چيزي بيشتر از اينها مي خواد. اونوقت تازه نوبت اون مي رسه که از خودشون بپرسند تو شعارهاشون جاي جمهوري اسلامي خميني رو مي تونن با عبارت بي محتواي دولت سبز ملي عوض کنند يا نه. دو راه بيشتر شايد نيست يا خواسته هاشونو منطقي و محدود و به خوبي تبيين کنند و از شعارهاي عجولانه، کودکانه و بلندپروازانه دست بردارند. اين نيازمند اين درک هست که به سهم محدود خودشون از درک وضعيت اجتماع و افکار جامعه ايراني آگاهي و رضايت پيدا کنند و دست از شعار راهبري کل مردم ايران بردارند. يا به روش فعلي ادامه بدهند تا قدرت تيز و سرد واقعي نظام که راهي جز حفاظت از امنيت و نظم دروني خودش نداره در زندگي واقعي خودشون تجربه کنند، توان پشتيباني ايدئولوژيک رژيم رو به اندام نحيف نظريه پردازيهاي خودشون تجربه کنند و باورشون بشه نظام يک پديده پوشالي نيست. اگر اصرار دارند اين طور انقلاب اسلامي و آيت الله خميني رو دوباره کشف کنند کسي ممکنه قادر نباشه مانعشون بشه. آيا مي شه اميدوار بود کودک و پرهيجان و تازه به حرکت در اومده به اندازه کافي عاقل باشه تا پيش از اين که آسيب زيادي به خودش برسونه راه درست رو انتخاب کنه يا چاره اي جز برخوردهاي جبري نخواهد موند؟ مخصوصاً که بعضي طيفهاي بالاتر جامعه که اين حرکات رو دنبال مي کنه پرادعاتر هم هست.

هیچ نظری موجود نیست: